گفتار چهارم: مهر و اخلاق

گفتار چهارم: مهر واخلاق

در مواقعی ممکن است افراد به دستگاهی اخلاقی پایبند باشند که در آن مهر وجود ندارد، مانند اخلاق شرعی. به این نکته توجه کنید که در فرهنگ ما اغلب کلیدواژه ‌‌‌هایی که به دین مربوط است به راه نیز متصل است، مانند شرع یعنی شاهراه، دین یعنی راه، مذهب یعنی جایی که راه می ‌‌‌روی و همین ‌‌‌طور طریقت. سیستم اجتماعی در ایران متحرک بوده و ایده ‌‌‌ی مهر به جوامع کوچگرد تعلق دارد، زیرا این قبایل به شکل پیوسته با هم برخورد می ‌‌‌کردند و ممکن بود میانشان جنگ دربگیرد، به همین علت یا با یکدیگر پیمان می ‌‌‌بستند یا ازدواج می ‌‌‌کردند و به این طریق دو مفهوم در مهر کنار هم قرار گرفته است. بنابراین می‌‌‌‌توان نتیجه گرفت که سیستم دینی ایران، در ساختار اجتماعی زندگی کوچگردانه بنا شده و مفهوم مهر نیز در شرایط کوچگردانه، که راه مفهوم عینی و مهمی در آن به شمار می ‌‌‌رود، شکل گرفته است.

اما در بسیاری از موارد ممکن است این سیستم دینی با مهر همراه نباشد، مانند شرع که شاهراه است و شریعت دستگاهی اخلاقی است که مهر در آن کارکردی ندارد و از احکامی مانند «دروغ نگویید» و «ربا ندهید» و … تشکیل شده و دلیل انجام این اعمال هم فقط وظیفه ‌‌‌ای است که به افراد محول شده است. در برابر آن، تصوف مدعی است که از شاهراه عمومی گذر نمی ‌‌‌کند، بلکه از طریقت و کوره ‌‌‌راه شخصی طی طریق می ‌‌‌کند.

دستگاه اخلاقی مسیحیت در قرون وسطی نیز واژه عشق را زیاد به ‌‌‌کار می ‌‌‌برد، اما در واقع مهری در آن وجود ندارد. در این نظام اخلاقی فقط عشق بین بنده و مسیح مشروع دانسته شده و فرض می ‌‌‌شد هر جا مهری وجود دارد، در واقع انعکاسی از این عشق است تا آن جا که حتی هم ‌‌‌بستری میان همسران هم نباید با لذت همراه می‌‌‌‌بود زیرا کارکرد آن فقط تولید فرزند برای کلیسا در نظر گرفته شده بود.

بنابراین، ممکن است دستگاه اخلاقی با مهر همراه نباشد. در این صورت فردِ اخلاقی لزوماً مهربان نیست. بسیاری از افراد دستگاه اخلاقی جدی‌‌‌‌ی داشته اما مهربان نبوده‌‌‌‌اند. مثلاً گاندی به نظام اخلاقی سفت و سختی پایبند بود، اما در مورد اعضای خانواده خود مهربان نبود و هنگام بیماری آن‌‌‌‌ها درباره ‌‌‌ی استفاده نکردن از دارو و مصرف گوشت بسیار سخت ‌‌‌گیری می‌‌‌‌کرد. بسیاری از جنایت ‌‌‌کاران بزرگ تاریخ را افرادی تشکیل می ‌‌‌دهند که سعی کرده‌‌‌‌اند به اخلاقی پایبند باشند و اعمال ‌‌‌شان در جهت پایبندی به آن اخلاق بوده است. پس، دستگاه اخلاقی به تنهایی کافی نیست. اگر چه دستگاه اخلاقی مجموعه ‌‌‌ای از قوانین است که باید نسبت به دیگران رعایت گردد، اما فقط در صورتی واقعی است که منتهی به افزایشِ قلبم شود.

مهر یکی از متغیرهایی است که تضمین می ‌‌‌کند یک دستگاه اخلاقی واقعی است، چون به دلیل وجود پیمان کنش را متقابل و دوطرفه می ‌‌‌کند. هم ‌‌‌چنین پیمان همواره فسخ ‌‌‌پذیر است و وقتی دو نفر با هم پیمان می ‌‌‌بندند در هر لحظه ممکن است آن را قطع کنند. در واقع پیمان همواره به اراده ‌‌‌ی من و دیگری ‌‌‌ وابسته است، از این رو، پیمان زمانی وجود دارد که دست ‌‌‌کم دو نفر وجود آن را اراده کنند. از طرف دیگر مهر به مفهوم محبت هم زمانی وجود دارد که دو نفر وجودش را اراده کنند و به همین دلیل هر لحظه ممکن است از بین برود.

ویژگی مهم مهر این است که اخلاق را از حالت انتزاعی خارج کرده و به آن در موقعیت‌‌‌‌های مختلف، امکان درجه ‌‌‌بندی می ‌‌‌دهد. از این رو، دستگاه ‌‌‌های اخلاقی مبتنی بر مهر واقعی هستند، زیرا اگر دستگاه اخلاقی بر مبنای مهر یا بازی برنده ـ برنده باشد، فرد ناگزیر است دیگران را ببیند و قلبم آن‌‌‌‌ها را در نظر بگیرد. در ارتباط با دیگری اگر سود و قلبم او را در نظر نگیریم، همیشه این امکان وجود دارد که مهر و پیمان قطع شود. به همین دلیل، مهر اتفاقی شکننده، ویژه و نادر و در میان شاخص ‌‌‌های دیگرِ فرهمندی دیریاب ‌‌‌تر است. افراد زیادی، شاخص ‌‌‌های دیگر مثل مهارت، خردمندی و پیروزی را دارا هستند، اما مهر ندارند و خشک و متحجر و سودجو هستند، به همین دلیل فرهمند نیستند. پس، شاخص اصلی فرهمندی این است که دیگران فرد را دوست داشته باشند چون این مهر را از او دریافت می‌‌‌‌کنند.

دوست داشتن و دوست داشته شدن امری بسیار سخت و شکننده است و تضمینی برای تداوم آن، جز اراده‌‌‌‌ی دو طرف وجود ندارد، اما مهمترین شاخصِ قدرت است و هنگامی می ‌‌‌توان از قدرتمندی یک نفر اطمینان پیدا کرد که دیگران دوستش داشته باشند. برای مثال ممکن است رئیس شرکتی در همه‌‌‌‌ی مزایده ‌‌‌ها و مناقصه ‌‌‌ها، یا به عبارت دیگر در همه ‌‌‌ی جنگ ‌‌‌ها، پیروز ‌‌‌شود و هم ‌‌‌چنین فرد باسواد و ماهری باشد، اما مهری به کارمندان شرکت ندارد و بود و نبودش برای آن‌‌‌‌ها فرقی ندارد و کارکنان بدون مهر متقابل و فقط در مقابل دریافت دستمزد فقط کارشان را انجام دهند. چنین سازمانی موفق است، حتی ممکن است رئیس آن انسانی خوب و مدیری موفق باشد، اما فرهمندی در آن وجود ندارد. بنابراین، در فرهمندی ــ یعنی شکل بروز قدرت در من ‌‌‌ها ــ مهر شاخصی بسیار جدی است.

بر این اساس، اگر اخلاق از تعدادی قانون خشک و تغییرناپذیر تشکیل شده باشد و به دیگران توجه نکند، به مرور زمان به ضد خود تبدیل می ‌‌‌شود و دیگر نمی‌‌‌‌توان آن را اخلاق یا قدرت دانست، زیرا با نادیده گرفتن اهمیت وجود مهر به کاهش قلبم منجر می‌‌‌‌شود. مهر تضمین ‌‌‌کننده ‌‌‌ی اخلاق است زیرا وقتی مهر وجود دارد، من به ‌‌‌خاطر محبت یا پیمان دیگری را می‌‌‌‌بیند و در افزودن قدرت آن را در جایگاه معیاری بسیار مهم درنظر می‌‌‌‌گیرد.

حال ممکن است این پرسش مطرح شود که بین یک فرد بسیار قدرتمند، مثل یک پادشاه یا رئیس کمپانی ‌‌‌ای چندملیتی و شهروندان و کارمندان زیر نظرشان چگونه مهر شکل می ‌‌‌گیرد؟

برای پاسخ به این سوال بهترین نمونه کوروش است. گزنفون در کتاب«کوروپدیا» (تربیت کورش یا کوروش ‌‌‌نامه) که حدود صد و پنجاه سال پس از کوروش تألیف شده، نوشته است که کوروش اولین شاهنشاهی است که مردم اقلیم‌‌‌‌های گوناگون ایران‌‌‌‌زمین او را نمی ‌‌‌بینند، با این حال جهان را فتح می‌‌‌‌کند و از وفاداری مردم در زمان حیاتش و حتی بعد از آن و در نسل‌‌‌‌های دیگر برخوردار می ‌‌‌شود، به این دلیل که همه دوستش داشتند و او را چون پدر می ‌‌‌دانستند.

ممکن است این ابهام در اذهان شکل بگیرد که شایدکوروش مردم را فریب می‌‌‌‌داد و تصویری پدرانه از خود به نمایش می ‌‌‌گذاشت. اما واقعیت این است که کوروش ادعای مهر داشت و آن را برآورده می ‌‌‌کرد. برای مثال مردم بابل به این دلیل دروازه ‌‌‌های شهر را به روی او گشودند چون او را نجات ‌‌‌بخش می‌‌‌‌دانستند و کوروش هم بعد از آ ‌‌‌ن ‌‌‌که وارد شهر شد بر این تفکر صحه گذاشت، به این ترتیب که بردگان را آزاد کرد و راه ‌‌‌ها و کشاورزی را سامان داد. در بسیاری از مواقع مهر در رابطه ‌‌‌ی رودررو رخ نمی ‌‌‌دهد و واسطه ‌‌‌ای در این میان است و تأثیر این مهر بعد از مدتی به دیگران می ‌‌‌رسد، اما اگر مهر حقیقی باشد حتماً موثر خواهد بود. به همین دلیل حتی امروز هم ایرانیان کوروش را دوست دارند، زیرا حکمرانی‌‌‌‌اش پیامدهای مثبتی به همراه داشته و قلبم را افزایش داده است. برای مثال همین مطالبی که در این متن از کوروش بیان کردیم آموزنده و به کار بستن آن تأثیرگذار است پس باعث می‌‌‌‌شود مهر به خالق آن افزون شود و تداوم یابد. مثال دیگر در این زمینه حافظ است. ایرانیان حافظ را دوست دارند زیرا انعکاسی از حافظ باقی مانده که سبب افزایش قلبم آن‌‌‌‌ها می ‌‌‌شود. وقتی شعر حافظ را می‌‌‌‌خوانیم از او می‌‌‌‌آموزیم و معنا و قدرت‌‌‌‌مان افزایش می‌‌‌‌یابد. بنابراین مهر ما به حافظ به دلیل تأثیری است که همچنان هم بر قلبم ما دارد.

به این ترتیب مردم به افرادی که امروز فقط ایده‌‌‌‌هایشان باقی مانده نیز مهر می ‌‌‌ورزند، افرادی مثل حافظ، فردوسی، مولانا و کوروش میراثی از خود به جا گذاشته ‌‌‌اند که واقعی است و هنوز هم همه به آن احتیاج دارند و به آن مراجعه می ‌‌‌کنند. گاه تأثیر این افراد به حدی است که زیربنای بخش مهمی از فرهنگ یک ملت را برمی‌‌‌‌سازند. مثلاً فردوسی با شاهنامه زبان فارسی را شکل داده است و حتی اگر امروز کسی به این اثر مراجعه نکند باز تأثیر و نفوذش آشکار و هویدا است. این پدیده‌‌‌‌ای بسیار عجیب است که ایرانیان بعد از هزار سال امکان درک زبان فردوسی را دارند، اتفاقی که در انگلستان یا ترکیه نمی‌‌‌‌تواند رخ دهد. گروهی این ویژگی ‌‌‌ را دلیلی برای ایستایی و عقب ‌‌‌ماندگی زبان فارسی در نظر می ‌‌‌گیرند در صورتی که این ‌‌‌گونه نیست. ایرانیان اکنون در فضای مجازی و تدریس و تعلیم علومی چون شیمی و فیزیک بدون لکنت از زبان فارسی استفاده می‌‌‌‌کنند که نشان ‌‌‌دهنده ‌‌‌ی پویایی و بالندگی زبان فارسی و وفق‌‌‌‌پذیری آن با تغییرات است.

تأثیر سخن افراد بزرگی مثل فردوسی و سعدی در نحوه‌‌‌‌ی گفتار ایرانیان، به خصوص کسانی که آثار این افراد را خوانده‌‌‌‌اند مشهود است. دلیل این که ایرانیان به این بزرگان مهر دارند نام نیک‌‌‌‌شان نیست بلکه نقش آن‌‌‌‌ها در تولید معنا و افزایش قلبم است. این علاقه تاریخ انقضا ندارد چون معنایی که این افراد خلق کرده‌‌‌‌اند منقضی نمی‌‌‌‌شود. این ویژگی، تفاوت میان مشاهیر (سلبریتی ‌‌‌ها) و افراد تاریخ ‌‌‌ساز را مشخص می ‌‌‌کند. سلبریتی ‌‌‌های بیست سال پیش را کسی به یاد نمی ‌‌‌آورد. این افراد با این که جمعیت فراوانی نیز دارند به راحتی از یادها می‌‌‌‌روند، چون کار مهمی نکرده ‌‌‌اند تا به یاد آورده شوند و مهری نیز نسبت به آن‌‌‌‌ها وجود ندارد.

بنابراین قدرت پایدار که از مجرای مهر جریان پیدا می‌‌‌‌کند حتی پس از مرگ نیز نافذ است. با مهر می ‌‌‌توان جدی و پایدار بر قلبم دیگران تأثیر گذاشت. اما اگر در پشت رفتارهای فرد محاسبه برای قلبم وجود داشته باشد، آن رفتار با مهر انجام نمی ‌‌‌شود و انعکاس زیادی نخواهد داشت. در حضور مهر قلبم دیگران افزایش می‌‌‌‌یابد و انعکاسی از آن به فرد مهرورز برمی ‌‌‌گردد و قدرت او را نیز افزایش می‌‌‌‌دهد. هم‌‌‌‌چنین کسی که شیوه ‌‌‌ی شخصی مهرورزی برای افزایش قلبم خلق کرده، فرهمند است و دیگران آن را تشخیص می ‌‌‌دهند. فردوسی به مدت سی سال بر روی برنامه‌‌‌‌ای کار کرد که هیچ ‌‌‌فرد یا جریانی از آن حمایت نمی ‌‌‌کرد. او طرحی شخصی برای تبدیل اساطیر به شعر داشت که هنگام آغاز آن سلطان محمود غزنوی حدود هشت سال سن داشت. در انتهای کار فردوسی که فقیر شده بود شاهنامه را برای محمود فرستاد تا شاید پولی از این راه کسب کند، اما هنگام شروع نگارش شاهنامه برای این کار چشم ‌‌‌داشت مادی نداشت. آن چه فردوسی را واداشت به مدت سی سال برای این شاهکار ادبی زحمت بکشد و تا اتمام این طرح شکوهمند آن را دنبال کند، انتخاب شیوه‌‌‌‌ای خاص برای رسیدن به قدرتی ماندگار بود.

در متون پهلوی آمده است، وقتی فردی به پانزده سالگی می ‌‌‌رسد باید چند سوال از خود بپرسد: این که از کجا آمده؟، به کجا می ‌‌‌رود؟، حق و راستی چیست؟، من در جبهه ‌‌‌ی اهریمن یا خدا قرار دارم و خویشکاری من در هستی چیست؟

در این متون جوابی به این پرسش ‌‌‌ها داده نمی ‌‌‌شود، اما مارسپندان، موبد موبدان عهد شاپور دوم ساسانی، می‌‌‌‌گوید: سرنوشت انسان به ‌‌‌وسیله ‌‌‌ی پنج چیز تعیین می ‌‌‌شود: گوهر (ژنتیک)، بخت، انتخاب، کوشش و خاندان. خاندان در این گفتار جدا از وراثت و ژنتیک است و منظور از آن محیط اجتماعی است. متن با تکیه بر اراده‌‌‌‌گرایی متغیرهایی مثل بخت، خویشکاری، انتخاب، آموزش و مهارت را برای رسیدن به اهداف موثر می‌‌‌‌داند. در کتیبه بیستون نیز داریوش بعد از توصیف انگاره ‌‌‌اش به صراحت می‌‌‌‌گوید: تو که این ‌‌‌ها را می ‌‌‌خوانی بدان که اینها هنرهای من بوده است. ریشه‌‌‌‌ی کلمه‌‌‌‌ی هنر یا «هونَرَه» در پارسی باستان بسیار جالب است. «نر» به معنای مرد یا آدم، و «هو» به معنای خوب است که روی هم رفته می ‌‌‌شود آدم خوب بودن یا بهترین انسان بودن معنا می‌‌‌‌دهد. هنر در تقابل با گوهر قرار می ‌‌‌گیرد، چون هنر اکتسابی و گوهر ذاتی مادرزاد است و سرشتی است. همچنین هنر با تمرین و یادگیری تکامل و تحقق ‌‌‌ پیدا می ‌‌‌کند. فرض بر این بوده کسی که این پنج شرط را در حد کمال دارد یعنی گوهر و هنر خوب دارد، درست انتخاب می‌‌‌‌کند و از آموزش خوب و بخت همراه برخوردار است، فرهمند خواهد بود.

 

 

ادامه مطلب: گفتار پنجم: داوری و رهبری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب