پیش‌درآمد

پیش‌درآمد

ضد قهرمانان نیز به اندازه‌ی قهرمانان جذاب و مهم‌اند، هم جایگاهشان در بافت روایت چنین است و هم سیر تاریخی تحول‌شان. با نگاه کردن به ساختار ضد قهرمانانی که در یک فرهنگ و تمدن پدید آمده، تا حدود زیادی می‌توان به ساختار معنا در آن جامعه پی برد و آرایش نیروهای سیاسی و اجتماعی را دریافت. به همان ترتیبی که در سینمای امروز اغلب فیلم‌های دیدنی و مهم با حضور ضدقهرمانی رنگین و به یاد ماندنی مشخص می‌شوند، در روایت‌های اساطیری نیز ضدقهرمانان همچون لنگری در برابر قهرمانان قرار می‌گیرند و سیمای ایشان را روشن می‌سازند.

در میان ضدقهرمانان زاده شده در حوزه‌ی تمدن ایرانی یکی که برجستگی ویژه‌ای دارد، ضحاک است. شخصیتی که بین هیولا و انسان و میانه‌ی دیوی و شاهی نوسان می‌کند و می‌تواند همچون محکی برای سنجش نظریه‌های انتزاعی‌ترِ اسطوره‌شناسانه وارسی گردد. در دستگاه نظری پیشنهادی‌ام درباره‌ی اسطوره‌شناسی ایرانی، یکی از این فرضیه‌ها آن است که انگاره‌های اساطیری که در منش‌های فرهنگی ریشه دارند و انگاره‌های تاریخی که از کردار مردمان سرچشمه می‌گیرند، به هم راه دارند و برهم اثر می‌گذارند و از برهم‌کنش‌شان سیستم‌هایی دوقلو زاده می‌شود که همزمان اساطیری و تاریخی هستند و به گرانیگاهی برای پیکربندی هویت جمعی بدل می‌شوند. پیشتر در فصل‌های پایانی کتاب «کوروش رهایی‌بخش» بحث کرده بودم که کوروش بزرگ هخامنشی نمونه‌ای از این پدیده را نمایش می‌دهد، و در آن وزن شخصیتی تاریخی است که از آستانه‌ای درمی‌گذرد و به بستر جذبی برای روایت‌های اساطیری و زایش شخصیت‌های تاریخی بعدی بدل می‌شود. در این کتاب نشان خواهم داد که ضحاک نمونه‌ای واژگونه است که از سپهر فرهنگ و لایه‌ی منش‌ها سرچشمه می‌گیرد و به همین ترتیب همچون محوری برای فهم و تفسیر شخصیت‌های تاریخی به کار گرفته می‌شود و روایت‌اش در این فرایند بازبینی و بازسازی می‌شود.

گذشته از این جنبه‌ی نظری، ضحاک موضوعی کنجکاوی برانگیز برای پژوهشی اسطوره‌شناسانه است. چون کهن‌ترین ضدقهرمان زنده‌ی جهان است و ضدقهرمانانی را در هیچ فرهنگی سراغ نداریم که مانند ضحاک بیش از سه هزار سال پاییده باشد. یعنی سراسر تاریخ مرسوم اساطیر را از دوران اوستایی و هفت قرن پیش از ظهور ایزدان یونانی و رومی تا روایت‌های مدرن سیمایی امروزین زیر پوشش بگیرد.

پیش از این در کتاب «اسطوره‌شناسی پهلوانان ایرانی» فصلی درباره‌ی ضحاک نگاشته بودم که در زمان انتشار مورد توجه قرار گرفته بود. اما این بحث به اختصار و در زمینه‌ی بحث کلی درباره‌ی اسطوره‌شناسی پهلوانان مطرح شده بود. طی ده سالی که بر انتشار آن کتاب گذشته، چند پژوهش در این زمینه انتشار یافته و صاحب این قلم نیز در درسگفتارها و بحث‌هایی حدس‌هایی را درباره‌ی سیر تحول این شخصیت مطرح کرده، که گرد آوردنش در نوشتاری سودمند می‌نمود.

این متن نخست قرار بود جزوه‌ای کلاسی باشد برای دوره‌ی اسطوره‌شناسی‌ای که در موسسه‌ی خورشید به شکل مجازی برگزار می‌کنم. اما بحث با دانشجویان دوره و بسط یافتن مفاهیم‌اش باعث شد به کتابی کوچک بسط پیدا کند. استخوان‌بندی آنچه در این کتاب خواهید خواند محتوایی است که در سه دوره‌ی کلاس اسطوره‌شناسی درباره‌ی ضحاک و دراکولا و ضدقهرمانان طی سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۰ (یا دقیق‌تر بگوییم: ۵۳۹۵-۵۴۰۰)[1] تدریس کرده‌ام. گمانه‌زنی‌های دیگر درباره‌ی این شخصیت در آثار البته قدمتی بسیار بیش از اینها دارد. در حدی که یکی از نخستین داستان‌هایم (ماردوش/ ۱۳۶۹) بر محور همین شخصیت تعریف شده و پیشینه‌اش به دوران تحصیل در دبیرستان باز می‌گردد.

پرسش مرکزی‌ام در پژوهش کنونی تنها به دست دادن انگاره‌ای از ضحاک وشرح سیر تحولش نیست. بلکه فراتر از آن به چگونگی اندرکنش روایت‌های اساطیری و تاریخی نظر دارم و شیوه‌ی اثرگذاری متقابل کردارهای انسانی و متن‌های فرهنگی را به پرسش خواهم کشید. یعنی پرسش اصلی آن است که داستان ضحاک چگونه از تداخل روایت‌ها و سنت‌های گوناگون برساخته شده و چطور به موقعیت‌های تاریخی ارجاع داده و با چه الگویی بعد از هر نوبت «تاریخی شدن»، بازتعریف شده و لایه‌ای تازه بر داستانش افزوده شده است.

 

 

  1. مبدأ تاریخ قاعدتا نقطه‌ایست که تاریخ شروع می‌شود، و آغازگاه تاریخ، همان آغازگاه خط است. بر این مبنا مبدأ تاریخ مفهومی عینی، رسیدگی‌پذیر، مستند و جهانی است که با ظهور اولین نشانه‌های خط در جنوب غربی ایران زمین (ایلام و سومر) همزمان است و حدود ۵۴۰۰ سال قدمت دارد. هرچند گاهشماری‌های مبتنی بر زایش عیسی مسیح (که حتا سالش هم دانسته نیست) در متون علمی رواج یافته، اما در این کتاب بر اساس گاهشماری پیشنهادی‌ام مبدأ تاریخ را همزمان با ظهور خط قرار می‌دهم و سالشمارها را به شکلی که درست و عقلانی است ذکر می‌کنم، و نه بر مبنای قراردادهایی دلبخواه یا وابسته به ایمان‌های دینی، هرچند که دومی رواجی عالمگیر پیدا کرده است. برای خو گرفتن خواننده با این گاهشماری پیشنهادی در همه‌ی موارد تاریخ هجری خورشیدی و میلادی را هم قید کرده‌ام. با این توضیح که سال ۱۴۰۰ خورشیدی را با سال ۵۴۰۰ تاریخی برابر گرفته‌ام، چرا که نخستین نشانه‌های خط در همین حدود زمانی (۳۴۰۰-۳۳۵۰ پ.م) در اسناد تاریخی نمایان می‌شود.

 

 

ادامه مطلب: گفتار نخست: چارچوب نظری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب