گفتار هفتم: قدرت و خودآگاهی

گفتار هفتم: قدرت و خودآگاهی

پیشنهادها و راهبردهایی که تاکنون مطرح شد بر این اصل استوارند که فرد کاملاً خودآگاهانه این مفاهیم را می‌شناسد و با اراده ‌‌‌ی آزاد به آن‌ها عمل می‌کند. هم‌چنین تمرین ‌‌‌ها به گونه ‌‌‌ای طراحی شده تا به شما در عمل به این اعمالِ آگاهانه یاری رساند. اما مفهومی به نام «ناخودآگاه» نیز وجود دارد که نیاز است کمی درباره ‌‌‌ی آن تعمق شود، زیرا مفهومی مبهم و به آن شکلی که از روانکاوی سرچشمه گرفته بسیار عمومی است و در عرصه ‌‌‌های مختلف به کار گرفته می ‌‌‌شود. مثلاً هنگامی که یونگ از ناخودآگاه جمعی سخن می ‌‌‌گوید دقیقاً مشخص نیست مفهوم مورد نظرش به چه معنی است و از کجا سرچشمه می‌گیرد، هم‌چنین ردپای ناخودآگاهی که فروید معرفی می ‌‌‌کند در همه ‌‌‌جا دیده می‌شود، اما دقیقاً مشخص نیست به چه چیزی اشاره می‌کند.

از نظر علمی ناخودآگاه، همه‌ی پردازش ‌‌‌های عصبی مغز است که در پنجره توجه و هوشیاری انعکاس پیدا نمی ‌‌‌کند، اما بخش عمده ‌‌‌ی اتفاقات زندگی در آن‌جا رخ می ‌‌‌دهد. البته خودآگاهی لزوماً به معنی هوشیاری نیست و بخش عمده ‌‌‌ی رفتارِ ناخودآگاه کاملاً هوشیارانه است. مثلا هنگام گذر از خیابان فرد کاملاً هوشیار است اما خودآگاه نیست، یعنی مدام با خود حرف نمی ‌‌‌زند و یادآوری نمی کند که ماشینی در حال تردد است.

تا جایی که به بحث ما مربوط می ‌‌‌شود، خودآگاهی دیدن من و دیگری در تناسب با روابط قدرت و الگوی جاگیری ‌‌‌شان در این بستر است، اما فقط بخشی کوچک از اعمال این چنینی در پنجره ‌‌‌ی توجه اتفاق می ‌‌‌افتد و خودآگاه است. البته باید به این بخش توجه کرد و به شکل پیوسته مدارهای قدرت را دید، اما بدنه ‌‌‌ی اصلی این رفتارها از مهارت ساخته شده و ناخودآگاه است. یعنی بعد از مدتی این رفتارها آموخته می ‌‌‌شوند و در نهاد به جای این ‌‌‌که به سلسله ‌‌‌مراتب سازمانی توجه شود مدارهای قدرت دیده می‌شوند.

به ‌‌‌طور کلی بخش عمده ‌‌‌ی زندگی ما به شکل ناخودآگاه سپری می‌شود و میزان تبادل اطلاعات خودآگاهی بسیار کم است. یعنی در هر لحظه فقط حدود ده تا پانزده بیت اطلاعات به شکل خودآگاه تبادل می ‌‌‌شود. با خودآگاهی نمی ‌‌‌توان همه چیز را مرتب کرد و به انجام رساند و بخش عمده ‌‌‌ی تجربه ‌‌‌ی زیسته ‌‌‌ی انسان را امور ناخودآگاه تشکیل می‌دهد. برای مثال دستگاه بینایی که قوی ‌‌‌ترین دستگاه پردازشی است می‌تواند به هفت چیز به شکل هم ‌‌‌زمان توجه ‌‌‌کند، اما شش تای آن را می ‌‌‌فهمد و هفتمی را به مثابه بی‌شمار درک می ‌‌‌کند. یکی از دلایل تقدس عدد هفت نیز همین است. در مقابل دستگاه پردازش مغز انسان بیش از ده به توان بیست بیت اطلاعات را پردازش می ‌‌‌کند که بسیار عظیم است و خودآگاهی مانند نقطه ‌‌‌ای در میان آن به حساب می‌آید. خودآگاهی فقط در اموری مثل خودآموزی کاربرد دارد که البته بسیار مهم است.

انسان یک سوم از بیست و چهار ساعتِ شبانه ‌‌‌روز را در خواب به سر می ‌‌‌برد، که حالتی ناخودآگاه است. یک سوم دیگر عمر را هم در عالم هپروت[1] به سر می‌بریم. در این حالت مغز در وضعیتی شبیه خواب دیدن، مشغول پردازش کلی است و با این که به نظر می‌رسد بر روی چیزی متمرکز شده‌ایم، اما افکارمان متمرکز نیست، یا به عبارت دیگر «حواسمان جای دیگر» است. معمولاً همه در کلاس درس یا کتاب خواندن این حالت را تجربه کرده ‌‌‌اند، یعنی به جای گوش دادن به معلم یا خواندن کتاب به اتفاقات دیگر فکر می ‌‌‌کنند. در واقع در دو سوم عمر، پنجره ‌‌‌ی توجه تعطیل است و همه‌ی بخش خودآگاه زندگی در یک ‌‌‌سومِ دیگر اتفاق می ‌‌‌افتد. به این ترتیب به نظر می ‌‌‌رسد مفهوم نوپدید خودآگاهی، با آ ‌‌‌ن ‌‌‌که تا مرز تقدیس پیش رفته، اما آن قدرها هم جدی نیست، بلکه مفهوم دیگری به نام هوشیاری وجود دارد که بسیار مهم است.

 

 

  1. . day dreaming

 

 

ادامه مطلب: گفتار هشتم: قدرت و سیاست

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب