شنبه , اردیبهشت 1 1403

درباره‌ی سبک زندگی

 

 

 

 

 

 

 

 برای مفهوم سبک زندگی چه تعریف دقیقی می‌توان ارائه کرد؟

مفهوم سبک زندگی را برای نخستین بار آلفرد آدلر در علوم انسانی مطرح کرد و این مربوط به ابتدای قرن بیستم می‌شود که جنگ جهانی اول گسستی در شیوه‌ی مرسوم و آشنای زندگی اروپاییان پدید آورده بود. با این همه این کلیدواژه چندان فراگیر نشد و تنها در حلقه‌های کوچکی از جامعه‌شناسان و روانشناسان کاربرد داشت. تا آن که در اواخر دهه‌ی ۱۹۵۰ به عنوان مشتقی و تعمیمی از مفهوم سبک (style) در هنر مدرن اهمیت یافت و به خصوص بعد از جنبشهای اعتراضی دهه‌ی ۱۹۶۰ به صورت مفهومی جا افتاده در آمد. سبک زندگی عبارت است از شبکه‌ای از کردارها، باورها، خواستها و سوگیری‌ها که یک فرد یا جماعت یا حوزه‌ی فرهنگی را از دیگران متمایز می‌سازد. سبک زندگی مفهومی عینی و تجربی است و به اعتقادات و معانی ذهنی افراد محدود نمی‌شود، بلکه شیوه‌ی پیاده‌سازی‌شان در جهان واقعی و ملموس بیرونی را شامل می‌شود.

 چه متغیرهایی تعیین کننده‌ی سبک زندگی است؟

جامعه‌شناسان مختلف چندین شاخص را در تعیین سبک زندگی مهم دانسته‌اند. یکی که از همه مهمتر است، فرهنگ و حوزه‌ی تمدنی‌ایست که سبک زندگی در آن تعریف می‌شود. زیست‌جهانی که افراد در آن زندگی می‌کنند نظامی از رمزگان و نشانه‌هاست که در یک بستر فرهنگی خاص تعریف می‌شود. از این روست که سبک زندگی با هویت و ملیت و زادبوم و بافت جغرافیایی زندگی پیوند می‌خورد و مفاهیم آشنا برای فرد را در این بستر صورتبندی می‌کند. شاخصهای دیگر عبارتند از نوع و پیچیدگی رسانه‌هایی که فرد یا گروه در معرض پیامهایشان قرار دارد، پایگاه دانایی و نوع ارتباط فرد یا گروه با نظامهای فن‌آورانه. به همین ترتیب طبقه‌ی اقتصادی و سن و جنسیت هم در شکل‌دهی به سبک زندگی اهمیت دارند.

 تفاوتهای فردی سبک زندگی زیر تاثیر چه ویژگیهایی شکل می‌گیرد؟

گذشته از متغیرهایی که گفتیم، ویژگیهای روانشناختی و خلق و خوی افراد و نظام شخصیتی‌شان هم سبک زندگی را تعیین می‌کند. یعنی سبک زندگی یک نوجوان و سالخورده با هم تفاوت دارد، همانطور که ثروتمند با تهیدست، شهرنشین با روستایی، و فرهیخته با بی‌سواد تفاوت دارند. با این همه ممکن است یک نوجوانِ ثروتمندِ فرهیخته‌ی شهرنشین به خاطر باورهای دینی خاصی که دارد یا خلق و خوی مردم‌گریزش به یک سبک زندگی زاهدانه‌ی منزوی در محلی دور از شهر روی بیاورد. یعنی متغیرهای سطح روانشناختی می‌توانند فرد را در لایه‌هایی که بر اساس متغیرهای جامعه‌شناختی و فرهنگی تعیین می‌شوند، به نقاطی دیگر پرتاب کنند.

 آیا می‌توان از سبک زندگی خوب حرف زد؟ چنین سبکی را می‌شود شاخص‌بندی کرد و به آن دست یافت؟

در کل شاخصهایی که برای ارزیابی سبک زندگی به کار گرفته می‌شود، با متغیرهای جامعه‌شناختیِ مربوط به توسعه یکسان است. یعنی فرض بر این است که ارتقای سطح سواد، بهینه کردنِ متغیرهای مربوط به تندرستی و بهداشت، بالا رفتنِ امکانِ دستیابی به منابع، افزایش مهارتها و توانایی‌های فردی و گروهی، تماس بیشتر با رسانه‌های عمومی و شبکه‌ی ارتباطات جهانی باعث شوند تا سبک زندگی بهتر شود. اینها شاخصهایی است که از دل دیدگاه نوسازی و نظریه‌های توسعه بیرون می‌آید. من از چارچوب سیستمی و دستگاه‌ نظری متفاوتی به موضوع می‌نگرم و به نظرم سبک زندگی را بر اساس چهار شاخصِ قدرت، لذت، بقا و معنا (به طور خلاصه: «قلبم») می‌توان ارزیابی کرد. یعنی مقدار توانمندی، شادکامی، معنا و سرزندگی‌ای که یک سبک زندگی در فرد یا گروه تولید می‌کند به نظرم شاخص اصلی است.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *