گفتار هفتم: خویشکاری
خویشکاری رسالتی شخصی است که فرد برای خودش تعیین می کند. آنچه سبب می شود فردوسی به مدت سی سال با دقت و ممارست به نگارش شاهنامه بپردازد، در یک کلمه خلاصه می شود و آن کلمه خویشکاری است. هنگامی که فردوسی شروع به نگارش شاهنامه کرد سامانیان بر ایران حکومت می کردند و در زمان اتمام آن غزنویان سلاطین ایران بودند و در این بین فردوسی بدون کوچکترین تزلزل در اراده و تصمیم شخصی، در حال به انجام رساندن کار خودش بود. فردوسی با آفرینش شاهنامه، حجم قلبم بسیار زیادی تولید کرد. او با خویشکاریاش هم بر زبان، ادبیات و هم بر سیاست و جنگ تأثیرگذاشت. چه بسیار افراد که با خواندن شاهنامه شاعر، سخنور و اندیشمند شدند و چه بسیار سربازان دلاور که با خواندن شاهنامه پا به میدان نبرد نهادند.
ویژگی اصلی افراد تأثیرگذار داشتن خویشکاری است. در ضمن خویشکاری درجه ای از آرمان خواهی می طلبد، زیرا این رفتار با عمل گرایی صرف ممکن نمیشود. در سی سالی که فردوسی مشغول نگارش شاهنامه بوده است، سی زمستان را پشت سر میگذارد و زمانی که به ضعف و پیری میرسد از روزگار شکوه می کند که در سرمای زمستان هیزمی برای گرم کردن خانهاش نیست یا افسوس می خورد که سال نو فرا میرسد اما او بضاعتی برای جشن گرفتن آن ندارد، اما با همه ی این سختی ها به راهش ادامه میدهد. این پایمردی و تلاش فقط با عمل گرایی امکانپذیر نیست، چون آن شرایط ممکن بود به کسب درآمد فکر کند و مشغول کارهای دیگر دست شود، اما برای فردوسی در کنار کنش گرایی نتیجهی کارش بسیار مهم است. رفتار فردوسی فقط در جهت به انتها رساندن چیزی است که در ذهن دارد. بنابراین برای به ثمر رساندن خویشکاری، به تلفیقی از آرمان گرایی و عمل گرایی نیاز است. به عبارت دیگر باید افق دوردستی را دید ولی برای آن گام به گام قدم برداشت. افراد قدرتمند این گونه رفتار می کنند؛ یعنی، خیره شدن به دور دست و نگاه کردن به پیش پایشان را همزمان انجام می دهند و این امر فقط با داشتن خویشکاری میسر می شود. در این دیدگاه مفهوم خویشکاری یعنی تعیین جایی در هستی برای خویش است.
حال سوال این است که چگونه باید برای خود جایگاهی در هستی تعیین کرد؟ معنای قدرت تعیین و تحقق امکانات است اما برای چنین دستاوردی ابتدا باید برای خود وضعیت بالقوه ای قائل شد و بعد آن را به بالفعل تبدیل کرد. بسیاری از افراد باهوش، بااستعداد و توانا معمولاً در موقعیتی قرار می گیرند که چند گزینه ی بالقوه پیش رویشان قرار دارد اما گزینه ای را انتخاب نمی کنند، بلکه این فرصت را به دیگران میدهند تا برایشان موقعیتی را برمی گزینند، و بعد گزینه ی انتخاب شده را به بهترین شکل تحقق می بخشند. در این شرایط میتوان این افراد را موفق محسوب کرد، اما فرهمند کسی است که خودش امکانات و گزینهها را میسازد و از بین آنها انتخاب میکند. یعنی، بالفعل ها را از دل بالقوه هایی که خلق کرده می آفریند. کسی قادر به انجام این کار است که شیوه و برنامه ای فردی برای بیشینه کردن قلبم دارد که همان خویشکاری است. به این ترتیب فرد قادر است جایگاهی در هستی داشته باشد که خودش آن را تعیین کرده است.
شاخص های خویشکاری
خویشکاری دو شاخصه ی اساسی دارد که در صورت رعایت کردن آن به فرهمندی منتهی میشود:
- کل گرایی: ممکن است چشمانداز اشخاص، موفقیت فردی یا سازمانی باشد که البته اشکالی ندارد، اما در این شرایط دامنه ی جایگاه آنهاکوچک خواهد بود. فرد فرهمند دورنما و دامنه ای جهانی را در نظر می گیرد و در چنین چشماندازی با انتخاب های منطقی و دستیافتنی، جایگاهش را انتخاب می کند.
- مهرورزی: انتخاب افراد هنگامی به کرسی می نشیند که در عملکردشان مهر وجود داشته باشد. نکتهی جالب این است که در دوران باستان، مهر خدای جنگ بود. به عبارت دیگر خدای عشق و پیمان به جنگ متصل شده و پرستندگان آن هم از طبقه ی جنگاوران بودند. علامت این خدا تیر و کمان،گردونه ی جنگی و سوارکاران بودند و سلسله مراتب افراد در آن بر اساس شاخص های نظامی تعیین می شد. این تأکیدها بر هم نشینیِ مهر و جنگ به این سبب است که اگر فردی مهر داشته باشد برای آن می جنگد. یعنی انسان به خاطر آنچه دوست دارد، مبارزه میکند وگرنه رفتارش گسسته و مقطعی خواهد بود. در صورتیکه فرد بسته به شرایط و منافع دست به رفتاری بزنند که در مواقعی مفید است و قلبم را افزایش می دهد و اگر با اخلاق همراه باشد، رفتاری نیک است، اما وقتی مهر وجود داشته باشد اشخاص پای یکدیگرمیایستند، در کنش متقابل به اهداف بزرگ تر فکر می کنند و سرمایه ی بیشتری صرف میکنند و به همان میزان، قلبم بیشتری تولید و قدرت بیشتری به دست می آورند.
بنابراین اساس فرهمندی تعریف خویشکاری در مقیاس بزرگ همراه با مهر است.
بخش عمده ی مباحثی که تاکنون مطرح شد، درباره ی راهبردهای مدیریت و اداره کردن سازمان و قدرت بود. اما دامنهی مفهوم قدرت بسیار وسیع تر از اینهاست زیرا قدرت یکی از متغیرهای اصلی در میان چهار لایه ی فراز، یعنی سطح اجتماعی است که کنش های متقابل در آنجا اتفاق میافتد و هم چنین مهر در آن جریان دارد که کلید اصلی قدرت است. در حالت پایه همه امکان فرهمند شدن را دارند، یعنی همه میتوانند به صورت گرانیگاه قدرت قلمداد شوند و مرکز تولید قدرت باشند. همان طور که دربارهی تولید مدارهای قدرت گفتیم، در مواقعی من به شکل اتفاقی در مدارهای قدرت قرار می گیرد، اما در شرایطی دیگر خودش خالق مدارهای قدرت است. شاخص اصلیِ خلق مدارِ قدرت مهر است و فرآیند مهمی که در این میان جریان دارد خویشکاری است. زیرا از یک طرف خواستِ بزرگ سبب انضباط و سازمان دهی فردی و جمعی میشود و از طرف دیگر وقتی خواست با مهر آمیخته گردد، فرد و دیگری برای رسیدن به آن می جنگند قدرت شکل میگیرد.
البته آن چیزی که در حالت پایه، قدرت شناخته می شود در واقع کد قدرت است. به عبارت دیگر آنچه معمولاً افراد برای به دست آوردنش تلاش و با هم مقایسه میکنند کد قدرت است. اما فرد قدرتمند برای کدهای قدرت اهمیتی قائل نیست. جایگاه و موقعیت برای افراد قدرتمند مهم نیست زیرا در هر جایگاهی کارشان را انجام می دهند و حتی اگر بازنشسته شوند باز موقعیت مناسبی در سازمانشان خواهند داشت. اما قدرت سازمانیِ کدگذاری شده با بودنِ فردی در جایگاهش معنا می گیرد و وقتی فرد به هر دلیلی مقامش را از دست بدهد دیگر به آن کدها دسترسی نخواهد داشت.
نکته
تفاوت مدیر و رهبر این است که مدیر در ارتباط با شأن و موقعیتی درون یک نهاد عمل می کند، اما رهبر از نهاد کنده شده و گرانیگاه قدرت در درون او قرار دارد. بنابراین، مدیر به سازمان وصل است و به شکل مستقل موجودیتی ندارد اما وجود رهبر مستقل است و سازمان به گرد او شکل می گیرد.
گاه ممکن است رهبری این ویژگی ها را نداشته باشد و آنها را به طور مصنوعی بسازد و تا مدتی هم به این فریب ادامه دهد، اما در نهایت همه به ساختگی بودن این موقعیت پی میبرند، بنابراین یا مانند گاندی به دست طرفدارانش کشته می شود یا مانند استالین بعد از بیماری مورد بیتوجهی اطرافیانش قرار میگیرد تا بمیرد.
البته ساخت قدرت پوشالی راحت تر از خلق قدرت اصیل است. همان طور که ساخت دکورهای شهرک سینمایی راحت تر از ساختن یک شهر است، اما زندگی در شهرک سینمایی امکان پذیر نیست و حتی نمی توان برای مدتی طولانی در آن مستقر شد. به همین ترتیب قدرت ساختگی نیز شاید به راحتی به دست آید اما پایدار نخواهد بود، زیرا از تعدادی کد و تکنیک هایی برای به دست آوردن کدهای بیشتر تشکیل شده است و مبنای حقیقی ندارد. مثلاً ممکن است فردی به کمک تکنیک هایی دیگران را نسبت به باسواد بودن خود متقاعد کند، اما همواره باید مواظب باشد که با حرف و اظهار نظری این دروغ برملا نشود، که البته امکان پذیر هم نیست و در نهایت آن سخن رسواکننده بر زبان خواهد آمد. از طرف دیگر این شیوه ی رفتار فایده ای هم ندارد، چون ادعای باسوادی وقتی قرار است سخن نگوییم، بیهوده است! گاندی با تکنیک هایی خود را مقدس و جانشین «کریشنا» (از ایزدان هندو) معرفی می کرد. در خاطراتش میگوید وقتی جوان بوده گناه بزرگی مرتکب شده که نمی داند به خاطر آن بخشوده خواهد شد یا نه و آن گناه خوردن گوشت است. این رفتار کدی برای نمایش تقدس است، همچنین معتقد است باید میل جنسی را سرکوب کرد و حتی هم بستری بین همسران را گناهآلود میداند. اما بعدتر در زندگینامه اش می بینیم که با همین ادعای پارسایی مطلق ، رفتارهای جنسی بیبند وبارانهای از او سر می زند که قبح آن از خوردن یک بار گوشت در همهی عمرش بسیار بیشتر است. ممکن است کسی با ابزارها و تکنیکهایی هاله ای از تقدس به دور خود ترسیم کند، اما در نهایت چهرهی واقعیاش آشکار خواهد شد. بنابراین نیازی به نمایش آن چه نیستیم وجود ندارد، بلکه باید آن چه هستیم را نیرومند و شکوفا کرد.
البته عده ای این یکرویی و صداقت را برنمی تابند، بنابراین برخورداری از قدرت به این معنی نیست که فرد محبوب همه باشد. وقتی فردی در جایگاه قدرت قرار میگیرد، در تیررس دیگران است به این ترتیب جبهه ها و جریان هایی به نفع ویا بر ضد او شکل می گیرد. هنر فرد قدرتمند این است که مخالفانش را به متحدانی که کماکان مخالفش هستند تبدیل کند.
برای مثال من به روانکاوی و دستگاه نظری مارکسیسم نقدی جدی دارم، اما دوستانی دارم که از جمله بهترین روانکاوان ایران و باسوادترین استادان و نظریه پردازان مارکسیسم هستند و همواره از آنها میآموزم. اگر مهری میان مان وجود نداشت، به سادگی ممکن بود این اختلاف نظرها به کینه تبدیل شود، اما این گونه نشد و این رابطه به قدرتمندتر شدن همه ی ما منجرشد، زیرا مهر نیازمند قدرت است و قدرت را تشدید می کند. روابطی که با اختلاف نظر همراه است سبب می شود طرفین همواره با یکدیگر به بحث و گفتگو بپردازند و در این بین هم بر دانششان افزوده میشود و هم دیدگاهشان با جدّیت محک می خورد. همان طور که گفته شد در روابط مهرآمیز باید به شکل پیوسته اطرافیان را ارزیابی کرد و از آنها برای محک زدن خود کمک خواست. البته ارزیابی و نقد دیگران با قضاوت کردن آنها متفاوت است.
