هنجارها، استخوانبندی نظم اجتماعی را بر میسازند. هنجارها الگوهایی از رفتار تکرار شونده و جا افتادهاند که هم در فرد و هم در جامعه فراوانیِ بیشتری نسبت به گزینههای رفتاری رقیبشان دارند. چنان که از نام هنجار بر میآید، در اینجا با مفهومی آماری روبرو هستیم. یعنی هنجارِ اجتماعی رفتاری است که در سطح اجتماعی با بسامدی بیشتر از بقیه دیده میشود. کردار هنجارین از این رو اهمیت دارد که به شکلی واگیردار از کسی به دیگری منتقل میشود. «من»ها هنگام رویارویی با شرایط نو ترجیح میدهند به جای خطر کردن در افقی از امکانهای ناشناخته، به امنترین گزینهی رفتاری پناه ببرند و این همان است که بیشترِ «دیگری»ها در شرایط مشابه انجام میدهند. به این ترتیب هنجار عبارت است از رفتاری کمابیش همسان و همریخت که در شرایطی مشابه توسط بیشترِ افراد جامه اجرا میشود، و شالودهاش آموختن و تقلید کردنِ من از دیگری است.
هنجارها به شکلی خام و خالص اجرا نمیشوند، بلکه همچون همهی الگوهای رفتاری دیگر، در بستر اجتماعی معنا پیدا میکنند. رفتار من و دیگری همواره در بستری جامعهشناسانه و در بافتی فرهنگی قرار میگیرد و از این رو از همان ابتدای کار همانند خشتهایی مفهومی در یک دل یک نظام معنایی کلان نقش ایفا میکند. این بدان معناست که آن کردارهای هنجارین دیگری که توسط من وام گرفته میشود، تنها یک الگوی حرکتی خام و ساده نیست، که معنایی نیز همراه خود حمل میکند. کردارهای هنجارین از سویی انتظارها و چشمداشتهای کنشگران اجتماعی از یکدیگر را تنظیم میکنند و از سوی دیگر هماهنگی و نظم را در نهادها ممکن میسازند. یعنی سادهترین راهی که برای عبور از نظم در سطح اجتماعی به نظم و انضباط در سطح اجتماعی داریم، ساماندهی کردارهای هنجارین است. از این رو صورتبندیِ معنای هنجارها اهمیتی چشمگیر پیدا میکند و برای سیستمهای اجتماعیای که بقا و دوامشان در گروی آن است، به ضرورتی حیاتی بدل میشود.
نظامهای فرهنگی از راه تولید ارزش کردارهای هنجارین را معنادار میسازند. رفتارهای هنجارین مانند سایر رفتارها در چشم دیگری و در قالب منشهای فرهنگی رمزگذاری و تفسیر میشود و شبکهای از ارجاعها، پشتوانهای از دادهها و تاریخچهها، و شبکهای از قواعد و فرمانهای اخلاقی و عقلانی بدان چفت و بست میشود. به این ترتیب کردار هنجارین از حالت رفتاری آماری که امن مینماید خارج میشود، و به کرداری ضروری و بایسته که برآورده کردناش وظیفهی اخلاقی منهاست، برکشیده میشود.
این روندِ معنادار کردنِ کردارهای هنجارین که با ارزشمند شدنشان همعنان است، نظامهای اخلاقی و چارچوبهای ارزشی جامعه را بر میسازند. نظامها و چارچوبهایی که مانند همهی عناصر اجتماعی دیگر برساختهی آدمیان هستند و اصالتی عینی و بیرونی ندارند، اما برای آن که قاطعانه به کار بسته شوند، قطعیتی پیدا میکنند و به تدریج در گذر تاریخ به شاکلههایی عینی و بیرونی و اجبارآمیز دگردیسی مییابند.
فروپاشی نظمهای اجتماعی نخست از مخدوش شدن هنجارها و بیمعنا شدن قواعد حاکم بر کردار هنجارین آغاز میشود. در شرایط فروپاشی نهادی یک جامعه، قواعد و اجبارها و ارزشهایی که کردار هنجارین را مطلوب و ضروری جلوهگر میسازند، دستخوش شک و تردید میشوند و توانِ سازماندهی رفتارها در نهادهای اجتماعی را از دست میدهند. آشوب پیامد چنین شرایطی است و جامعهی امروز ایرانی نمونهای بارز و نمایان از آن محسوب میشود.
جامعهی امروز ایرانی با فرسایش مهیبِ معنا روبروست. یعنی چارچوبهای فرهنگی کلان و سرمشقهای معنایی بزرگی که تفسیرِ زیست-جهان را ممکن میکند، پیش چشم مردمان دچار زوال و فرسودگی شده و ناسازگاری تفسیرها و تداخل فرمانهای هنجارین به معنیزدایی از همهشان انجامیده است. در چنین شرایطی آشفتگی و هرج و مرجی بروز میکند که نمودهایش را در لایههای گوناگون جامعهی امروز میبینیم. از رخ بر بستنِ خرد و عقلانیت از عرصههای عمومی گرفته تا فروپاشی نهادهایی پایدار و بسیار کهن مانند خانواده.
بازسازی نظام ارزشی و بازآفرینی نظمهای هنجارین همواره ممکن است و همیشه هم با کارآیی کم یا زیاد در نهایت به انجام خواهد رسید. یعنی نظامهای اجتماعی همواره از شرایط آشوب عبور میکنند و در آخر بر نقطهای تعادلی قرار میگیرند. هرچه در شرایط آشوب اندیشه و خرد و عقلانیت بیشتری برای ارزیابی و انتخاب کردارها به کار بسته شود، محتوای قدرت و لذت و معنا و بقای این نقطهی تعادلی بیشتر خواهد بود و نتیجه مطلوبتر جلوه خواهد کرد.
شرایط آشوب پرتلفات و هزینهبر و خطرناک جلوه میکند و به راستی چنین هم هست. اما هر آشفتگی بختی است برای آفریدن نظمهای نو. شرایط فروپاشی ارزشها و موقعیتِ مشکوک نمودنِ نظمهای هنجارین با وجود تنش و فشاری که بر همگان وارد میکند، سپهری گسترده و افقی فراخ برای بازنگری دربارهی همهچیز فراهم میآورد و امکانی در دسترسمان میگذارد تا به شکلی خلاقانه مسئلههای قدیمی را دوباره از نو حل کنیم و از راه حلهای قدیمی فراتر برویم. دست به گریبان شدن با آشوب و تاب آوردن ابهام و تردید کاری دشوار و سترگ است که تنها از عهدهی جنگجویان و نیرومندان بر میآید، و نظام اجتماعی ما بسته به آنکه نسلی از این آفرینندگان را داشته یا نداشته باشد، نظمهایی نو را از دل این آشوب بیرون خواهد کشید.