لطیفه، تابو و قدرت در ایران
پیش درآمد
افلاطون در رسالهى فیلبوس (افلاطون، ۱۳۳۴) گفتگویى میان سقراط و پروتارخوس را روایت كرده است ودر یكى از بندهاى آن از زبان سقراط مىگوید: دوستان باید نادانى رفیقانشان در مورد زیبایى، خرد و نیكوكارى را با خنده پاسخ دهند. افلاطون در جاى دیگرى به هنگام نقد رفتار پهلوانان در زمان جنگ، از غریو پیروزى بركشیدن و خندیدن به رنج دشمنان، به عنوان رفتارى طبیعى و عادى پشتیبانى كرده و آن را چیزى متفاوت با شوخى، و رفتارى ذاتى دانسته است.
ارسطو، در رسالهى شعر، از زاویهى دیگرى به موضوع نگاه مىكند و به هنگام شرح تفاوت میان تراژدى و كمدى، مشاهدهى زشتى و ضعف را دلیل اصلىِ شوخى و خنده مىداند. او معتقد است كه دیدن رنجهاى كوچك در دیگران سرگرم كننده و خوشایند است، اما برخورد با رنجهاى بزرگى مانند مرگ یكى از نزدیكان یا نقص عضو، همدردى آدمى را بر مىانگیزد (ارسطو،۱۳۷۳).
چنان كه آشكار است، در روزگار باستان بسیارى از نویسندگان با پیروى از این دو غولِ فلسفهى یونان، خنده را به رویارویىِ قوى و ضعیف مربوط مىدانستند و واكنش طبیعىِ فرد قدرتمندتر را خنده مىپنداشتند. این رویكرد، یعنى توجه به مفهوم قدرت در تحلیل خنده، همچنان در این شكل جنینىاش باقى ماند، تا این كه در قرن هفدهم با گرایش و تمركز یكى از فلاسفهى بزرگ نوزایى بر مفهوم قدرت، بار دیگر در قالبى جدید صورتنبدى شد.
یكى از قدیمىترین دیدگاههاى توضیح دهندهى جوك و خنده كه هنوز به بقاى خود ادامه مىدهد، توسط فیلسوف انگلیسى توماس هابز معرفى شد. بر اساس این دیدگاه، خنده عبارت است از حالت سرخوشى ناشى از احساس برترى. یعنى شوخىها باعث مىشوند تا فرد خود را نسبت به افراد دیگر -كه آماج شوخى هستند- برتر و بالاتر ببیند، و این امر مایه سرخوشىاش مىشود. هابز در لویاتان در این مورد مىگوید (هابز، ۱۱۰:۱۳۸۰):
“افتخار ناگهانى میلى است كه حالاتى در چهره ایجاد مىكند كه خنده نامیده مىشوند. كه یا به واسطهى عمل ناگهانى خود آدمیان كه آنها را خوش مىآیند ایجاد مىشود، و یا در نتیجهى دیدن چیزى بدشكل و بىقیافه در دیگران كه در مقایسه با آنهاخود را ناگهان تأیید و تمجید مىكنند، رخ مىدهد. و خنده بیشتر خصلت كسانى است كه از توانایىهاى موجود در خودشان چندان آگاهى ندارند و مجبور میشوند با دیدن نارسایىها و معایت دیگران خودشان را تأیید كنند. و بنابراین خندیدن به معایت دیگران بیشتر نشانهى جبن است. زیرا یكى از خصال واقعى مردان بزرگ كوشش براى رها كردن دیگران از احساس حقارت و خوارى است، و آنها خود را تنها با تواناترین كسان مقایسه مىكنند.”
این نوشتار به قدر كافى روشن است و تمام مایههاى فكرى نظریهى تحقیركنندگى جوك[1] را در خود دارد. دیدگاه هابز با آنچه كه فیلسوفان كلاسیك مىگفتند یك تفاوت عمده دارد. نخست آن كه حس پیروزى بر دیگرى و چیرگى در عامترین مفهوم خود با خنده و شوخى پیوند خورده است، و دوم این كه این پیوند همهى انواع خنده را در بر مىگیرد. یعنى نه تنها تمام ادراكاتِ چیرگى خندهآورند، بلكه تمام خندهها هم از این ادراك ناشى شدهاند.
نگرش هابز در مورد خنده براى قرنها بر فضاى فكرى اروپاییان چیره بود، و در پیوند با قالبهاى اخلاقى و دینى مسیحى بازتعریف مىشد. در تمام كتاب مقدس -عهد قدیم و عهد جدید- هیچ اشارهى مستقیمى به خندهى ناشى از شوخى وجود ندارد، و در تمام دوران قرون وسطا ارباب كلیسا پیروانشان را از خنده -این وسوسهى شیطان- بر حذر مىداشتند. به این ترتیب نگرهى هابزى در این بستر مساعد جا افتاد و مورد پذیرش واقع شد. چنان كه بعدها، طغیانگرانى رمانتیست مانند بودلر هم نتوانستند خود را از بند آن برهانند. چنان که ادیب مدرنی مانند بودلر نیز در “گلهاى رنج” (.1855م)، خنده را مهمترین نمود خصلت شیطانى بشر مىنامد.
دیدگاه كنونى ما در این مورد البته بسیار تفاوت كرده است. شواهد زیادى در مورد ارتباط خنده با احساس چیرگى وجود دارد. برگسون بخش مهمى از كتابش را به بحث دربارهى دلیل خندهى مردم به كسى كه روى پوست موز لیز مىخورد اختصاص داده است (Bergson,1911) چنان كه از نوشتار وى بر مىآید، اگر نظریهى تحقیر درست باشد، درجهى خندهدار بودن یك جوك باید به شدت تحقیرآمیز بودنش وابسته باشد.
یكى از نخستین پژوهشهایى كه این پیشبینى را مورد آزمون قرار داد، كارى میدانى بود كه در آن از گروهى یهودى و غیریهودى خواسته شد تا درجهى خنده دار بودن جوكهایى را كه قهرمانشان یهودى یا غیریهودى بود مشخص كنند. نتیجه نشان داد كه یهودیان به طور مشخص جوكهاى مربوط به یهودیان را كمتر از سایرین خندهدار مىدانند. جالب آن كه با تغییر دادن هویت قهرمانان به اسكاتلندى -كه در اروپا مثل یهودیان به خساست شهرهاند- باز هم ارزیابى یهودیان تغییرى نكرد. یعنى آنها علاوه بر این كه قومیت خود را به عنوان آماج شوخى نمىپسندیدند، تأكید بر صفات منسوب به خود را نیز خوش نمىداشتند (Wolff et al,1934). جالب آن كه خود این یهودیان در خسیس پنداشتن خودشان با دیگران همنظر نبودند، اما از دیدگاه سایرین در مورد خود آگاهى داشتند.
آزمون مشابهى كه سالها بعد با دقت بیشتر انجام گرفت، آن آزمودنىهایى متعلق به چهار مذهب مسیحى (باپتیستهاى جنوبى، كاتولیك، شاهدان یهوه، عارفان) را مورد پرسش قرار داد. نتیجه آن بود كه درجهى خندهدار بودن جوك براى این افراد با محتوایشان نسبت مستقیم داشت. هرچه جوك گروه مذهبى خودى را بیشتر مىستود و گروههاى رقیب را بیشتر تحقیر مىكرد، خندهدارتر تلقى مىشد (La Fave,1972).
دادههاى به دست آمده در این زمینه به زودى به شواهدى ضد و نقیض انجامید. آشكارترین جنبهى این ماجرا، این بود كه زنان به قدر مردان به جوكهایى كه به زنان مربوط مىشد مىخندیدند، و سیاهپوستان هم مشابهِ این وضعیت را در قبال جوكهایى كه سیاهان را مسخره مىكرد، داشتند. مشاهداتى از این دست، نشان داد كه چارچوب نظریهى تحقیر با رویكرد خطى و سرراستش كمى سادهانگارانه بوده و ماجراى تحقیر شدگى پیچیدهتر از آن است كه در نگاه اول به نظر مىرسد.
یكى از اندیشمندانى كه نظرش در رفع این كاستىِ نظریهى تحقیر سخت مؤثر از آب در آمد، ویلیام جیمز بود. او در كتاب مشهورى كه در اواخر قرن نوزدهم دربارهى روانشناسى عمومى نوشت، مفهومى به نام گروههاى مرجع را معرفى كرد. به نظر او، هر فرد انسانى به واسطهى میدانى از ارتباطات بین خودش با عناصر جهان خارج، اندركنش خویش را با محیط تنظیم مىكند. این عناصر واسطه، بسته به درجهاى كه به من متعلق دانسته شوند، مهم پنداشته مىشوند و در حوزهى اختیارات و مالكیت من برجستگى مىیابند. به این ترتیب هر فرد انسانى در دایرهاى بسته از مفروضات زندگى مىكند، و عناصر داخل این دایره را به خود منسوب مىداند. عناصر ریختى و بدنى زیربنایىترینِ این عناصر هستند. اما نمادهاى مربوط به هویت و گروه نیز در این میان نقش مهمى را ایفا مىكنند.
نظریات جیمز، به پیدایش مفهومى به نام گروه مرجع در جامعهشناسى انجامید. گروه مرجع عبارت از آن گروهى از مردم جامعه هستند كه فرد خود را با ایشان همگون مىپندارد، رفتارشان را تقلید مىكند، و در آن عضویت دارد، یا آرزوى عضویت در آن را دارد!
به این ترتیب مشكلى كه ذكرش گذشت، حل شد. یعنى مردان و سفیدپوستان به عنوان گروه مرجع در نظر گرفته مىشدند و بنابراین بخش مهمى از جوكهایى كه به طبقات فروپایهتر منسوب مىشد، اصولا توسط این افراد به عنوان توهین به خودشان تلقى نمىشد. چون خود را به گروه مرجع متعلق مىپنداشتند و به قول ماركس، موقعیت اجتماعىشان هنوز حالت طبقه براى خود را پیدا نكرده بود.
این نكته را نباید از یاد برد كه هدف از تعریف جوكهاى تحقیرآمیز، تخطئهى افراد مشابه با قهرمان جوك نیست. چنان كه گفتیم، بخش عمدهاى از رفتارهاى خشونتآمیز نمادین در روابط بینافردى به صورت جوك و شوخى ظهور مىیابند و اینها نه تنها در صدد لطمه زدن به كنش متقابل بین افراد و تحقیر طرف مقابل نیستند، كه با پالایش تنشهاى یاد شده، معنایى عكس هم به خود مىگیرند. در یك پژوهش آمارى، نشان داده شده كه ۲۶٪ كل جوكهایى كه در جمع گفته مىشود حالت منفى دارد. یعنى به یكى از اعضاى جمع ارجاع مىشود و یكى از صفات وى را نكوهش مىكند (Scogin&Pollio,1980).
با وجود آن كه این جوكها از بیرون دشمنانه و بدخواهانه دیده مىشوند، اما در روابط درون گروهى به عنوان رفتارهایى دوستانه تفسیر مىگردند. به شكلى كه افراد شاخص و رهبران گروه همیشه بیش از دیگران آماج این شوخىها قرار مىگیرند و همگان هم این شوخىها را به عنوان اهمیت و برجستگى فرد مورد نظر تعبیر مىكنند، نه تلاش براى مخدوش كردن تصویر ذهنى از وى.
همچنین به نظر مىرسد كه شاخصهاى فردى هم در علاقه به جوكهاى داراى عنصر تحقیر مؤثر باشد. بر مبناى آزمایشى كه بر ۴۲۹۲ نفر با سنین بین ۱۲ تا ۶۶ سال در آمریكا انجام گرفته، چنین بر مىآید كه مسنترها بیشتر از جوكهاى داراى عنصر عدم تناسب و معماى منطقى لذت مىبرند، و در مقابل جوانترها و افراد تندرو، جوكهاى داراى عنصر تحقیر را بیشتر مىپسندند (Santrock,1991).
بر مبنای این دادهها، آشکار است که جوک و لطیفه، پیوندی محکم و ناگسستنی با جریانیافتن قدرت در نظامهای اجتماعی دارد، اما این پیوند امری ساده و سرراست نیست، و با خودانگارهی کسانی که جوک را روایت میکنند، آنان که مخاطب و شنوندهی آن هستند، و هویت کسانی که قهرمان داستانهای آن هستند، ارتباطی پیچیده دارد.
جوکهای پارسی
زبان فارسى نیز مانند هر زبان دیگرى ساختارها و قواعد خاص خود را براى ساخت جوك پرورده است، و جامعهى ایرانى نیز الگوهاى ویژهى خویش را براى خندیدن بدان ساماندهى كرده است. این زمینه نیز مانند بسیارى از حوزههاى دیگرِ جامعهشناسانه، تا به حال به طور شایسته مورد وارسى قرار نگرفته است، و متون بسیار كمى در مورد آن در دست داریم كه بیشتر از زمرهى تك نگارى و گردآورى است.
زمینهى نظرىِ این نوشتار، مدلى سیستمى از پویایى فرهنگ است كه به اعتبارِ نامِ عناصر فرهنگىِ تعریف شده در آن، نظریهى منشها خوانده مىشود. در این مدل، فرهنگ به عنوان شبكهاى خود زاینده و خودارجاع از عناصر همانندساز اطلاعاتى (منشها) مورد تحلیل واقع مىشود. آنچه كه در اینجا اهمیت دارد، استخوانبندى مفهومى مشتركى است كه در میان مدلهاى نظرىِ مربوط به جوك و نظریهى منشها مورد توافق است.
مىتوان جوكها را منشهایى كوچك و عامیانه دانست كه به دلیل ساخت معنایى خاصشان با سیستم پاداش/لذت پیوند خوردهاند و از این رو به عنوان واحدهاى انتقال لذت در مجارى ارتباطى عمل مىكنند. كاركردهاى جامعهشناختى جوكها را مىتوان در مقام پیامد این ساخت معنایى ویژه و پیوندِ خاص فهمید.
در نظریهى منشها، هر عنصر فرهنگى (منش) به عنوان سیستمى اطلاعاتى در نظر گرفته مىشود كه به صورت یك همانندسازِ یكپارچه و واحد در جریان كنش ارتباطى و در قالب نظامهاى نشانگانى/معنایى تكثیر مىشود. بر مبناى مدلى كه از این عناصر اطلاعاتى در دست داریم، مىتوان منشهاى گوناگونِ متعلق به یك حوزهى فرهنگى خاص را به كمك شاخصهایى رسیدگىپذیر و تجربى ردهبندى كرد، و با تحلیل زیرواحدهاى نشانگانى و معنایىِ موجود در هریك، برداشتى دقیق و ساختارشناسانه در مورد آن پیدا كرد. بر مبناى این تحلیلها، دستیابى به پیشبینىهایى در مورد الگوى پویایى منش در سپهر فرهنگى ممكن مىشود، و مىتوان قواعد رفتار منش در زمینهى اجتماعىاش را بر اساس قوانین حاكم بر سیستمهاى پیچیدهى خودزاینده، استنتاج نمود.
منش، و برآیند رفتار منشها -یعنى فرهنگ- نظامى پیچیده است كه رفتارى بسیار بغرنج را از خود نشان مىدهد. براى دستیابى به قواعدى تحلیلى در زمینهى فرهنگ، و محك زدن ارزش نظریهى منشها به عنوان دیدگاهى نو، به منشهایى كوچك و ساده، با ساختارهایى تحلیلپذیر نیازمندیم، كه در عین حال به شكلى گسترده رواج داشته باشند و پویایىشان را بتوان در لایههاى چهارگانهى فراز[2] –یعنی سطوح زیستی، روانی، اجتماعی فرهنگی- ردیابى كرد. منشهایى كه براى وارسى تجربىِ نظریهى منشها مورد نیازند، باید كوچكترین واحدهاى تكثیرپذیر در سپهر فرهنگى باشند، و مستقل از منشهاى دیگر تكثیر شوند. كوچكترین منشهایى كه مىشناسیم، عبارتند از شایعهها، جوكها، و نامههاى زنجیرهاى[3].
شایعه به دلیل سوار شدنش بر منشهاى خبرىِ دیگر، و وابستگىاش به اطلاعات زمینهاى، براى بررسى مورد نظر ما مناسب نیست. با این وجود، دادههایى كه در مورد بررسى جامعهشناسانه و روانشناسانهى شایعه وجود دارد پیشبینىهاى ما را در نظریهى منشها تأیید مىكند (آلپورت و پستمن، ۱۳۷۲)
نامههاى زنجیرهاى با وجود ساخت جالب توجهشان، به دلیل وابستگىشان به متن نوشتارى، در كنش متقابل رویاروى بین افراد -كه شكل پایهى انتقال منشهاست- حضور ندارند. به همین سبب هم براى محك زدن كارآیى نظریهى منشها در گستردهترین سطح، از شمول كافى برخوردار نیستند. با این وجود در پیوست نخست، نتایج پژوهشى دربارهى ساختار و پویایى نامههاى زنجیرهاى گزارش شده است، كه از سویى كارآیى نظریهى ما را در تحلیلهاى فرهنگى نشان مىدهد، و از سوى دیگر به شباهت ساختار جوكها و این نامهها دلالت دارد.
جوكها، به دلیل گره خوردنشان با كنش متقابل نمادین، فراگیر بودنشان در بخش عمدهى فضاهاى تبادل فرهنگى، و پیوند مستقیمشان با سیستم لذت/پاداش، بهترین نامزد براى وارسى تجربىِ نظریهى منشها هستند. در پژوهش كنونى، با دو پرسش كلیدى به بررسى جوكهاى فارسى پرداختیم:
نخست: كاربردهاى نظریهى منشها در تحلیل ساختار، ردهبندى و بررسى پویایى جوكها كدام است؟ و چگونه مىتوان از این تحلیل براى تعیین ساختار كمینهى یك منش بهره برد؟
دوم: قواعد حاكم بر ساخت معنایى و ارجاعات زبانىِ رایج در جوكهاى فارسى چیست؟ و كارآیى نظریهى منشها در تفسیر ارتباطات درونى میان عناصر معنایى یك جوك چقدر است؟
پرسش نخست، ما را به تشریح ساختار جوكها وا مىدارد، و پرسش دوم ارتباط عناصر درونى جوكها را با عواملى مانند تابوهاى اجتماعى، مفاهیم تنشزا، قومیت و نقش اجتماعى مورد توجه قرار مىدهد.
شرح كلیدواژگان
عنصر مشترك در تمام جوكها، وجود ساخت معنایى چندلایه، و كلیدى مفهومى است كه گذار از یكى از این لایهها به دیگرى را ممكن مىسازد. در پژوهش نگارنده بر جوکهای فارسی، ساختار معنایى تك تك جوكهاى گردآورى شده مورد وارسى قرار گرفت و معناى هنجار، عادى، و پیشپا افتادهى متن جوك -كه ابتدا به ذهن مخاطب خطور مىكرد- با عنوان معناى پایه در نظر گرفته شد. معنا(ها)ى ممكنِ دیگرى كه به كمك كلید درك مىشد و رسیدن بدان باعث بروز خنده مىشد، با نام معناى هدف خوانده شد و در مواردى كه بیش از یك معناى هدف وجود داشت، با شمارهاى در كنار عبارتِ هدف مشخص شدند. به این ترتیب هر جوك از متنى یكتا تشكیل شده بود كه دست كم دو معناى پایه و هدف از آن استنتاج مىشد.
متن جوك، از مجموعهاى از نشانههاى حامل معنا تشكیل مىیافت كه مىتوانست زبانى (واژگان، گزارهها، و…) یا پیرازبانى (حركات بدن، شكلك در چهره و…) باشد. واژه، گزاره یا اشارهاى پیرازبانى كه مخاطب را از معناى پایه به هدف راهنمایى مىكرد، به عنوان كلید در نظر گرفته شد. این راهها براى تشخیص كلید از سایر عناصر جوك به كار گرفته شد:
الف) كلید، بخشى از جوك بود كه خنده بلافاصله پس از ارائه شدنش بروز مىكرد.
ب) كلید، آن بخشى است كه اگر نا به جا -خیلى زود یا خیلى دیر- ارائه شود، از بروز خنده جلوگیرى مىكند.
پ) كلید، آن بخشى است كه با حذف شدنش جوك به متنى عادى تبدیل مىشود.
ت) كلید، آن بخشى است كه اگر -به دلیل بیانِ نامناسب یا بىتوجهى شنونده- فهمیده نشود، جوك بىمعنا جلوه خواهد كرد. در صورتى كه این بخش با عبارتى دیگر به مخاطب ارائه شود، و این امر به فهمیده شدن كلید كمك كند، ممكن است خندهى به تعویق افتاده آزاد شود.
اگر جوك در خنداندن شنونده كامیاب مىشد و رسیدن از متن پایه به هدف را با شرایط برانگیزانندهى رفتار خنده همراه مىكرد، آن را موفق در نظر مىگیریم و در غیر این صورت آن را ناموفق مىخوانیم.
در یك جوك موفق، به هنگام برخورد با كلید، تغییر حالتى ذهنى در شنونده ایجاد مىشود كه باعث مىشود تا معناى پایه را رها كند و معناى هدف را درك كند. این پدیده را گذار معنایى خواندیم.
شیوههاى گوناگونى از ساماندهى معنا در یك جوك مىتوانست گذار معنایى را پدید آورد. هریك از این راهبردها، به عنوان نوعى از جوك در نظر گرفته شدند. چنان كه از نتایج آمارى برآمد، هریك از این انواع ساختارى ویژه و منحصر به فرد دارند.
حوزههاى مشاهداتى
براى پاسخگویى به پرسشهاى یاد شده، در دو سطح به بررسى جوكها پرداخته شد. نخست، مجموعهاى از جوكها رایج در زبان فارسى گردآورى شد، و خودِ جوكها به عنوان منشهایى تحلیلپذیر مورد وارسى قرار گرفتند. دوم آن كه رابطهى جوكها با افراد حامل و تكثیر كنندهشان به كمك پرسشنامههایى سنجیده شد و پیشبینىهاى برآمده از نظریهى منشها به این ترتیب به محك تجربه گذاشته شد.
براى گردآورى دادههاى مورد نیازِ نخستین بخشِ كار، از این منابع استفاده شد:
الف) مجموعهاى از جوكهاى فارسى كه از ابتداى سال ۱۳۷۵ تا انتهاى سال ۱۳۸۰ در تهران رایج بودند، به شیوهى مشاهدهى مشاركتى گردآورى و طبقه بندى شدند. یعنى نگارنده با افراد گوناگون -از طبقات و سنین مختلف- وارد كنش جوكگویى مىشد و در حلقههاى دوستانهى متنوعى، جوكها را گردآورى و ثبت مىكرد. موقعیت سنى و نقش اجتماعى نگارنده در طى این سالها به گونهاى بود كه دسترسى به طیف وسیعى از این حلقههاى دوستانه را ممكن مىساخت. فضاهایى كه نگارنده به آنها دسترسى یافت، عبارت بودند از:
محیطهاى دانشجویى، حلقههاى دوستانهى جوانان (شهرنشین و معمولا متعلق به طبقهى متوسط به بالا)، گروههاى دوستانهى دانشآموزى، محیطهاى دوستانهى چند-خانوادهاى و فضاهاى دوستانهى میان كارمندان یقه سفید. چند محیط متفاوت نمونه (حلقههاى دوستانهى جوانان خلافكار، گروههاى منسوب به طبقهى پایین، فضاهاى كارگرى) هم براى اطمینان از همزور و همگن بودن نوع جوكها مورد بررسى مورد قرار گرفت.
ب) رسانههاى رسمىِ تولید و توزیع فرهنگ (رادیو و تلویزیون، مجلات، كتابهاى جوك) هم در این فاصله مورد مشاهده قرار گرفتند و جوكهاى رایج در آنها نیز ثبت و طبقهبندى شدند. بدیهى است كه به دلیل قدرت تابوهاى فرهنگى، جوكهاى رایج در این لایه از نظر اشاره به تابوها پاكیزهتر از منبع قبلى بودند و در میان حلقههاى دوستانه رواج زیادى نداشتند. رسانههاى رسمى بسته به نوع مخاطبشان انواع خاصى از جوكها را تكثیر مىكردند و معمولا محصولاتشان خارج از آن حوزه برد چندانى نداشت.
پ) رسانههاى غیررسمى انباشت و توزیع جوك (سایتهاى اینترنتى) نیز مورد بررسى قرار گرفتند و جوكهاى ثبت شده بر آنها هم گردآورى شد. این سایتها با كاربرانى با سن، موقعیت اجتماعى، و سطح دانایىِ خاص مرتبط بودند. با توجه به توزیع اطلاعات مربوط به استفاده از رایانه در جامعه، مىتوان حدس زد كه بیشتر كاربران را جوانان شهرنشینِ متعلق به طبقهى متوسط به بالا تشكیل مىدادهاند.
ت) منابع غیرفارسى، كه مجلات، كتابها و سایتهاى اینترنتى را شامل مىشدند. به ویژه سایتهاى اینترنتىِ ویژهى جوك زیاد مورد وارسى قرار گرفتند و مجموعهى بزرگى از جوكهاى رایج در زبانهاى انگلیسى و فرانسوى گردآورى شدند. از آنجا كه جوكهاى انگلیسى رواج بیشترى داشتند و از جوكهاى فاقدِ ایهام زبانى -كه جوك را به زبان خاصى وابسته مىكرد،- نسخههاى انگلیسى هم وجود داشت، نمونههاى گردآورى شده براى تحلیلمان را به متون انگلیسى منحصر كردیم.
در بسیارى از موارد، چندین نسخهى مشابه از یك جوك رواج داشت. در چنین مواردى تنها به ثبت یكى از آنها بسنده شد و تنها زمانى نسخههاى دیگر هم ثبت گردید، كه ساخت معنایى و نقاط ارجاع جوك با هم تفاوت معنادارى داشته باشد. علاوه بر این، در پانزده مورد جوكهاى فارسى ترجمهاى از جوكهاى انگلیسى بود كه در این موارد تنها نسخههاى انگلیسى ثبت شد. در شش مورد، جوكهاى رایج در زبان فارسى عناصر زبانى انگلیسى را در خود داشت و در سه مورد این عناصر به زبان تركى مربوط مىشد. در حالت اول جوكها با وجود ناشناخته بودن ریشهى انگلیسىشان، به دستهى انگلیسىزبانها منسوب شدند.
براى وارسى درجهى دقت در فرآیند گردآورى، درجهى كامل بودن مجموعهى جوكها در برخود با هر جوك جدیدىِ مورد بررسى قرار مىگرفت. یعنى در برخورد با جوكهاى نوظهورِ دستهى (الف)، زمانِ شنیده شدنِ جوك از گوینده پرسیده مىشد. در صورتى كه جوك بیشتر از یك ماه عمر داشت و در خزانهى دادههاى گردآورى شده وجود نداشت، امتیازى منفى براى دقت گردآورى محسوب مىشد. فرآیند گردآورى آنقدر انجام شد كه این امتیاز به صفر میل كرد. یعنى در سه ماه پایانى سال ۱۳۸۰ تمام جوكهایى كه براى بار نخست شنیده مىشدند و به مجموعه افزوده مىگشتند، كمتر از یك ماه عمر داشتند. با توجه به این شاخص، چنین مىنماید كه كل جوكهاى رایج در تهران در سالهاى ۱۳۷۵-۸۰ تمامشمارى شده باشند.
جوكهاى دستهى (ب) و (پ) كاملا وابسته به دستهى (الف) بودند. رسانههاى عمومى به طور كلى از نظر تولید جوكها برجسته نبودند و بیشتر جوكهاى رایج در سطح جامعه را در شكل اصلى (پ) یا تابوزدایى شدهشان (ب) بازتولید مىكردند. به این ترتیب چنین مىنماید كه ادعاى تمام شمارى جوكهاى رایج در تهران در این سالها، به رسانههاى عمومى فارسى زبان هم قابل تعمیم باشد.
در مقابل، تمام شمارىِ جوكهاى دستهى (ت) ناممكن بود. تنها دو هزار و صد سایتِ حاوى جوك به زبان انگلیسى بر روى اینترنت وجود داشت كه وارسى تمامشان اصولا ناممكن بود. بنابراین در ردهى (ت) به گزینش تصادفى جوكها اكتفا كردیم. از میان سایتهاى موجود بر شبكه، دهتایى كه بیشترین بازدید كننده را داشتند انتخاب شدند و جوكهاى موجود بر آنها تمام شمارى شد. از این میان 130جوك به طور تصادفى انتخاب شد و مورد تحلیلهاى آمارى قرار گرفت و با جوكهاى فارسى مقایسه شد.
در كل، ۷۱۷ جوك گردآورى شد كه ۵۸۷ تایشان ( ۸۱/۹%) فارسى و ۱۳۰ تا ( ۱۸/۱%) انگلیسى بودند.
طبقهبندى دادهها
جوكها بر مبناى این شاخصها ردهبندى شدند:
(الف) اندازه
در صد نمونه از جوكها كه به صورت تصادفى انتخاب شده بودند، تعداد واژگان و حروفِ تشكیل دهندهى متن شمارش شد. روایتى عامیانه، خودمانى، و محاورهاى از جوك كه در حالت عادى در مكالمات بین افراد رد و بدل مىشد به عنوان متنِ معیار در نظر گرفته شد. پس از شمارش، نشان داده شد كه هر واژهى به كار گرفته شده در جوك به طور متوسط از چهار حرف تشكیل شده است. پس از این برآورد، شمارش تعداد واژگان به طور تصادفى آنقدر ادامه یافت تا از هر نوع جوك پنجاه نمونه شمارش شود. در این مرحله تعداد كل جوكهاى داراى تعداد واژگان معلوم به ۴۱۱ تا بالغ شده بود. بر مبناى این عدد، بررسى محتواى اطلاعاتى جوكها انجام گرفت.
با توجه به این كه زبان فارسى از ۳۲ حرف الفبا تشكیل شده است، و ۲۵ = ۳۲ بر مبناى معادلهى شانون محتواى اطلاعاتى هر حرف الفبا برابر با ۵ بیت محاسبه مىشود[4]. در مورد زبان انگلیسى هم به همین ترتیب عمل شد. با توجه به كمتر بودن تعداد حروف در زبان انگلیسى، و نوشته شدن مصوتهاى كوتاه در این زبان، مىتوان با تخمین خوبى محتواى اطلاعاتى هر واژه از زبان انگلیسى عامیانه را با یك واژهى عامیانهى فارسى برابر گرفت[5].
به این شكل محتواى اطلاعاتى تقریبى هر واژه در متنِ جوك، ۲۰ بیت مىشد. با این فرض، محتواى اطلاعاتى ۴۱۱ جوك محاسبه شد و محتواى اطلاعاتى آن در پردازش آمارى شركت داده شد.
خوشهبندى دادهها در نرمافزار SPSS نشان داد كه به طور كلى جوكها در دو دستهى بلند و كوتاه جاى مىگیرند. جوكهاى بلند، ساختارى داستانگونه دارند و معناى پایه و هدفشان شرایطى منسجم و یكپارچه را در بر مىگیرد كه از نوعى سازگارى معنایىِ درونى برخوردار است.
در مقابل، جوكهاى كوتاه تنها از چند گزاره تشكیل مىشوند، ساختار داستان گونه ندارند و بیشتر به توصیف مختصرِ شرایطى منحصر مىشوند كه رخدادِ مربوط به كلید در آن تجربه مىشود. ساخت معنایى هدف در این جوكها آشفته، متعارض و داراى ناسازگارى درونى است و معمولا باطلنمایا ناسازهاى را در خود دارند.
(ب) نوع
هر جوك، ساختارى زبانى است كه به دلیل چندپهلو بودن و حضور كلید، نوعى نوسان معناشناختى بین معانى پایه و هدف را ممكن مىسازد. در كل پنج الگوى اصلى در این ساختار تشخیص داده شد. هر الگو، شیوهى خاصى از نوسان معنایى یاد شده را پدید مىآورد. بنابراین مهمترین شاخصى كه مىتوانست براى دسته بندى جوكها مورد استفاده قرار گیرد، چگونگى تبدیل معناى پایه به هدف بود. این پنج الگو عبارت بودند از:
(نخست) بازآرایى: عامترین و رایجترین شیوهى تبدیل معناى پایه به هدف، این بود كه اطلاعات داده شده در متن به كمك كلید به شكلى جدید با هم مفصل شوند و كلیتى نوظهور را پدید آورند. این بازآرایى در شرایطى رخ مىداد كه عناصر سازندهى جوك تغییر معنا نمىدادند و تنها تركیبشان بود كه به شكلى جدید بازتفسیر مىشد. تمایز معناى هدف و پایه به خوبى در این جوكها دیده مىشد، به طورى كه تفسیرِ هنجار، عقلانى، معمولى، و آشنا (پایه) به عنوان زمینهاى براى رسیدن به برداشتى ناهنجار، نامعقول، ناممكن و غریبه (هدف) طرح مىشد و تضاد بین این دو با شدت خندهى تولید شده، نسبت مستقیم داشت. معناى هدف معمولا به تابوهاى اجتماعى مربوط مىشد، شرایطى غیرعقلانى و ناممكن را توصیف مىكرد، و در بسیارى از موارد به شكلى اغراقآمیز بر صفت خاصِ قهرمان -كه معمولا به قومیت وى مربوط مىشد- تأكید مىكرد.
(دوم) قیاس: در جوكهاى این دسته، تعمیمِ معناى یكى از عناصر موجود در متن به كلید، گذار از معناى پایه به هدف را ممكن مىكرد. این تعمیم مىتوانست به عناصر آوایى موجود در متن، یا ساخت مفهومى آنها ارجاع شود. در این جوكها، شباهت بین یك عنصرِ خاص از شرایط توصیف شده در معناى پایه و هدف، به گذار معنایى مىانجامید. ساخت منطقى این جوكها از حالت پیشین پیچیدهتر است و معمولا تعمیمها و استنتاجهایى را در درون متن شامل مىشود. در تمام موارد، این تعمیمها به پیوند خوردن دو موضوعِ بىربط منتهى مىشوند.
بیشترین تفاوت میان سازگارى معناى پایه و هدف را در این جوكها مىتوان یافت. در این دسته جوكهایى وجود داشتند كه معناى هدفشان تعمیمى از معناى پایه در شرایط غیرعادى بود، و جوكهاى دیگرى هم بودند كه معناى هدفشان هیچ ارتباط معنادارى با معناى پایه نداشت. معمولا این انطباق زیاد و كم بین معناى پایه و هدف، به ترتیب در جوكهاى بلند و كوتاه دیده مىشد.
بعضى از جوكهاى این رده صرفا بر مبناى شباهتى ریختى یا آوایى ساخته شده بودند و بنابراین خیلى كوتاه بودند، و معناى هدف در آنها حالتى تكه پاره و ناممكن داشت.
(سوم) ایهام: در این دسته از جوكها، عنصرى زبانى با دو یا چند معنا به كار گرفته مىشد و كلید تبدیل معناى پایه به هدف نیز همین عنصر بود. عنصرِ داراى ایهام مىتوانست واژه، صوت، گزاره، یا (به ندرت) مجموعهاى از گزارهها باشد. در این مجموعه هم هر دو دسته از جوكهاى بلند و كوتاه وجود داشتند.
(چهارم) باطلنما[6]: جوكهاى داراى باطلنماى منطقى بر مبناى تأكید بر عنصرى خاص از متن شكل میگیرند. در این جوكها معناى پایه و هدف واگرایى چندانى را از خود نشان نمىدهند و با هم همخوان و در هم تنیده هستند. معناى هدف، در واقع دنباله و مشتقى خاص از معناى پایه است، كه باطلنمایى را در خود حمل مىكند. معمولا این باطلنما با تأكید بر یكى از مفاهیم متن پدید مىآید و همین مفهوم را مىتوان به عنوان كلید در نظر گرفت.
(پنجم) تسلسل منطقى: این جوكها از نظر تعداد كمترین و از نظر پیچیدگى جالبترین گروه را تشكیل مىدادند. مهمترین نكته در موردشان، آن بود كه واگشایىشان كارى دشوار بود و از عهدهى همهكس بر نمىآمد. به همین دلیل هم این جوكها چندان رایج نبودند و تنها در گروههاى خاصى از قشر داراى تحصیلات بالا شیوع داشتند.
ساخت این جوكها، یك حلقهى خودارجاعِ معنایى را در بر مىگیرد. یعنى در این جوكها ادعا یا مفهومى طرح مىشود (معناى پایه) و پس از آن در جریان یك حلقهى بستهى استنتاجى، توسط استناد به خودش تأیید مىگردد. نكتهى جالب در مورد این جوكها آن است كه كلیدِ مشخصى ندارد. یعنى واپسین جملهى آن به تنهایى نمىتوان به عنوان كلید در نظر گرفته شود. چرا كه این جملهى آخر معمولا تكرار بخشهاى آغازین جوك است.
گوشزد: ایهام و قیاس را مىتوان به عنوان نوعى تخصص یافته از بازآرایى در نظر گرفت. به عبارت دیگر، این دو دسته، زیرواحدهایى ویژه از بازآرایى هستند. چرا كه ساختار تك محورىِ اتصال معناى پایه به هدف -یعنى كلیدى مشخص- را دارا هستند. جوكهاى داراى تسلسل منطقى و باطلنما را هم مىتوان به عنوان نوعى جوكِ داراى بازنمایى مورد توجه قرار داد، اما علت بروز خنده در این موارد، بیش از گذار معنایى، ساخت منطقى جوك است.
پس مىتوان الگوى بازآرایى را عامترین و رایجترین شكل از گذار معنایى در نظر گرفت. ایهام و قیاس دو شكل تخصص یافته -ولى سازگار- از این الگو هستند. تسلسل و باطلنما هم مىتوانند به عنوان مشتقاتى از الگوى بازآرایى در نظر گرفته شوند، اما در این جوكها ساخت معنایى جوك به قدرى تخصصى شده است كه چیزى علاوه بر گذار معنایى پدید آمده است، كه ساختار متناقض یا “زیادى” همسازگارِ معناى جوك است.
(پ) ارجاع به تابو
یكى از ویژگیهایى كه از دیرباز در تحلیل جوكها محوریت داشته است، ارجاعات بىپرده و صریحشان به تابوهاى اجتماعى است. بر این مبنا، تابوى مورد ارجاع در جوكها به این دستهها تقسیم شدند:
نخست: تابوهاى جنسى: این رده از تابوها بیش از بقیه در جوكها مورد اشاره قرار مىگرفتند. در این جوكها شكلى از ارجاع به دستگاه تناسلى وجود داشت. تمام اشكالِ رابطهى جنسى و حالات اغراقآمیز یا غیرطبیعىِ مربوط به این موضوع در این جوكها وجود داشت.
دوم: تابوهاى مربوط به دستگاه گوارش: در این دسته از جوكها، كاركردهاى زیستىِ مربوط به دفع ادرار و مدفوع مورد اشاره واقع مىشد.
سوم: تابوهاى دینى: در این تابوها مفاهیم مربوط به نمادهاى مقدس، محرمات دینى، یا مناسك مذهبى مورد اشاره قرار مىگرفت.
چهارم: تابوهاى سیاسى: در این جوكها به شخصیتهاى سیاسى، رخدادهاى اجتماعى/سیاسى، یا نمادهاى حكومتى اشاره مىشد.
(ت) ارجاع به مفهوم تنشزا[7]
در بخش عمدهى جوكها، محور متصل كنندهى معناى پایه به هدف، و كلید جوك به مفهومى تنشزا اشاره مىكردند. ناگفته پیداست كه به دلیل پیوند خوردن مفاهیم تنشزا با تابوهاى اجتماعى، بخش مهمى از این جوكها به تابوهاى مربوط به آن مفهوم تنشزا هم ارجاع مىكردند. در واقع، نقطهى اصلىارجاع جوك مفهومى تنشزا بود. اما به این دلیل كه این مفاهیم در نهادهاى هنجارساز اجتماعى سانسور مىشوند و در قالب تابوهایى از فضاى مجاز اندیشه خارج مىشوند، اشاره بدانها خود به خود تابوهاى مربوط به آنها را نیز خدشهدار مىكرد. مفاهیم تنشزا، توسط نهادهاى قدرت در جامعه سركوب و بىاثر مىشوند و به صورت تابوهایى در پیكرهى اطلاعاتىِ ساختهاى قدرت رسوب مىكنند. جوكها به عنوان منشهایى كه محورشان مفاهیم تنشزاست، خواه ناخواه به این تابوها و آن نهادهاى قدرت نیز گوشه و كنایه هایى مىزدند.
بر مبناى نوع این ارجاعات، هشت نوع مفهوم تنشزا در میان جوكها تشخیص داده شد، كه به ترتیبِ فراوانى عبارت بود از:
جنسیت، اختلال در كنش متقابل هنجار، خشونت، مرگ، گناه/جرم، بیمارى، عقلانیت، و تغذیه.
(ث) قومیت قهرمان
قومیت قهرمان جوك، در بیشتر موارد مورد اشاره قرار مىگرفت. چنین مىنماید كه اشاره به قومیتى خاص و جوك ساختن براى مردمِ اهلِ شهرى ویژه، نوعى واكنش ناخودآگاهانهى مردمِ جامعهاى باشد كه با خرده فرهنگِ متمایزِ مهاجرانى از آن قومیت روبرو شده است. رواج جوكهاى مربوط به رشتىها، قزوینىها، ارمنىها، تركها در تهران و عربها و آبادانیها در شیراز، نمودى از این پدیده است. حضور اقلیتى از یك قومیت خاص در شهرى میزبان، به معناى به نمایش گذارده شدنِ منشهایى بیگانه و ناآشناست كه به سرعت به پیدایش مرزبندى میان ما/دیگران مىانجامد. یكى از ملایمترین نمودهاى بروز این واكنش ایمنىِ فرهنگ میزبان، تولید جوكهایى است كه این منشهاى بیگانه را مورد تمسخر قرار دهد، و به شكلى دوستانه ناهمخوانى با آن را بىاثر سازد. چنین چیزى به روشنى در جوكهاى رایج در تهران دیده مىشد.
هشت قومیت اصلى در جوكهاى گردآورى شده تشخیص داده شد كه به ترتیبِ فراوانى عبارت بودند از:
ترك، رشتى، قزوینى، عرب، اصفهانى، آبادانى، سرخپوست، ارمنى.
(ج) نقش اجتماعى قهرمان
معیار دیگرى كه مىتوانست براى دسته بندى قهرمانان جوكها مورد استفاده قرار گیرد، جایگاه اجتماعى و نقش جامعهشناختىِ ایشان بود. بر این مبنا سى و دو جایگاه اجتماعى متفاوت در میان قهرمانان تشخیص داده شد كه عبارت بودند از:
ورزشكار، دزد، خریدار، فروشنده، عاشق/معشوق (دوست پسر/دختر یا زن/شوهر)، خواستگار، زائو، زن خانهدار، مرد خانهنشین، پیرزن، كودك، دیوانه/ناقص العضو، بیمار، پاسخگو (در برابر پرسشگرى فرضى)، دیندار، متخصص فنى، دانشمندِ سخنگو یا سخنران، پزشك، مسافر، مسئول دادگاه/متهم، دانشآموز/دانشجو، روستایى، دروغگو، استفاده كننده از توالت، چاقوكش/هفتتیركش، پیشخدمتِ رستوران، راننده/خلبان، شكارچى، كارگر، مقامات دولتى، نظامى، جانور یا موجود غیرانسان.
نكتهى جالب در این سى و دو مورد آن است كه در آنها برخى به موقعیتهاى شغلى (پزشك، شكارچى)، بعضى به ساخت بدنى (كودك، بیمار، پیرزن)، تعدادى به شكل كنش متقابل (عاشق/معشوق، دروغگو) و برخى از كارویژهى تخصصى ویژهاى (استفاده از توالت یا خواستگارى رفتن) تعلق داشتند. به عبارت دیگر برشهایى كه از نقش اجتماعى افراد گرفته شده بود، تنها در سطح شغلشان نبود و تا لایههاى جزئىترى در زندگى روزانهشان هم پیش مىرفت. همهى اعضاى یك جامعه، مستقل از شغلشان، به هنگام رفتن به دستشویى یا هنگامى كه در خانه تنها هستند الگوى ویژهاى از رفتار و انضباط بدن را به نمایش مىگذارند، و جوكها آنقدر ریزبینانه طراحى شدهاند كه این الگوها را هم مىبینند و به عنوان دستمایهى خنده مورد استفاده قرار مىدهند.
(چ) وابستگى به زمینه
برخى از جوكها به حوادث خاص اجتماعى، اتفاقات مشهور، یا وقایع زودگذر و محلى وابسته بودند. به عنوان مثال، بعد از بسیارى از رخدادهاى سیاسىِ مهم، مجموعهاى از جوكها براى دولتمردان درگیر ساخته مىشود كه تنها با دانستن آن رخداد و در زمینهى اطلاعاتىِ آن معنا مىیابد. یك نمونهى دیگرى از اتفاقاتى كه منجر به ساختن جوكهاى زیادى شد، واقعهى بیستم شهریور (یازده سپتامبر) سال گذشته بود. در بسیارى از مواقع، یك فیلم یا سریال محبوب هم مىتواند به عنوان محملى براى تولید جوك عمل كند. به عنوان مثال پس از پخش سریال امام على و نمایش فیلم تایتانیك جوكهاى زیادى در مورد رخدادهاى مربوط به این نمایشها ساخته شد. در این موارد، جوك منشى است كه بر زمینهى معنایىِ منشهایى بزرگتر و موفقتر سوار مىشود و به همراه آنها خود را تكثیر مىكند.
در كل، جوكها را بر مبناى وابسته بودن یا نبودنشان به زمینههاى خاص، مىتوان به دو گروه وابسته به زمینه و مستقل از آن تقسیم كرد.
(ح) اشارهى پیرازبانى
فهم برخى از جوكها به اشارههایى پیرازبانى وابسته است. معمولترین نشانههاى به كار گرفته شده در جوكها، شكلك و تغییر حالت چهره است، اما مواردى كه به شیوهى راه رفتن، حركات بدن، و اشارات دست مربوط باشند هم وجود دارند. جوكها را بر مبناى حضور یا عدم حضور این عناصر پیرازبانى مىتوان به دو رده تقسیم كرد.
(خ) وابستگى به اشارهى پیرازبانى
در میان جوكهاى داراى اشارهى پیرازبانى، دو گروه عمده را مىتوان تشخیص داد. نخست، آنهایى كه اشاره به عنوان مكمل بیان مطلب به كار گرفته مىشود، و معناى حمل شده توسط اشاره براى بروز رفتار خنده كافى نیست (هرچند شاید كافى باشد). موارد دیگرى هم وجود دارند كه اشاره در آنها نقشى لازم و كافى را بر عهده دارد و براى آزاد شدن رفتار خنده اجراى درستشان ضرورت دارد. این جوكها آنهایى هستند كه اشارهى پیرازبانى بخشى از كلیدشان است. در برخى موارد كل كلید به چنین اشارهاى منحصر مىشد.
(د) وابستگى به اندركنش با مخاطب
برخى از جوكها با گزارهاى پرسشى شروع مىشد و پس از پاسخِ قابل پیشبینىِ شنونده ادامهى جوك ارائه مىشد. جوكهاى داراى این ساختار، نباید با گزارهى رایجِ “جوك اون یارو…. رو شنیدى كه….؟” اشتباه گرفته شود. این گزارهى اخیر در ابتداى بسیارى از ارتباطهاى جوكگویى مىآید، اما هدف از پرسیدنش آن است كه گوینده در مورد خندهدار بودن جوكى كه مىگوید، اطمینان خاطر پیدا كند. در این موارد اگر این گزاره حذف شود، لطمهاى به جوك وارد نمىشود. ولى در جوكهاى داراى اندركنش واقعى، جملهى پرسشىِ آغازین بخشى از محتواى معنایى جوك را حمل مىكند و حذف آن اثر جوك را از بین مىبرد.
نتایج
فراوانىها
از نظر نوع، رایجترین جوكها، آنهایى بودند كه با شیوهى بازآرایى معناى پایه را به هدف تبدیل مىكردند. ۴۳۰ مورد از ۷۱۷ جوك (%۶۰) به این رده متعلق بودند. با توجه به آنچه گفتیم تعداد جوكهاى این دسته را مىتوان با در نظر گرفتن عناصر گروههاى دیگر بیش از این هم دانست، اما در اینجا با توجه به این كه ردهبندى بر مبناى نوع مبناى تقسیمبندى ما را تشكیل مىداد، طبقات مورد نظرمان را جامع و مانع در نظر گرفتیم و جوكهاى داراى قیاس و ایهام را در میان عناصر داراى بازآرایى نشمردیم. هرچند چنان كه گذشت، این دو حالت را مىتوان اشكالى تخصص یافته از بازآرایى دانست.
با این توضیح، جوكهاى داراى قیاس، با ۱۲۷ نمونه (%۷/۱۷) در مرتبهى بعدى قرار داشتند و پس از آن به ترتیب جوكهاى داراى ایهام (۹۵مورد- %۲/۱۳)، داراى باطلنما (۵۳ مورد- % ۴/۷) و داراى تسلسل منطقى (۱۲مورد- % ۷/۱) قرار مىگرفتند.
از نظر اندازه، دامنهى طول جوكها بین ۵-۱۷۹ واژه بود، كه با ۱۰۰-۳۵۸۰ بیت اطلاعات برابر مىشود. میانگین تعداد واژگانِ یك جوك، 51كلمه (حدود ۱۰۰۰ بیت) بود. تعداد كلمات كلید ۰-۲۰ تا بود. از آنجا كه تخمینِ چهار حرف به ازاى هر واژه در مورد كلمات كلید هم صادق بود، مىتوان دامنهى تغییراتِ اندازهى كلید را ۰-۴۰۰ بیت دانست. یادآورى این نكته لازم است كه عدد صفر در این محاسبه بدان معناست كه كلید جوك توسط نمادهاى زبانى ارائه نمىشد و تنها علامت حركتى دست و چهره آن را منتقل مىكرد. چنان كه مىبینید، دامنهى تغییرات محتواى اطلاعاتى كلید نسبت به كل متن جوك بسیار كمتر است، و مىتوان طول كلید را مقدارى كمابیش ثابت فرض كرد. این مقدار برابر است با ۱۱۰ بیت اطلاعات كه میانگین حجم اطلاعاتى كلیدها بود.
خوشهبندى دادهها بر مبناى تعداد واژگانِ به كار گرفته شده در هر جوك، دو گرانیگاه را در حد ۳۰ و ۸۹ واژه (۶۰۹ و ۱۷۷۸ بیت) نشان مىدهد. به این ترتیب جوكهاى كوتاه و بلند را مىتوان به طور متوسط داراى ۳۰ و ۹۰ واژه (یعنى حدود ۶۰۰ و ۱۸۰۰ بیت) دانست. از میان ۴۱۱ جوكى كه اندازهشان مشخص شد، ۱۴۳ تا بلند و ۲۶۸ تا كوتاه بودند. یعنى به طور متوسط یك سوم كل جوكها را مىتوان بلند و باقى را كوتاه در نظر گرفت.
اگر عمل خوشهبندى را در مورد كلید جوكها هم انجام دهیم، به نتایج جالبى مىرسیم. خوشهبندى دادهها نشان مىدهد كه كلیدها هم دو اندازهى متمایزِ چهار و ده واژهاى دارند. یعنى دو نقطهى ثقل براى اندازهى كلیدها وجود دارد كه با ۲۰۵ و ۸۲ بیت برابر است. از ۴۱۱ جوك مورد نظرمان، ۹۶ تا از نظر كلیدى، بلند و بقیه (۳۱۵ تا) كوتاه بودند. چنان كه گفتیم، اندازهى كلیدها به طور كلى پایدارتر از اندازهى كل جوك است، و این امر را مىتوان به خوبى در نزدیكى دو گرانیگاه یاد شده، دید. با توجه به اهمیت بیشترِ اندازهى جوك، و فراختر بودن دامنهى تغییراتِ آن، لازم دیدیم تا خوشهبندى اندازهى كلید را بر مبناى اندازهى جوك هم انجام دهیم. وقتى دادههاى مربوط به اندازهى كل جوك و كلید با هم تركیب شدند، گرانیگاه اندازهى كلید به هم نزدیكتر شد و به ۵ و ۷ واژه ) ۹۸و ۱۳۵ بیت( رسید. این امر حدس ما را در ثبات اندازهى كلید تأیید مىكند. یعنى انگار تغییرات اندكِ اندازهى كلید، از تغییرات اندازهى كل جوك تبعیت نمىكند و در تركیب با آن، اندازهى پایهاى (در حد ۱۱۰ بیت) را براى كل كلیدها به دست مىدهد.
با این وجود دامنهى اندازهى كلید نسبت به كل جوك به شكل تعجب آورى ثابت بود. یعنى با وجود نوسان اندازهى جوك، كلید همواره اندازهاى نسبتا یكسان داشت. دامنهى اندازهى كلید در جوكها، از صفر تا بیست واژه (۰-۴۰۰ بیت) متغیر بود.
از نظر اشاره به تابوها، ارجاعات جنسى بیشترین تعداد را داشتند. چنین ارجاعاتى در ۲۹۵ جوك ( % ۴۱/۱) مشاهده شد. پس از آن به ترتیب ارجاعاتِ مربوط به دستگاه گوارش (۵۹ مورد- % ۸/۲) تابوهاى دینى (۲۸ مورد- ۳/۹٪) و اشارههاى سیاسى (۱۴ مورد- % ۲) قرار مىگرفتند. توضیح این نكته لازم است كه در شمارش خود، مواردى را كه به بیش از یك تابو اشاره مىكردند ساده كردهایم و تنها اشارهى برجستهتر را -كه با كلید پیوند نزدیكترى داشت- در نظر گرفتهایم.
از نظر مفاهیم تنشزا، بیشتر جوكها با جنسیت( ۹۹ مورد-% ۱۳/۷) كنش متقابلِ مخدوش شده (۷۴مورد- % ۱۰/۲) و هویت فردى (۷۱مورد- %۹/۹) ارتباط داشتند. كمترین اشارهها به تغذیه (۱۷ مورد- % ۳/۲) مربوط مىشد.
از نظر قومیت قهرمان، بیشترین اشارهها به قومیت ترك بود (۲۳۹ مورد- ۳۳/۳٪) پس از آن به ترتیب رشتىها ( ۴۷ مورد- % ۶/۶)، قزوینىها (۲۶ مورد- % ۳/۶)، عربها (۱۷ مورد- % ۲/۴)، اصفهانىها (۱۲ مورد- %۱/۶)، ارمنىها و آبادانیها (۴ مورد – % ۰/۶) و سرخپوستها (۳ مورد- % ۰/۴) قرار مىگرفتند.
از نظر اندركنش با شنونده، تنها % ۴/۲جوكها (۱۷مورد) كلیدى را در بر مىگرفتند كه به گفت و گو با شنونده وابسته بود. بقیه بدون دخالت فعال شنونده هم قابلتعریف بودند.
از نظر وابستگى به زمینه، تنها %۸/۸ از جوكها (۶۳ مورد) به رخدادهاى خاصِ محیطى وابسته بودند. مهمترینِ این موارد عبارت بودند از جذب كنندههاى معنایى همهگیرى مانند وقایع سیاسى (انتخابات، واقعهى بیستم شهریور/ یازده سپتامبر)، سریالهاى تلویزیونى و فیلمها، و مسابقات ورزشى (به ویژه فوتبال).
از نظر حضور نشانههاى پیرازبانى و غیركلامى، % ۱۴/۲ از جوكها (۱۰۲ مورد) چنین علایمى را داشتند. تمام نشانههاى پیرازبانى -مانند تقلید لهجه، حركات دست و پا، و حالت چهره- در این رده گنجانده شدند. از میان این جوكها، در ۲۸ مورد (% ۳/۹) نشانهى پیرازبانى -كه معمولا حالتى در چهره به همراه حركت دست بود- به عنوان كلید عمل مىكرد و جوك فاقد كلید زبانى بود.
از نظر وابستگى به زمینه، تنها %۸/۸ از جوكها ( ۶۳ مورد) به رخدادهاى خاصِ محیطى وابسته بودند. مهمترینِ این موارد عبارت بودند از جذب كنندههاى معنایى همهگیرى مانند وقایع سیاسى (انتخابات، وقاعهى بیستم شهریور)، سریالهاى تلویزیونى و فیلمها، و مسابقات ورزشى (به ویژه فوتبال).
از نظر حضور نشانههاى پیرازبانى و غیركلامى، ۱۴/۲ ٪ از جوكها ( ۱۰۲مورد) چنین علایمى را داشتند. تمام نشانههاى پیرازبانى -مانند تقلید لهجه، حركات دست و پا، و حالت چهره- در این رده گنجانده شدند. از میان این جوكها، در ۲۸ مورد (۳/۹٪) نشانهى پیرازبانى -كه معمولا حالتى در چهره به همراه حركت دست بود- به عنوان كلید عمل مىكرد و جوك فاقد كلید زبانى بود.
مقایسه و همبستگى
زبان و ملیت
جوكهاى فارسى و انگلیسى تفاوت چندانى از نظر ساختار و نوع نداشتند. اصول حاكم بر ردهبندى ساخت معنایىِ جوكهاى فارسى عینا براى جوكهاى انگلیسى و فرانسوى هم قابل تعمیم بودند و حتى نسبت جوكهایى كه از هر نوع وجود داشت، در گذار از مرزهاى زبانى دست نخورده باقى مىماند. با این وجود، جوكهاى فارسى و انگلیسى از چند نظر با هم تفاوت داشتند.
الف) اندازهى پایهى جوكهاى فارسى (۹۷۲ بیت) كمتر از انگلیسى (۱۲۶۵ بیت) بود. همچنین كلیدهاى جوكهاى فارسى (۱۰۷ بیت) هم كوتاهتر از همتاهایشان در زبان انگلیسى (۱۳۳ بیت) بودند. یكى از دلایلى كه مىتواند این تفاوت اندازه را توجیه كند، فاصلهى بیشترِ زبان عامیانه و رسمى در فارسى است. چنان كه مىدانیم، جوكها در عمل همواره در گویشى عامیانه و خودمانى تعریف مىشوند. موارد استثنایى كه این بر این قاعده وارد است (مثل مجلات و كتابهاى جوك) بیشتر به عنوان مخزنى براى تغذیهى رفتار جوكگویى عمل مىكنند، تا روندى موازى با آن. یكى از دلایل مشخص این تفاوت، كمتر بودنِ احتمال “در تنهایى خندیدن به متن نوشته شدهى جوك”، نسبت به زمانى است كه این جوك در جمعى دوستانه تعریف مىشود. به هر صورت، حتى در مجلات و كتابها -و به تازگى سایتهاى- داراى جوك هم تلاش مىشود تا متن جوك با زبانى نزدیك به گویش عامیانه نوشته شود.
زبان فارسى و انگلیسى از نظر چگونگى فشرده سازى اطلاعات در ساختهاى زبانى با هم تفاوتهایى دارند. مهمترینِ این تفاوتها، به فاصلهى زبان عامیانه و رسمى در این دو زبان مربوط مىشود. در زبان انگلیسىِ معیار، تفاوت بین گویش رسمى و عامیانه بسیار كمتر از فارسى است. شكسته شدن حروف و ادغام واژگان در زبان فارسى، آنقدر پیش رفته است كه فهم زبان گفتارى ما را براى یك فرد آشنا به فارسىِ نوشتارى و رسمى دشوار مىسازد. البته در زبان انگلیسى هم زبانهاى عامیانهاى با همین درجه از فشردگى وجود دارد، اما آنها را بیشتر در میان اقلیتهاى قومى و به ویژه زبان كوچهى سیاهان آمریكایى مىبینیم. در هر صورت، امكان دارد كه نزدیكى زبان انگلیسىِ رسمى با زبان عامیانه، دلیل بیشتر بودن محتواى اطلاعاتى جوكهاى انگلیسى باشد. در پژوهش كنونى، تمام جوكهاى انگلیسى و بخشى از جوكهاى فارسى از شبكهى اینترنت برداشت شدند. براى پرهیز از تداخل متون نوشتارى و گفتارى، به هنگام شمارش نمادهاى به كار گرفته شده در هر جوك، تمام جوكها به زبانى عامیانه -فارسى یا انگلیسى- براى شنوندگانى تعریف شدند و بعد عمل شمارش بر روى این نسخهى زنده و فعال انجام گرفت.
ب) از نظر تابوهاى مورد اشاره، جوكهاى فارسى و انگلیسى مشابه بودند. اما مفاهیم تنشزاى به كار گرفته شده در این دو زمینه تفاوتهاى چشمگیرى را از خود نشان مىدادند. چنان كه از نمودار میلهاىِ توزیع مفاهیم تنشزا بر محور زبانِ جوكها بر مىآید، جوكهاى فارسى در این موارد با نمونههاى انگلیسى تفاوت دارند:
نخست: اشاره به مسئلهزا بودن عقلانیت در جوكهاى فارسى بسیار بیشتر دیده مىشود. عقلانیت به عنوان موضوعى كه خدشهدار شدنش محور موضوعىِ جوكها باشد، در زبان انگلیسى رواج ندارد، اما در فارسى چنین محورى به روشنى دیده مىشود.
دوم: در جوكهاى فارسى به مرگ بیشتر پرداخته شده است. ماجراى بسیارى از جوكهاى فارسى، ارجاعى مستقیم به مفهوم مرگ دارد و این در حالى است كه چنین مفهومى با این فراوانى در جوكهاى انگلیسى تكرار نمىشود.
سوم: اشاره به گناه و جرمهاى مدنى، در جوكهاى انگلیسى بسیار بیش از نمونههاى فارسى دیده مىشود. این امر مىتواند ناشى از نهادینه شدن قانون و پایدارى بیشتر اخلاق مدنى در آن كشورها باشد.
پ) با توجه به شیوهى گردآورى جوكهاى انگلیسى، نمونههایى كه كلیدشان به اشارههاى پیرازبانى منحصر باشد، در مجموعهى ما وجود نداشت. این امر ناشى از ناممكن بودن ثبت این جوكها در قالب نوشتار بود، وگرنه جوكهاى داراى عناصر پیرازبانىِ غیركلیدى در نمونههاى انگلیسى و فارسى با بسامدى كمابیش یكنواخت مشاهده شد.
به هر صورت، حتى در مجلات و كتابها -و به تازگى سایتهاى- داراى جوك هم تلاش مىشود تا متن جوك با زبانى نزدیك به گویش عامیانه نوشته شود.
نوع
مهمترین معیار براى ردهبندى جوكها، نوع آنهاست.
الف) از نظر تابوها، بیشترین اشاره به تابوهاى جنسى در جوكهاى نوعِ بازآرایى دیده شد، كه بزرگترین رده را نیز تشكیل مىدادند. این بدان معناست كه به طور آمارى، بیشتر جوكها را مىتوان از نوع بازآرایى و داراى تابوى جنسى دانست. الگوى دیگرى كه وجود داشت، غیاب جوكهاى داراى مضمون سیاسى در میان جوكهاى داراى باطلنما بود.
نكتهى خیلى جالب، آنكه جوكهاى داراى تسلسل منطقى فاقد تابو بودند.
ب) فراوانى اندركنش با شنونده در میان انواع گوناگونِ جوك، متفاوت بود. جوكهاى داراى ساختار قیاسى و تسلسل منطقى فاقد اندركنش بودند، و در جوكهاى داراى بازآرایى هم نمونههاى فاقد اندركنش بیشتر از آنهایى بود كه با شنونده اندركنش داشتند. در جوكهاى داراى ایهام و باطلنما، وجود اندركنش شایعتر از غیابش بود.
پ) اشارههاى پیرازبانى در جوكهاى داراى قیاس بیشینه بود. تعداد خیلى زیادى از این جوكها داراى چنین اشارههایى بودند، و بخش عمدهى جوكهایى كه كلیدشان غیركلامى و علامتى بود هم در این رده مىگنجیدند. بخشى از این جوكها هم به ردهى جوكهاى داراى بازآرایى تعلق داشتند. تعداد كمى از جوكهاى داراى ایهام چنین اشارههایى را -بیشتر به عنوان اطلاعات فرعى و نه كلیدى- دارا بودند. جوكهاى داراى باطلنما و تسلسل منطقى فاقد چنین اشارههایى بودند.
ت) جوكهاى داراى بازآرایى بیشترین تعداد و نسبت از جوكهاى وابسته به زمینه را در بر مىگرفتند. با این وجود، جوكهاى داراى ایهام نسبت به تعدادشان بخش بزرگترى از این جوكها را در خود جاى مىدادند. جوكهاى داراى تسلسل منطقى فاقد وابستگى به زمینه بودند و این شاخص در جوكهاى داراى باطلنماى منطقى نیز بسیار پایین بود.
ث) از نظر محتواى اطلاعاتى، جوكهاى نوعِ بازآرایى بزرگترین و نوعِ ایهام كوچكترین دسته را تشكیل مىدادند. بیشترین پراكندگى از نظر اندازه در جوكهاى داراى تسلسل دیده مىشد، و متراكمترین و كمدامنهترین توزیع اندازه در جوكهاى داراى بازآرایى وجود داشت.
ج) جوكهاى نوع بازآرایى بیشترین صراحت را در مورد قومیت قهرمان ابراز مىكردند. بیشترین ارجاعات به تمام قومیتها در این گروه دیده مىشد. هنگامى كه درصد ارجاع به قومیتها بر حسب تعداد هر دسته از جوكها محاسبه شد، جوكهاى داراى قیاس هم از نظر ارجاع به قومیت ترك و قزوینى اهمیت یافتند.
چ) از نظر توزیع مفاهیم تنشزا هم ارتباط مشخصى در میان انواع گوناگون جوك دیده مىشد. نكتهى چشمگیر، فراوانىِ ارجاع به عقلانیتِ مخدوش در جوكهایى بود كه باطلنما داشتند. پس از این دسته، جوكهاى داراى قیاس/تعمیم چنین ارجاعاتى داشتند و در سطحى بسیار پایینتر، جوكهاى داراى تسلسل منطقى هم به این موضوع اشاره مىكردند. عقلانیت در جوكهاى داراى ایهام و بازآرایى مورد اشاره واقع نمىشد.
خشونت، از الگویى معكوس تبعیت مىكرد. یعنى در نوع بازآرایى و ایهام فراوان بود و با نسبتى بسیار كمتر در جوكهاى داراى قیاس یافت مىشد. این موضوع در جوكهاى داراى تسلسل و بازطلنما مورد اشاره واقع نمىشد.
اشاره به بیمارى و گناه/جرم در جوكهاى نوع بازآرایى از همه بیشتر دیده مىشد، و جوكهاى داراى قیاس هم به نسبتى كمتر این عناصر را در خود داشتند. در جوكهاى داراى تسلسل و باطلنما عنصر گناه/جرم مورد اشاره واقع نشده بود.
مرگ، بیش از همه در جوكهاى داراى باطلنما دیده مىشد. این عنصر در ردهى بازآرایى با نسبتى كمتر حضور داشت و در جوكهاى داراى تسلسل وجود نداشت. اشاره به موضوع تغذیه و تابوهاى خوراكى در جوكهاى داراى ایهام رایج بود و در نوع داراى تسلسل غایب بود.
ح) به طور كلى بیشترین ارجاع به نقش اجتماعى قهرمانان در جوكهاى داراى بازآرایى و كمترین اشاره به این موضوع در جوكهاى داراى تسلسل منطقى دیده مىشد. قهرمانان بیشتر به گروه افراد مذهبى، مسافران، كودكان و بیماران منسوب مىشدند، و بیشترین كنش اجتماعىِ مورد اشاره، رابطهى عاشقانه یا زناشویى بود.
اندازه
چنان كه گفتیم، برخى از جوكها به همراه كلیدِ كلامى، از كلیدهاى پیرازبانى نیز استفاده مىكردند و نشانههاى حركتى را دستمایهى ایجاد گذار از معناى پایه به هدف قرار مىدادند. یعنى شكل صورتبندى معناى كلید در آنها با بقیه متفاوت است و علاوه بر علایم گفتارى، در نظامهاى نشانگانى غیرزبانى تمركز یافته است. با توجه به آنچه كه در مورد اندازهى ثابتِ كلید گفتیم، باید قاعدتا انتظار داشته باشیم كه اندازهى كلیدهاى زبانى در این جوكها كمتر از جوكهاى فاقد علایم پیرازبانى باشد. از سوى دیگر، با توجه به شفافیت كمترِ این نوع علایم، و با توجه به قواعد یاد شده در نظریهى منشها، انتظار داریم كه ابهام و شكست تقارن معنایى در این جوكها كمتر از جوكهاى عادى باشد. پس پیشبینى مىكنیم كه اندازهى كل چنین جوكهایى باید كمتر از جوكهاى دیگر باشد. این بدان معناست كه نوعى همبستگى منفى میان حضور عناصر پیرازبانى و اندازهى جوك و كلید مورد انتظار است.
شواهد آمارى نشان داد كه چنین پیشداشتى درست است و همبستگى بین حضور عناصر پیرازبانىِ حاضر در كلید با حجم كلى جوك (۱۳۶/۰) و حجم كلید (۳۱۲/۰) در سطح ۱۰/۰ خطا معنادار است.
اهمیت جوكها از دید نظریهى منشها
جوك، از زاویهى دید نظریهى منشها، شكلى بسیار ویژه از عناصر فرهنگىِ تكثیر شونده است.
آنچه كه جوك را به عنصر فرهنگى (منش) خاصى تبدیل مىكند، این ویژگیهاى آن است:
الف) جوك متنى خودبسنده و مستقل از زمینهى معنایى پیرامون خویش است، این استقلال از محیط در دو بعد معنا دارد:
نخست: جوكها به لحاظ پاداشى كه به مخاطب انسانىشان منتقل مىكنند، خودبسندهاند. یعنى بر خلاف خبرهاى مهم، نظریههاى علمى، و منشهاى مربوط به عملكردها و فنون، جوك به چیزى خارج از خود اشاره نمىكند. چنان كه گذشت، ۹۱/۲٪ از جوكها بدون این كه با رخدادهاى محیطى مربوط باشند، مىتوانند تعریف شوند. این بدان معناست كه این جوكها تاریخ مصرف ندارند و به اتفاقات گذرا و خاصى در جهان خارج اشاره نمىكنند.
از سوى دیگر، پاداشدهنده بودن جوك به امكاناتى كه براى تغییر جهان و تسلط بر من/دیگرى/جهان ایجاد مىكند بستگى ندارد. هیچ كس جوك را براى آن كه بعدها استفادهاى عملى از آن بكند یاد نمىگیرد، و به سوداى آنكه روزى به درد مخاطب بخورد آن را منتقل نمىنماید. ما به سادگى براى این جوك مىشنویم كه بخندیم، و براى آن جوك مىگوییم كه دیگران را بخندانیم. این خندیدن و خنداندن، جداى از كاركردهاى جامعهشناختىِ پیچیدهاى كه برشمردیم، بر حضور نوعى اتصال كوتاه میان سیستم پاداش/لذت و دستگاه رمزگشایى معنایىِ ما دلالت دارد. جوك منشى است كه بلافاصله باعث سرخوشى و خنده مىشود. بنابراین تأثیر آن فورى و بى درنگ است، و به نقطهى نامعلومى در آینده وكاربردى نامشخص در شرایطى خاص اشاره نمىكند.
دوم: جوك از نظر ساخت معنایى هم خودمختار است. البته هر جوكى در زبانى ویژه و در زمینهاى از اطلاعات پایه و دانستههاى اولیه معنا مىشود، اما آنچه كه یك منش را به جوك تبدیل مىكند، چرخهاى بسته از ارتباطات معنایى است كه به درون خودِ جوك منحصر مىشود. معناى پایه و هدف، مانند یین و یانگى سرخوشانه در هم تنیده مىشوند و از دیالكتیك این دو خنده زاده مىشود. دانستههاى زمینهاىِ شركت كنندگان در جوكگویى، بسترى را فراهم مىكند كه این رخدادِ معنایى ممكن شود، اما صورت و ساخت آن را معین نمىكند.
به این ترتیب، جوك منشى است كه نظامى خودارجاع از ارتباطات معنایى را در دل خود نهفته است و در تار و پود همین شبكهى ارجاعات است كه گذار از معناى پایه به هدف ممكن مىگردد.
ب) جوك منشى كوتاه است. چنان كه گفتیم، اندازهى متوسط آن حدود هزار بیت است كه یك دهم این مقدار به كلید تعلق دارد. منشهاى دیگرى كه بتوانند همچون جوكها مستقل و فارغ از زمینههاى اطلاعاتىِ پیرامونى تكثیر شوند و با موفقیت جوك مرزهاى سنى، طبقاتى، و جمعیتى را درنوردند، بسیار اندكند. تنها منشهاى مشابه دیگرى را كه مىشناسیم، شایعه، و در سطوحى پایینتر، نامههاى زنجیرهاى هستند.
اما در مورد شایعه و اندازهى آن شرح چند نكته ضرورى است.
چنین مىنماید كه كوتاهترین منشهاى موجود در سپهر فرهنگى، شایعهها باشند. شایعهها عناصر فرهنگى بسیار كوچكى هستند كه مرتبا در زمینهى تحولات فرهنگى زاده مىشوند و پس از مدتى كوتاه منقرض گشته و جاى خود را به نسخههایى جدید و نوظهور مىسپارند.
به هر برش زمانى از هر نظام اجتماعى كه بنگریم، مجموعهاى از منشها را باز مىیابیم كه در اطراف رخدادهاى تعیین كنندهى توزیع لذت و قدرت در آن جامعه تمركز یافتهاند. آن رخدادها، جذب كنندههاى پویایى سیستم را در برش زمانى مورد نظر ما تشكیل مىدهند. یعنى گرانیگاه رفتارىِ سیستم اجتماعى در آن لحظهى خاص، در این رخدادها خلاصه مىشود. این جذب كنندهها، مانند آنچه كه در هر سیستم پیچیدهاى رواج دارد، در طول زمان تغییر مىكنند و متحول مىشوند، اما همواره الگویى قانونمند و نظامى با قاعده از تحولات را رقم مىزنند. توجه داشته باشید كه این قواعد و آن قوانین مىتوانند در چشم افراد عادى آشوبگونه و هرج و مرج گونه بنمایند. این در حالى است كه آشوب هم قواعد خاص خود را دارد.
منشهاى متصل به این رخدادها، تفسیرهایى متنوع و معمولا متعارض را شامل مىشوند كه معناى منسوب به آن رخدادِ مهم را به شیوهاى رقابتى در ذهن اعضاى آن جامعه تعیین مىكند. اخبار، تحلیلهاى علمى و اظهار نظرهاى رسمى، مشهورترین منشهاى سازمان یافته در اطراف این رخدادها هستند.
شایعه منشى كوتاه است كه معمولا ساختار معنایىاش به قطب علمى نزدیكتر است و معناهایى روشن و دقیق (و معمولا نادرست) را منتقل مىكند. شایعهها به شكلى پیوسته و همیشگى در اطراف جذب كنندههاى معنایىِ یك نظام فرهنگى تولید مىشوند و با تغییر مكان این جذب كننده اهمیت و ارزش خود را از دست مىدهند. شایعه، در واقع نوعى انگل نرم اطلاعاتى است كه در زوایاى نادیده انگاشته شدهى سپهر دانایى افراد نشو و نما مىكند و گسستها و شكافهاى ناشى از نادانى افراد دربارهى مسائل مهم را پر مىنماید. پویایى شایعه را با ابزارهاى نظرى گوناگونى مورد بررسى قرار دادهاند (آلپورت و پستمن، ۱۳۷۲) به كمك نظریهى منشها مىتوان بسیارى از الگوهاى یافت شده در این مدلها را به شكلى كاربردىتر بازتعریف كرد. از آنجا كه بحث ما در اینجا به شایعهها مربوط نمىشود. تنها در مقام مقایسه به گوشزد كردن این نكته بسنده مىكنیم كه كوچك بودن شایعهها از این وابستگىشان به گرانیگاههاى معنایى و سوار شدنشان بر اخبار رسمى ناشى مىشود، و مانند جوكها ساختى خودبسنده، چندپهلو و خودارجاع ندارند.
این دو ویژگى، یعنى خودبسندگى و كوچكى، شاخصهایى هستند كه جوكها را به موضوعى بسیار مناسب براى تحلیلهاى فرهنگى تبدیل مىكنند. نظریهى منشها، مدلى سیستمى از پویایى فرهنگ است كه عناصر فرهنگى (منشها) در آن نقشى كلیدى را ایفا مىكنند. براى وارسى تجربىِ كاربرد این مدل، به ساختارى پایه و كمینه از عناصر اطلاعاتى نیاز داریم تا به كمك آن مفهوم منش را تعریف كنیم و باقىِ تحلیلهاى خود را بر مبناى آن طرحریزى نماییم. به این ترتیب نیاز به ردهاى از عناصر فرهنگى داریم كه بتوان با تحلیل كردنشان به این ساختار كمینه دست یافت.
دو ویژگىِ به ظاهر متناقضِ جوك، آن را به نامزدى شایسته براى این كار تبدیل مىكند. جوك از سویى آنقدر پیچیده است كه بتواند به عنوان واحد همانندسازى مستقل عمل كند و سوى دیگر چنان ساده است كه به سادگى مىتواند مورد وارسى و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
ساختارشناسى جوك
بر اساس نظریهى منشها، سه بخش اصلىِ هر منش عبارت است از قلاب، ساخت معنایى، و دستور.
جوك را مىتوان به عنوان ردهاى از منشها در نظر گرفت كه چنین ویژگیهایى دارد:
الف) قلاب: جوك، منشى است كه به دلیل داشتن قلاب ویژه چنین موفقیت فراگیرى به دست آورده است. قلاب جوكها را باید از نوع مثبت، و مستقیم دانست. كسى كه اطلاعات مربوط به یك جوك را جذب مىكند، بدون نیاز به كنش واسطهى دیگرى، مىخندد و احساس سرخوشى مىكند، بنابراین جوك اثر لذتآور خود را به طور مستقیم و بىواسطه بر حاملانش اعمال مىكند. چنان كه دیدیم، این اثر پاداش دهنده در ساخت معنایى دوپهلوى جوك، و اثر آن در ایجاد برانگیختگى و تخفیف دادنش ریشه دارد. همچنین كاركردهاى اجتماعى و تنظیم كنندهى جوك نیز، -كه بر همین رفتار روانى سوار شدهاند- به همین شكلِ سرراست كنش متقابل میان افراد را تنظیم مىكنند و تنش ناشى از فشار هنجارهاى بیرونى را كاهش مىدهند.
اتصال محكم میان جوك و سیستم پاداش را باید رمز موفقیت جوكها دانست. جوك به دلیل پیوند خوردن با سیستم لذت، قدرت زایندگى چشمگیرى یافته و تكثیر شدن و تحول یافتنش چنین اجتنابناپذیر گشته است.
لذتى كه از جوك ناشى مىشود را باید در گروه لذتهاى راستین طبقه بندى كرد. دلیل پیدایش این پاداش، چنان كه دیدیم، پویایى خاص عصبىِ وابسته به رمزگشایى متن دومعنایىِ جوك بود، و برانگیختگىِ امنِ ناشى از آن. به این ترتیب كلیدِ درك لذت جوك، كنشى معناشناسانه بود، و در رمزگشایى نشانههاى زبانى ریشه داشت.
از نظر درجهى لذت زایى، جوكها را باید در ردهى منشهاى داراى راهبرد كمى قرار داد. چنان كه دیدیم، اثر پاداشدهندهى جوكها به ایجاد خندهاى مقطعى در فرد منحصر مىشود. همانطور كه كسى نمىتواند خود را قلقلك دهد، تعریف كردن جوك براى خود هم ناممكن است. كسى كه یكبار جوكى را شنیده، به دلیل دارا بودنِ هر دو معناى پایه و هدف، دیگر به آن نخواهد خندید. این امر یكبار مصرف بودن جوكها و بى مزه بودن جوكهاى تكرارى را توضیح مىدهد. تمام این مسائل بدان معنا هستند كه جوك براى ایجاد لذتى یكباره در زمانى كوتاه تخصص یافته است. به این ترتیب باید جوك را نمونهاى برجسته از منشهاى داراى راهبرد كمى دانست. یكى از رفتارهاى رایجِ این منشها، تمایلشان براى تكثیر سریع و افقى است. چنین چیزى به روشنى در جوكها هم دیده مىشود. تعریف كردن جوك، با وجود آن كه لذتِ اولیهى ناشى از شنیدنش را در گوینده تولید نمىكند، به دلیل ارزشى كه در تنظیم رفتار متقابل ایفا مىكند، پاداش دهنده است. به همین دلیل هم ما یكبار جوكى را مىشنویم و مقدار مشخصى به آن مىخندیم، و بعد براى تنظیم شبكهى اندركنشهاى پیرامونمان، آن را بارها بازتولید مىكنیم و در این روند تنها به لذت همدلانهى جوریدنِ زبانشناسانهى همراهانمان بسنده مىنماییم.
ب) دستور: جوك، از معدود منشهاى موفقى است كه دستورِ “مرا تكثیر كن” را در ساخت معنایىِ خود ندارد. مردم جوكها را به دلیل پاداشى كه تولید مىكنند تكثیر مىنمایند، نه باور به دستورى كه در بطن آن نهفته است.
در نظریهى منشها، سه شاخصِ ارزش، حوزه و سطح براى شناخت دستور مورد نیاز است. جوكها را از نظر ارزش، مىتوان خنثا دانست، چرا كه در شرایط عادى قرارگیرى در مسیر تكثیر جوكها شانس بقاى فرد را چندان تغییر نمىدهد. جوك، به این ترتیب یكى از منشهاى بارزى است كه دوشاخه زایى میان سیستم بقا و لذت را به نمایش مىگذارند. شنیدن و تعریف كردن جوك لذت آور است، اما اثرى بر شانس بقاى فرد ندارد. یعنى سیستم پاداشِ سوار شده بر این منش، از سیستم بقا تفكیك شده است.
از نظر حوزه، جوك را باید به دستهى من-محور متعلق دانست. خندیدن به جوك، با وجود زمینهى نیرومندِ اجتماعىِ پیرامونش، رفتارى عمیقا شخصى است. بازى با معناهاى پایه و هدف كارى است كه كاملا به من وانهاده شده است. كامیابى یا شكست در فهم ظرافتِ یك جوك -و بنابراین خندیدن یا نخندیدن به آن- كاملا به خلق و خو و حالت روانىِ فرد شنونده وابسته است. جوك، بر خلاف منشهاى جهان-محور اطلاعاتى نو و دست اول در مورد جهان خارج را حمل نمىكند، و برخلاف منشهاى دیگرى-محور، قواعد اخلاقىِ تعیین كنندهى كنش متقابل را در بر نمىگیرد. هستهى مركزىِ جوك، واگشایى معنایى است كه به لذت ناب مىانجامد، و به همین دلیل هم به ردهى عناصر هنرى شباهت دارد. در واقع تعریف درستِ یك جوك، كنشى است كه به توانایىهاى هنرمندانهاى مانند قدرت سخنورى و فن نمایشگرىِ گوینده بستگى دارد. واگشایى رمزِ جوك و گذار از معناى پایه به هدف نیز ذوقى هنرشناسانه را مىطلبد، و به این ترتیب جوك را مىتوان نوعى منشِ هنرى دانست. در سطح عرفى نیز ارتباط تنگاتنگ میان كنش جوكگویى و قواعد زیبایىشناسانه به خوبى شناخته شده است. به همین دلیل هم دلقكها و كمدینها در ردهى هنرپیشهها و بازیگران جاى مىگیرند و به دنیاى هنرمندان وابسته مىگردند.
جوك، با وجود هستهى مركزىِ زیبایىشناسانهاى كه دارد، در تنظیم كنش متقابل میان افراد هم نقشى برجسته را بر عهده مىگیرد. كنش جوك گویى همواره در حضور دیگرى و به قصد خنداندن وى انجام مىگیرد. بنابراین جوك را باید به عنوان منشى من-محور در نظر گرفت كه دامنهى اثرش تا دیگرى كشیده مىشود. نقطهى اثرِ اصلىِ جوك و جایگاه پایان گرفتنش در مقام جوكىِ كامل، من است. اما این اثر تنها در زمینهاى از اندركنش من و دیگرى ممكن مىشود. به این ترتیب جوك منشى زیبایىشناسانه است كه بعد اخلاقى نیز مىیابد.
جالب آن است كه بعد اخلاقى منشها همواره ضدهنجار و شالودهشكنانه است. اشارهى بىپردهى جوكها به امور جنسى و تابوهاى دینى، و پیوندشان با تمسخر و شوخى با قومیتها، طبقات اجتماعى، نقشهاى رفتارى و سایر خصوصیاتِ وابسته به دیگرى، آنها را از دیرباز آماج نقد و خردهگیرىِ نظامهاى رسمىِ اخلاقى قرار داده است. جوك، منشى است كه آزادى تولید مىكند. چه در سطح رفتارى و در قالب خندیدن، و چه در قالب معنایى و با پیش كشیدن بخشهاى دور افتاده و غیرمجاز از فضاى حالت معنایى افراد. به این ترتیب نظامهاى اخلاقىِ رسمى كه همواره با سلطه پیوند دارند و در پى محدودسازى این آزادىِ آشفتهساز هستند، نمىتوانند با آن همخوانى چندانى داشته باشند. چنان كه گفتیم، در اجتماعاتِ بدوىِ گردآورنده و شكارچى معمولا نقش دلقك و كاهن با هم ادغام مىشود. اما در جوامع پیچیدهترى كه این دو نقش از هم تفكیك شدهاند، هیچ مصلح اخلاقى بزرگى را نمىشناسیم كه به جوكگویى و دلقكبازى شهره بوده باشد. به عبارت دیگر، پس از پیداش جوامع كشاورز و تفكیك شدن نقش دلقك از كاهن، این دو كارویژههاى خاص و متعارضى یافتند و در روندى واگرایانه از هم تمایز یافتند. به این ترتیب، جوك را مىتوان منشى با سرشت اخلاقى قوى دانست. اما این پیوند با سپهر اخلاقى در راستاى معكوسِ سلطهى اجتماعى و هنجارهاى اخلاق رسمى سیر مىكند.
در مورد سطح جوك، بحث چندانى وجود ندارد. تمام جوكها بیانى زبانى دارند و بنابراین به طور خودآگاه درك و بازتولید مىشوند. نمادهاى نمایشگرانه و غیرزبانىِ به كار گرفته شده در حین جوك گویى نیز به قدرى كنترل شده و دقیق هستند كه در خودآگاه بودنشان شكى وجود ندارد.
پ) ساخت معنایى: در نظریهى منشها، ساخت معنایى هر عنصر فرهنگى داراى چهار خصوصیت دانسته مىشد:
نخست، موضوع، كه شكل ارجاع منش به جهان پیرامونىِ خود را تعیین مىكرد. چنان كه در مورد جوكها دیدیم، این رده از منشها موضوعى ویژه دارند.
موضوع جوكها، آشنا، عامیانه، روزمره و ملموس است. جوكى نداریم كه محورش مفاهیمى انتزاعى یا تخصصى باشد به امورى دور از تجربه و پیچیده ارجاع شود. در معدود مواردى كه مفاهیمى پیچیده و یا تخصصى در یك جوك به كار رفتهاند، محور موضوعى جوك چیزى دیگرى است و آن مفاهیم پیچیده تنها به عنوان زمینهاى براى برجستهتر كردن آن موضوع به كار گرفته مىشوند. ناگفته پیداست كه حتى این جوكها نیز به دلیل وجود كلیدواژگان و مفاهیمى غیرعامیانه، تنها در حلقههاى دوستانهى خاص و میان مخاطبانى معدود رواج دارند.
موضوع بخش عمدهى جوكها، اتصالى با مفاهیم تنش زا داشت. تنها كمتر از یك سوم جوكها (۳۲/۴٪) فاقد معناى تنشزا بودند. همچنین ارجاعات فراوانى به تابوهاى اجتماعى هم در متن اكثر جوكها وجود داشت. تنها ۸/۴۴٪ از جوكها فاقد ارجاع به تابو بودند.
دومین ویژگى، سادگى منش است كه درجهى شفافیت مفاهیم به كار گرفته شده در آن را، و شیوهى ارتباط نشانگان و معانى را در بافت متنش نشان مىدهد. منشها را از نظر سادگى مىتوان به دو دستهى عاطفى و علمى تقسیم كرد كه گروه نخست ساختى پیچیده، ارتباطاتى بغرنج، و نشانگانى با ابهام معنایى بالا دارند. منشهاى علمى برعكس به زبانى كودكانه، صریح و ساده بیان مىشوند و از ارتباطاتى شفاف و روشن میان نشانهها و معناها برخوردارند. این منشهابه دلیل همین ویژگىشان به سادگى مىتوانند مورد توافق واقع شوند و بنابراین زبان علمى، رسمى و حقوقىرا برمى سازند.
جوك در این میان، به طور مشخص به منشهاى گروه عاطفى وابسته است. ابهام بالاى معنا در نشانگان به كار گرفته شده در آن، شرط لازم براى دومعنایى شدن متن است، و این ابهام معنایى به ویژه در كلید به اوج خود مىرسد. به این ترتیب جوك را باید به عنوان منشى با اندازهى كوچك، مفاهیم آشنا و ملموس، و ساخت پیچیده و مبهم در نظر گرفت.
سومین صفت، همخوانى است. همهى منشها را مىتوان در طیفى گنجاند كه دو سر آن را منشهایى روادار -مانند قوانین ریاضى- و خودكامه -مانند دگمهاى دینى- تشكیل مىدهند. منشها در این میان در جوار قطب روادار قرار مىگیرند. رواج چشمگیر جوك در سطوح طبقاتى و اقشار فكرى گوناگون جامعه، نشانگر این مطلب است كه جوك مىتواند با زمینههاى بسیار متنوعى سازگار شود و در دامنهى فراخى از شبكههاى معنایىِ وابسته به ابركمنشهاى گوناگون جذب و رمزگشایى شود. این روادارىِ جوكها بدان معنا نیست كه منشهاى دیگر هم حضور آنها را به سادگى تحمل مىكنند. چنان كه گذشت، نظامهاى اخلاقى و ساختارهاى سیاسىِ سلطه معمولا نگرشى بدبینانه نسبت به جوك دارند و جریانهاى تكثیر آن را در حد امكان با احكام اخلاقى یا سانسور رسانهها مسدود مىسازند.
چهارمین خصوصیت ساخت معنایىِ منشها، بارورى است. بارورى متغیرى است كه توانایى تكثیر شدن، و جهش یافتن یك منش را تعیین مىكند. بارورى به سه عامل دیگر وابسته است.
نخست، شیوهى انتقال كه مىتواند افقى (درون-نسلى) یا عمودى (بینا-نسلى) باشد. جوكها از منشهایى هستند كه معمولا به شیوهى افقى منتقل مىشوند و چنان كه گفتیم، این یكى از ویژگیهاى منشهاى داراى راهبرد كمى نیز هست.
دوم، مخاطب، كه مىتواند تودهاى، سیاسى یا نخبه گرایانه باشد. بخش عمدهى جوكها در محور منشهاى تودهاى متمركز شدهاند و عوام را به عنوان حاملهاى انسانى آماج مىسازند. این در حالى است كه جوكهایى با معناى تخصصى كه مخاطب نخبه و روشنفكر را مىطلبد و شوخىها و جوكهاى سیاسىِ تولید شده در ارتباط با ساختهاى سلطه هم در سپهر فرهنگ رواج دارند، اما هم به لحاظ تعداد و هم رواج در اقلیت قرار دارند.
سوم، مجراى انتقال است، كه مىتواند نوشتنى یا نانوشتنى باشد. نوشتنى بودن منش، بدان معناست كه صورتبندى زبانى شفافى از آن در دست باشد. جوكها از زمرهى منشهاى نوشتنى هستند و وجود كتابهاى جوك و بخش جوك در مجلات تأییدى بر این ادعاست.
با این تفاصیل، تصویرى روشنتر از جوك به دست مىآید.
جوك، منشى است كوچك، عاطفى، روادار، و نوشتنى، كه در پیوند با سیستم رمزگشایى معنا، بدون آنكه شانس بقا را افزایش دهد، لذتى راستین به طور مستقیم تولید مىكند، و به این ترتیب با راهبردى كمى در سطح تودهى عوام به صورت افقى تكثیر مىگردد.
در چارچوب نظریهى منشها، دلیل هریك از این صفتهاى منسوب به جوك را مىتوان دریافت.
جوك، قلابى مستقیم و مثبت دارد، چرا كه در ارتباط نزدیك با سیستم واگشایى رمزگان زبانى در مغز است و از راه ایجاد برانگیختگىِ كنترل شده و امن، لذت تولید مىكند. ارتباط تنگاتنگ این منشها با سیستم زبانى، خصلتى خودآگاهانه و نوشتنى بدانها مىبخشد. این منشهاى زبانى، هنگامى در كار تكثیر خویش كامیاب مىشوند كه لذتى را در حامل انسانى شان تولید كنند، و این كار تنها از راه اشاره به تابوها و مفاهیم تنشزا، و پدید آوردن گذارى معنایى ممكن مىشود كه تنش ناشى از برخورد با امر تنشزا را تخفیف دهد. این امر چندمعنایى شدن متن جوك را ضرورى مىسازد، و این چیزى است كه تنها با افزایش ابهام متن، و بغرنج شدن ارجاعات معنایىِ نشانگان موجود در آن ممكن مىشود. عاطفى بودن ساخت جوك، محصول همین ضرورت است.
جوك، به عنوان منشى عاطفى، كه ارزش خنثا هم دارد، نمىتواند از حد خاصى طولانىتر باشد. جذب، ذخیره و بازتولید جوك، مانند تكثیر هر منش دیگرى با صرف هزینه از سوى كنشگر انسانى همراه است. منشى در رقابت داغ میان همانندسازهاى فرهنگى برنده خواهد شد، كه با كمترین هزینه تمام كاركردهاى مورد نیاز خود را بر آورده سازد و بختِ صورتبندى شدن در مجارى ارتباطى را به دست آورد. این امر در مورد منشى مانند جوك، كه اتصالش با سیستم بقا گسیخته است، چشمگیرتر است. به همین دلیل هم روندى مشخص را در راستاى كوتاهتر شدن جوكها شاهد هستیم. چنان كه گفتیم، تعداد جوكهاى كوتاه در حدود دو برابرِ نمونههاى بلند است و تجربهى شخصى نگارنده نشان مىدهد كه جوكهاى چند بار بیان شده در تكرارهاى بعدىِ خود تمایل به كوتاهتر شدن دارند. این فشار تكاملى براى رفع زواید و حشویات، مشابه روندى است كه در شایعهها هم دیده مىشود و توسط پژوهشگران با نام تسطیح نامگذارى شده است (آلپورت و پستمن، ۱۳۷۲).
بنابراین چنین مىنماید كه جوكها هم مانند شایعهها تمایل به فشردهتر شدن و كوتاه شدن داشته باشند. این منشهاى كوچك، به دلیل ساخت مختصرشان و كاركرد فراگیرشان در كاهش تنش بینافردى، امكان تكثیر در سطح تودهى مردم را به دست مىآورند، و به همین دلیل هم با راهبردى كمى تكثیر مىشوند. اشاره به تابوها و مفاهیم تنشزا برخى از مسیرهاى ارتباطى رسمىتر را بر روى این منشها مىبندد، و به همین دلیل هم مجراى اصلى انتقال جوك، حلقههاى دوستانهایست كه معمولا به گروههاى همسالان تعلق دارد. به این ترتیب شیوهى انتقال جوك افقى مىشود، و این امر به صورت مكملى براى راهبرد كیفىِ تكثیرشان عمل مىنماید.
جوك، منشى ویژه است. با نگاهى به متون باستانى و نوشتارهاى كلاسیكِ غیرجدى -مثلا نوشتههاى عبید زاكانى- مىتوان به پایدارى خیره كنندهشان در مسیر زمان پى برد. مقایسهاى كه در همین پژوهش در میان جوكهاى انگلیسى، فارسى، و فرانسوى انجام شده است، نشت كردن جوكها از سدهاى زبانى را هم نشان مىدهد. به این ترتیب، جوكها را باید منشهایى دانست كه به دلیل پیوند با رفتارى بسیار ریشهدار و بسیار فراگیر -یعنى خنده- امكان گذر از مرزهاى محدود كنندهى زمانى و مكانى را به دست آورده است. جوك، منشى است كه بر خنده سوار است.
- disparagement theory of humor ↑
- كوتاه شدهى سطوح مشاهداتى چهارگانهى زیستى، روانى، جامعهشناختى، و فرهنگى است كه در نظریهى منشها به عنوان مقیاسهاى اصلى مشاهده و تحلیل سیستمىِ رخدادهاى تجربى در نظر گرفته مىشوند. ↑
- chain letters ↑
- این محاسبه بر مبناى سادهانگارانهترین برداشت از معادلات شانون استوار است. یعنى تعداد انتخابهاى دودویىِ لازم براى رسیدن به یك رخداد از میان Nگزینهى ممكن، 2nفرض شده است كه در این حالت محتواى اطلاعاتى آن رخداد nبیت خواهد شد. ناگفته پیداست كه تعمیم این فرض به ساختهاى زبانى بسیارى ساده انگارانه است و در اینجا فقط براى سادگى محاسباتمان مورد پذیرش قرار گرفته است. در واقع، عواملى مانند حشو و نوفه و اطلاعات زمینهاى باید در این معادله وارد شوند، كه پرداختن به آنها از بحث ما خارج است. ↑
- توضیح آنكه در اینجا هم مانند جوكهاى فارسى از سادهترین روشِ تعیین محتواى اطلاعاتى یك دستگاه نشانگانى -یعنى تجزیهى آن به دنبالهاى از انتخابهاى دوارزشى- استفاده شده است. یكى از ۲۶ حرف زبان انگلیسى را -مانند یكى از ۳۲ حرف فارسى- با پنج انتخاب دودویى مىتوان مشخص كرد. با توجه به این كه محتواى هر حرف انگلیسى به این ترتیب كمى كمتر از پنج بیت مىشود، و اندازهى هر واژهى این زبان هم كمى (یك حرف) بزرگتر از واژگان فارسى مىشود، مىتوان برابر دانستن محتواى اطلاعاتى یك واژهى فارسى و انگلیسى را به عنوان تخمینى نادقیق ولى كاربردى پذیرفت. ↑
- paradox ↑
- problematic concept ↑
ادامه مطلب: شبکههای مجازی و چرخش رمزگذاری هویت