چند نکته درباره ی خویشکاری
نخست: واژه ی مدرنی که تقریباً می توان آن را معادلی برای خویشکاری به کار برد، مأموریت (mission) است، اما این کلمه، به طور کامل مفهوم خویشکاری را که واژه ای پهلوی و ریشهدار در ایران است منتقل نمی کند.
دوم: پرسشی که پیش از این مطرح شد این بود که چرا فردی مانند حافظ در انجام خویشکاری اش مؤفق شد، اما شاعران دیگر با وجود توانایی بالقوه خویشکاری شان را عملی نکردند؟
همواره به نظر می رسد قدرت کارهایی است که یک فرد توانایی انجام آن را دارد، یعنی فرد قدرتمند را به واسطهی کارهایی که به انجام رسانده می شناسیم. این چنین متغیری بسیار مهم است اما در مواقعی قدرت یعنی کارهایی که یک فرد انجام نمی دهد. یعنی انتخاب هایی که انجام می شود و انتخاب هایی که انجام نمی شود، هر دو نشان دهنده ی قدرت است. بهترین مثال در این زمینه، «تعویقِ لذت» است. مثل کودکی که در هنگام امتحان ها بازی نمی کند و درس می خواند. تعویق قلبم یعنی انجام ندادن کاری برای رسیدن به پاداش بیشتر و خویش کاری یعنی بزرگترین کاری که فرد قصد دارد حتماً به انجام برساند. اما هیچ کس نمی تواند همهی کارهایی را که پیش رو دارد انجام دهد، بنابراین برای به انجام رساندن هدف بزرگ باید برخی کارها را هم انجام ندهد.
مهمترین متغیر برای به سرانجام رساندن خویشکاری انضباط و ممارست است؛ این که فرد چه قدر بر روی خویشکاری متمرکز است و چقدر نیرو برای آن صرف می کند. مثلاً فردوسی که فردی بسیار دانا و نابغهای یگانه، حکیمی بزرگ و واقعی و اسطوره شناسی حقیقی بود، سی سال برای تألیف شاهنامه تلاش کرد. البته بخت و استعداد هم در این بین مهم است، اما افراد زیادی هم استعداد و بخت چندانی نداشتهاند، اما توانستهاند با انضباط موفق شوند. برای مثال لینکلن بارها در انتخابات شرکت کرد و شکست خورد، اما آن قدر ممارست کرد تا در پایان رییس جمهور شد.
سوم: یکی دیگر از مهمترین مشخصه های خویشکاری، معیارهای بیرونی و عینی است. یعنی باید تعیین کنید که اگر خویشکاری محقق شود، چه تغییر واقعی ای ایجاد خواهد شد. همچنین این تغییر را دیگران هم باید به روشنی تشخیص دهند. این گونه مرز میان خویشکاری و خیالبافی مشخص می شود.
برای ایجاد تمایز بین خویشکاری و رویاپردازی سه راهبرد زیر را رعایت کنید:
۱. خویشکاری باید عینی تعریف شود: پس از تعریف دقیق خویشکاری، باید عینیت بیرونی طرح، زمان و مکان آن را تعیین و مشخص کرد و همچنین این که بر روی چه افرادی تأثیر می گذارد. به اصطلاح مدیریتی هدف باید [1]SMART (دقیق، سنجش پذیر، قابل دستیابی، ضروری و مهم و زمان مند) باشد.
۲. از خویشکاری بازخورد گرفته شود: باید طرح را با دیگران در میان گذاشت و از آنها بازخورد گرفت و این نظرخواهی را حتی از کسانی که مخالف طرح هستند انجام داد.
ممکن است طرحها، به خصوص اگر بلندپروازانه و بدیع باشند، در ابتدا برای مخاطبان درکشدنی نباشد. به همین، دلیل پس از شروع کار و به انجام رساندن بخشی از آن باید نسبت به جمع آوری بازخوردها اقدام کرد و در هر قدم این کار را ادامه داد، زیرا زمان دقیق اتمام خویشکاری مشخص نیست، اما بعد از مدتی مشخص می شود که به سرانجام خواهد رسید یا نه؟ دیگران متوجه این امر می شوند و اگر از آنها بازخورد گرفته شود بسیار کاربردی خواهد بود.
موفقیت شخص در رابطه با خویشکاری، پیشاپیش و هنگامی که در حد طرح است مشخص نیست. به همین دلیل در زمان برنامهریزی و قبل از شروع کار به بازخوردهای دیگران توجه نکنید، زیرا خویشکاری فقط به شما تعلق دارد. آرمان شخصی خود را بی توجه به دیگران انتخاب کنید و فقط این معیار جدّی را در نظر بگیرید که باعث افزایش قلبم میشود یا خیر. در این حالت اگر در میان راه نظرتان تغییر کرد به راحتی میتوانید خویشکاریتان را تغییر دهید.
همان طور که گفته شد، در حالت بهینه در دستگاه انتخاب گر خواست و میل با هم ترکیب می شوند. این اتفاق همان خویشکاری است و خروجی پیوند میل و خواست، «مهر» است. زیرا اگر من خویشکاری ای داشته باشم و هستی را به سمت درستی که افزایش قلبم است به حرکت درآورم، همه متوجه آن میشوند و از آن استقبال میکنند و این خودش نوعی بازخورد است. وقتی من قلبم خودم و دیگران را افزایش میدهم به طور طبیعی به مهر توجه دارم و مهم تر این که فقط وقتی فردی مهر داشته باشد می تواند این کار را انجام دهد. فردوسی قطعاً به زبان فارسی، تمدن ایران و اطرافیانش مهر داشت وگرنه نمی توانست سی سال بر این خویشکاری تمرکز کند. وقتی فردی قصد دارد با مهر و به شکل جدی برای دیگران کاری انجام دهد، قطعاً این مهر به خودش برمی گردد، زیرا به تدریج که قلبم زیاد میشود، مردم متوجه ی افزایش آن می شوند و این گونه مهر گسترش مییابد و شامل خود فرد هم میشود.
اگر چه میل و خواست در مهر به هم پیوند می خورند، اما مهر بینافردی است و بین من و دیگری شکل می گیرد و چون قلبم دیگری افزایش می یابد، مهر هم نشت پیدا می کند. این ویژگی با ابراز عشق متفاوت است و نیاز به بازگو کردن ندارد. پس، برای انجام خویشکاری ــ یعنی هدفی که فردی برای افزایش قلبم خودش و دیگری تعیین می کند ــ باید مهر داشت و خویشکاری سبب افزایش قلبم من و دیگری می شود و مهر از طرف دیگران به من برمی گردد. ممکن است در این بین فردی برنده ـ بازنده بازی کند و مهر نورزد که این نوفه است و اهمیتی ندارد و بر کل ماجرا تأثیر نمی گذارد.
۳. منعطف باشید: انعطاف یعنی به جریان درآمدن بازخوردها در من. هنگام پیش روی در کار، مدام بازخوردها را بسنجید و به روند پیشروی خود از بیرون نگاه کنید و اگر به این نتیجه رسیدید که هدف یا روش تان اشتباه است، به آن تعصب نداشته باشید و آن را تغییر دهید. زیرا اگر کسی کاری را به درستی انجام می دهد در همان هنگام اثرش مشخص می شود و این گزاره که «بعدآً می فهمند من چه کار کرده ام» غلط است. حافظ در زمان خودش هم مؤفق بوده و خودش می دانسته که در این خویشکاری پیروز است، از این رو گفته است:
«شکرشکن شوند همه طوطیان هند *** زین قند پارسی که به بنگاله میرود».
با این سه راهبرد می توانید از انتخاب خویشکاری و روند انجامش مطمئن شوید. اگر خویشکاری عینی و درست تعریف نشده باشد، ممکن است برای فرد این تصور پیش بیاید که در حال ایجاد تغییر عظیمی در هستی است، در حالی که چنین نیست. گرفتن بازخورد کمک می کند فرد نسبت به درستی مسیرش آگاه شود و در صورت لزوم آن را تغییر دهد و در این شرایط اگر تعصبی بر هدف و عملکردش نداشته باشد، بازخوردها بر وی تأثیر گذاشته و شیوه ی کارش اصلاح خواهد شد.
این نکته از نظر آماری اثبات شده است که مردم معمولاً به شکل برنده ـ بازنده بازی می کنند و این خصیصه ی گونه ی انسان است. اما در طول تاریخ، نمونههای موفقی از بازیهای برنده ـ برنده هم وجود داشته است. یعنی در کنار غارت، کشتار و استعمار جوامع، هنرمندان و اندیشمندان بزرگی نیز پا به عرصه گذاشتهاند و به همین دلیل انتخاب مسیر بسیار مهم و تعیین کننده است. در بسیاری از موارد وقتی خویشکاری و موضع فردی بازی برنده ـ برنده و بیشینه کردن قلبم است «من» در مقابل ساختارهای قدرت قرار می گیرد. برای مثال وقتی فردی در بازار برنده ـ برنده معامله می کند، از هنجار جامعه که بازی برنده ـ بازنده است خارج شده است، اما این روش موفق تر است و احتمالاً اگر درست بازی کند، اعتبار او از همه بیشتر می شود. همچنین اگر سیاستمداری برنده ـ برنده و در جهت افزایش قلبم رفتار کند، خودبه خود منتقد جریان سیاسی حاکم میشود و اگر شیوه ی شخصی اش را به درستی پیاده کند، به موفقیت بیشتری نسبت به رقیبانش دست خواهد یافت.
البته مقابله با جریان های قدرتی که برنده ـ بازنده بازی می کنند، دشوار است و آنها نیز حتماً به مقابله برمی آیند. با این حال همان طور که گفته شد، تئوری توطئه وجود ندارد، بلکه برنامه های مختلفی وجود دارند که ممکن است در تقابل با یکدیگر عمل کنند. برای مثال تا چند دهه پیش به دلیل سیاست های مائو چین از صحنه ی قدرت سیاسی دنیا حذف شده بود، اما پنجاه سال بعد از آن و در زمان حاضر، چین ابرقدرت و یکی از کانون های قدرت غالب است و جریان های قدرت فراوانی از آن سرچشمه می گیرد. این مدارهای قدرت به سرعت شکل می گیرند و با شتاب هم از بین می روند و به طور کلی الگوی تشکیل مدارهای قدرت این گونه است.
تجارت همواره در طول تاریخ وجود داشته و مردم در کوچک ترین قبیله ها نیز با هم داد و ستد می کردهاند اما در یک زمان خاص، روشی خاص شکل می گیرد که تأثیر بسیاری بر روند تجارت میگذارد و این شیوه ی استفاده از «اعتبار» در تجارت است. در این شیوه ممکن است کاروانی از مکانی رد شود و تا سال ها بعد دوباره به آنجا بازنگردد، اما کاروانیان احتمال بازگشت را همیشه در نظر میگیرند و به گونه ای رفتار می کنند که اگر دوباره به آن مکان برگشتند از آنها استقبال شود. این روش همان کسب اعتبار است. حتی ممکن است فرد به شکلی رفتار کند که اعتبارش به نسل بعدی هم منتقل شود. جهانگردان چینی، یونانی و رومی بارها درباره ی این شیوه ی تجارت ایرانیان نوشته اند.
خاستگاه جهانی تجارت ایرانزمین است. به همین دلیل نظام مبادلات پولی، راه تجاری و کاروان ها در ایران شکل گرفته و شیوه ی تجارت بر مبنای اعتبار هم به واسطه این تجربیات در ایران به وجود آمده است. دادوستد روشی همیشگی برای تداوم زندگی انسانهاست، اما در گذشتههای دور انسان چیزی می فروخت و در ازای آن چیزی می خرید و معامله تمام می شد. در عوض ایرانیان شیوه ای ازتجارت را پایهگذاری کردند که بر مبنای آن دادوستد میان دو نفر حتی بعد از مرگ آنان نیز ادامه پیدا کند. این شیوه ی تجارت به مرور زمان به راه ابریشم تبدیل شد که حتی امروز هم استخوان بندی آن باقی مانده و همچنین ایده ی اعتبار شخصی هنوز در همه جای ایران وجود دارد.
احتمالاً وقتی برای اولین بار شخصی بر این اساس معامله کرد همه متعجب شدند که چرا فرد با خریداری که قرار نیست او را دوباره ببیند، روابط صمیمانه برقرار میکند. اما او یقیناً به شکل دیگری می اندیشید و بنا داشت دوباره طرف معاملهاش را دیدار کند زیرا راهبرد او از نظر تکاملی درست بود و شیوه ی تجارتش باقی ماند. راه ابریشم را افرادی بنا کردند که بر مبنای این شیوه، تجارت می کردند. شیراز مرکز باستانی تجارت بود و مردمش شیوه ی درست تجارت را می دانستند. همین تاجران هم به ثروتمندترین بازرگانان تبدیل شدند و در اطراف جهان نبض تجارت را در دست گرفتند. مثلاً وقتی برای تجارت به شهری مثل زنگبار می رفتند، روابطی پایدار با تاجران محلی برقرار میکردندکه به نسل های بعد هم منتقل میشد و چه بسا ازدواجی هم میان آنها و محلی ها صورت می گرفت که پایگاه مستحکمی برایشان ایجاد میکرد. ردپای این بازرگانان موفق را در جای جای جهان میشود پی گرفت. بر خلاف تصور رایج که انگلیسی ها را تاجران موفقی می داند، انگلستان هیچ گاه شیوهی خاصی برای مبادلهی کالا ایجاد نکرد، بلکه روش کارشان غارت بود و شیوه ی بازی برنده ـ بازنده ی آنها لطمات سنگینی به این شیوه ی تجارت در راه ابریشم زد، هر چند استخوان بندی آن هنوز وجود دارد.
هنوز هم امکان ایجاد کانونهای جدید قدرت در زمینهبازرگانی وجود دارد و این کانونها در حال شکلگیری است، اما در صورت ایجاد این مراکز، باید دربارهی قوانین اخلاقی آن حساس بود، وگرنه کانون های قدرت مخرب دیگری شکل خواهد گرفت.
یکی از شیوههای جایگیری در کانونهای قدرت جهانی، تقلید از سازوکار آنهاست. اما نتیجه ی این تقلید چیزی شبیه آنچه تاکنون به دست شان پدید آمده خواهد شد. تمدن غرب اکنون در اوج قدرت و شکوه قرار دارد، اما اگر با دیدی انتقادی به مسیری که پیمودهاند نگاه شود، اثرات بسیار مخرب و ناصواب عملکردشان در جهان امروز پدیدار میشود. بنابراین باید حتماً قبل از انتخاب مسیر آنها با دیدی انتقادی نتایج اعمال شان را وارسی کرد. یعنی تصمیم با خود فرد است که آیا می خواهد مانند کمپانی لاکهید[2] پهبادی درست کند که جان انسانهای بی گناهی را به شکل ناگهانی بگیرد یا این شیوه ی رفتار خواستِ او نیست؟ اگر چنین شیوهای را نمی پسندد قطعاً بخشی از بازار را از دست خواهد داد. اما هر کس اعتباری به دست می آورد در ازای آن چیزی از دست می دهد. برای مثال تاجری می تواند جنسی فاسد را بفروشد، اما وقتی به چنین کاری دست نمیزند، تعویق قلبم صورت گرفته و انضباطفردی اعمال شده است که نتیجهی آن کسب اعتبار است.
نکته : هر چه خویشکاری دقیق تر باشد، کارسازتر است. دقت خویشکاری از آنجا مشخص می شود که وقتی فردی با پیشنهادی مواجه می شود بلافاصله آن را رد یا قبول می کند. اگر خویشکاری دقیق و شفاف باشد، فرد به سرعت تشخیص می دهد که پیشنهاد مطرح شده با خویشکاری اش هم خوانی دارد یا خیر.
تمرین: خویشکاری شما اکنون چیست؟ از آنجا که خویشکاری ممکن است تغییر کند دربارهی اکنون خود تصمیمگیری کنید.
ادامه مطلب: بخش چهارم: آفریدن قدرت – گفتار نخست: جهت قدرت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب