فرگرد دوم: نهادِ قدرتمند – بخش نخست: قدرت و نهاد – گفتار نخست: قضیه‌ی سه نفر

فرگرد دوم: نهاد قدرتمند

بخش نخست: نهاد و قدرت

گفتار نخست: قضیه‌ی سه نفر

اگر به نظام‌های اجتماعی همچون سیستمی پیچیده و تکاملی بنگریم، تصویری دقیق و تحلیل‌پذیر از مفهوم قدرت به دست خواهیم آورد، و این برای فهم سیر تحول سیاست و به ویژه سیاست ایرانشهری ضرورت دارد. در دیدگاه زُروان امرِ انسانی و هرآنچه به تجربه‌ی زیسته‌ی آدمیان مربوط می‌شود در چهار مقیاس متفاوت از زمان – مکان جریان می‌یابد و بنابراین در چهار سطح متفاوت از پیچیدگی نمود می‌یابد. این سطوح عبارتند از لایه‌های زیستی، روانی، اجتماعی و فرهنگی که برای سادگی با سرواژه‌ی «فراز» بدان اشاره می‌کنیم.

در هریک از این لایه‌ها یک سیستم تکاملی خودسازمانده و خودزاینده داریم که رفتارش پویایی کلی آن لایه را شکل می‌دهد و مبنای تمایز یافتن این سطوح از یکدیگر است. هریک از این سیستم‌ها یک نظام خودسازمانده هستند که اطلاعات را در خود انباشت می‌کنند، همانندسازی می‌کنند و دچار جهش می‌شوند و همواره زیر فشار انتخاب طبیعی قرار دارند و با این سازوکار تکاملی به تدریج پیچیدگی خود را در گذر زمان افزون می‌کنند. هریک از این سیستم‌ها یک متغیر مرکزی دارند که به شکلی پلکانی با رمزگذاری‌های پیاپی بقا (متغیر عام همه‌ی سیستم‌های تکاملی) حاصل می‌آید و تفکیک سطوح پیچیدگی از هم و تمایز سیستم‌ها را ممکن می‌سازد.

در سطح زیستی بدن‌های زنده را داریم که بر مبنای متغیر بنیادین بقا رفتار می‌کنند و سازماندهی کردارشان به شکلی است که بقای خود و محتوای اطلاعاتی‌شان (ژنوم‌شان) را بیشینه کنند. همین مفهوم بقا در سطح روانی به صورت لذت رمزگذاری می‌شود و با تکیه به سیستم پیچیده‌ی نوظهوری به نام نظام شخصیتی از بقا استقلال پیدا می‌کند. بنابراین در سطح روانی سیستمی خودبنیاد به نام نظام شخصیتی داریم که منِ خودآگاه و خودمختار نمودی شهودی از آن است، و این سیستم برای بیشینه کردن لذت تلاش می‌کند.

نظام‌های شخصیتی در پیوند با هم سیستم دیگری را پدید می‌آورند که نهاد خوانده می‌شود و شالوده‌ی لایه‌ی اجتماعی را بر می‌سازد. نهادها با قدرت کار می‌کنند و این متغیر مرکزی رفتارشان را تعیین می‌کند. در نهایت نظام‌هایی نمادین و مدارهایی پردازشی بر نهادها پدید می‌آید که به ظهور سیستم‌هایی رمزگانی می‌انجامد و این منش‌های فرهنگی بر محور متغیری مستقل عمل می‌کنند که معناست. پیشتر گفتیم و باز یادآوری می‌کنیم که آن چهار سیستم پایه (بدن، شخصیت، نهاد و منش) را هم برای ساده‌سازی با سرواژه‌ی «شبنم» مشخص می‌کنیم و این چهار متغیر مرکزی (قدرت، لذت، بقا، معنا) را با برچسب «قلبم» می‌نامیم.

وقتی از قدرت سیاسی سخن می‌گوییم به نوع خاصی از نهادهای اجتماعی اشاره می‌کنیم که کارکردشان بر همین متغیر مرکزی سطح اجتماعی تمرکزی یافته است. یعنی نهادهای سیاسی در سطح اجتماعی تا حدودی نزدیک به مدارهای پردازش خودآگاه در سطح روانی عمل می‌کنند و نزدیکترین چفت و بست را با متغیر مرکزی لایه‌ی حضور خویش برقرار می‌کنند. نهادهای سیاسی بر این مبنا نمونه‌ای از سیستم‌های خودارجاع هستند به شکلی خالص و فروبسته متغیر مرکزی خویش را در حلقه‌هایی پیاپی از پردازش به گردش در می‌آورند.

در مدل نظری زروان سطح اجتماعی از زمانی آغاز می‌شود که سه تن با هم پیوند پایداری برقرار کنند. این نکته بسیار اهمیت دارد که ارتباط دو نفره بخشی از نظم نهادین نیست و تنها وقتی از مرز سه نفر عبور کردیم با مفهوم قدرت روبرو می‌شویم. بر این مبنا نهادها سیستم‌هایی انسانی هستند که می‌توانند از سه تن تا صد چند میلیون نفر جمعیت داشته باشند و در هر سطحی از اندازه و پیچیدگی سیستم‌هایی ویژه را به دست می‌دهند. با این همه تمام این نمودها مستقل از بزرگی و ابعادشان در سطح اجتماعی قرار دارند و تابع قواعد سیستمی یکسانی هستند و همگی هم بر مبنای متغیر بنیادین قدرت کار می‌کنند. ساده‌ترین نهادها خانواده‌های هسته‌ای و گروه‌های دوستی کوچک هستند و بزرگترین‌هایشان در قالب امپراتوری‌ها و شاهنشاهی‌ها نمود می‌یابند.

تمدنی در جهان باستان و دنیای جدید نمی‌شناسیم که در فرهنگ آن گسستی سهمگین میان دو و سه وجود نداشته باشد. همه‌ی تمدن‌ها و همه‌ی نظام‌های روانی میان عدد دو و سه تمایزی چشمگیر قایلند و بسیاری‌شان این شکاف را میان شمار دوتایی یا سه تایی از چیزها نیز نشان می‌دهند. از خانواده‌های سه نفره‌ی خدایان مصری گرفته تا تثلیث مسیحی، و از قانون سه مغ که گویا در نظام حقوقی ایران باستان وجود داشته، تا هرمسِ سه بار ستوده شده، مدام با تقدس عدد سه رویارو می‌شویم، و در مقابل سکوت منابع دینی درباره‌ی دو را بیشتر می‌بینیم.

به همان نسبتی که ادیان سازمان یافته بر سه تمرکز کرده و آن را ستوده‌اند، دو در اسطوره‌ها و داستان‌های ادبی اهمیت داشته و دارد. از کشمکش میان خدایان دشمن‌خویی مثل مردوک و تیامت یا اهورامزدا و اهریمن گرفته تا ارتباط مهرآمیز و انسانی زال و رودابه یا خسرو و شیرین. بر این مبناست که دو بیشتر با رابطه‌ای عاطفی و هیجانی و آکنده از مهر یا نفرت پیوند خورده و سه اغلب با ارتباطی سازمانی و نهادین و آفرینشگرانه مربوط دانسته شده است.

دو و سه از این نظر به جفت متضاد معنایی مهمی می‌مانند که ساختار کنش متقابل انسانی را در دو لایه‌ی متمایز پیکربندی می‌کند. در آنجا که دو حضور دارد، با رابطه‌ای دوسویه و به همین خاطر به نسبت ساده سروکار داریم.

رابطه‌ای که وقتی در بسترِ بازی بر سر منابع قرار می‌گیرد، به سادگی می‌توان آن را در یکی از چهار حالتِ برنده/ برنده، برنده/ بازنده، بازنده/ برنده و بازنده/ بازنده گنجاند. این از آن روست که داد و ستد قدرت و لذت و بقا و معنا در فضایی که تنها دو تن در آن حضور دارند،‌ ساخت و قالبی سرراست و شُسته و رُفته پیدا می‌کند. منابع همیشه آشکارند و بازی‌هایی که برای در اختیار گرفتن‌شان اجرا می‌شود کمابیش از بیرون نمایان و خوانا هستند. به همین خاطر وقتی ارتباطی دوسویه است، کنش و واکنش‌ها به سادگی دریافت می‌شود و شیوه‌ی چفت و بست شدنِ کردارهای دو طرف و «قلبم‌»ای که به دست می‌آورند یا از دست می‌نهند صراحت و شفافیتی دارد. وقتی پای نفر سوم به میان کشیده می‌شود، کل الگوی بازی دگرگون می‌شود. حضور نفر سوم ارتباط دوسویه را متلاشی می‌کند و آن را به اندرکنشی محاسبه‌گرانه بدل می‌کند. چرا که در این حالت پیش‌بینی رفتار نفر سوم در هر اندرکنشی یک افزوده‌ی کلیدی محسوب می‌شود. برخلاف وضعیتِ ساده‌ی پیشین که من و دیگری با هم رویارو می‌شدند و من براساس رفتار دیگری کردار خود را انتخاب می‌کرد، این‌جا با من و دیگری‌ای سروکار داریم که در حضور نفر سومی با هم بازی می‌کنند. نفر سومی که معنای کردار دیگری را دگرگون می‌سازد. دیگر کافی نیست که من معنای رفتار دیگری را در تناسب با خویش دریابد. بلکه حالا باید معنای این رفتار از دید نفر سوم را نیز متوجه شود و براساس دگرگونی‌ای که در رفتار وی ایجاد می‌کند به آن واکنش نشان دهد.

نکته‌ی مهمتر آن است که خودِ این نفر سوم هم یک دیگری تمام و کمال است. یعنی همزمان با رویارویی من و دیگری در حضور نفر سوم، بازی موازی و متداخل دیگری نیز در جریان است که در آن نفر سوم به دیگری، و دیگری به نفر سوم بدل می‌شود. به همین ترتیب من هم هنگام رویارویی با هریک از دو بازیکنِ حریف، هم می‌تواند نقش دیگری را بپذیرد و دریافت کننده‌ی مستقیم کنش باشد، یا آن که در موقعیتِ قدری‌ حاشیه‌ایِ نفر سوم قرار بگیرد و به طور نامستقیم از پیامدهای کردار تاثیر بپذیرد.

حضور نفر سوم معادله‌ی خطی و ساده‌ی میان من و دیگری را به یک معادله‌ی پیش‌بینی‌ناپذیر و پیچیده‌ی حل‌ناپذیر تبدیل می‌کند. دیگری در سرشت خویش موجودی است مسلح به اراده‌ی آزاد، همچون من، و بنابراین هرگز نمی‌توان درباره‌ی کردارهای آینده‌اش اطمینان خاطر داشت. دیگری در هر لحظه بسته به قلبمی که انتظار دارد، و وابسته به انگاره‌ای که از دیگران و خودانگاره‌ای که از خویش در ذهن دارد، رفتاری را بر می‌گزیند. این رفتار به هر صورت منطقی درونی دارد و با قواعدی تنظیم می‌شود که خواندنی و فهمیدنی است. به همین خاطر اگر ارتباطی تنها دو سویه داشته باشد،‌ قواعد حاکم بر آن به نسبت زود استخراج می‌شود و دو طرف با سرعتی چشمگیر موقعیت خود را نسبت به دیگری تعیین می‌کنند و بازی‌هایی پایدار و تثبیت شونده را مستقر می‌سازند.

وقتی پای نفر سوم به اندرکنش گشوده می‌شود، کل ماجرا شکلی متفاوت به خود می‌گیرد. در حضور نفر سوم، معادلات سرراست ارتباط من و دیگری با متغیری نوظهور تعریف می‌شود که پیش از این ناموجود بود. این متغیر قدرت است و از همین جاست که سطح اجتماعی آغاز می‌شود. نفر سوم عاملی اضافی است که به حکم دیگری بودن‌اش،‌ خود از اراده‌ی آزاد و قدرت انتخاب برخوردار است. از این‌رو می‌تواند بر ضد من یا دیگری با دیگری یا من متحد شود، و در ضمن امکان اتحاد من و دیگری بر ضد خویش را هم فراهم می‌آورد.

در ارتباط دوسویه تعادلی در رویارویی دو اراده‌ی آزاد وجود داشت که به این ترتیب دستخوش فروپاشی می‌شود. دیگر اراده‌ی من یکی از نیروهای تعیین‌کننده‌ی پویایی رفتارها نیست و وزنه‌ای متعادل در شبکه‌ی ارتباط‌ها محسوب نمی‌شود. من همواره در شبکه‌ای سه نفره در اقلیت قرار دارد، و این درباره‌ی همه‌ی من‌های حاضر در این شبکه راست است. یعنی در این فضای تازه اتحادهای همواره ناپایدارِ میان دو تن بر ضد سومی نیروی تعیین‌کننده‌ است.

آن متغیر افزوده‌ای که در ارتباط دو سویه حاضر نیست و در روابط سه نفره نمود می‌یابد، قدرت است و آن متغیری است که از امکانِ تبانی دو تن بر ضد نفر سوم بر می‌خیزد. از این‌رو شالوده‌ی قدرت توافق و همگرایی و همکاری است. هرچند که همواره این «توافق با» در کنار «تقابل با» قرار می‌گیرد. وقتی دو نفر به سه نفر تبدیل می‌شوند و ارتباط‌های پایدار و مداومِ دو نفره، سه نفره می‌شود، برای نخستین بار سیستمی در یک سطح تازه از پیچیدگی ظهور می‌کند، و این همان است که نهاد خوانده می‌شود.

نهاد سیستمی است که عناصرش دست کم از سه انسان با روابطی مستمر در زمان تشکیل شده باشند. یعنی روابط سه نفره باید کمینه‌ای از تداوم و گستردگی را در زمان و مکان داشته باشد، تا قدرت در تاروپودشان آفریده شود. اگر سه تن زمانی منظم و پیوسته را با هم بگذرانند و ارتباطشان در هم تنیده باشد، نهاد را پدید می‌آورند و این سیستمی هم‌افزاست که سطحی نو از پیچیدگی را به سلسله مراتب حضورِ انسانی علاوه می‌کند. نهاد قواعدی دارد که از اندرکنش سه نفر بر می‌خیزد و به روابط دو نفره فروکاستنی نیست. همین روابط اما، در همه‌ی شمارگان بالاتر از سه کمابیش ثابت است و تنها در اعداد بسیار بزرگ است که رفتارهای توده‌ای را تولید می‌کند و شکلی از ساده‌سازی را بر می‌تابد. در این معنی، هر آنچه که از ارتباط‌های انسانی در گروه‌های بزرگتر از سه نفره بر خیزد، ‌پدیداری نهادی است و به سطح اجتماعی تعلق دارد.

نهاد سیستمی است که همچون لایه‌ای نوظهور از پیچیدگی بر سطح روانشناختی و مرتبه‌ی پردازشِ عصبی- روانیِ «من» بر می‌نشیند. ارتباط من با دیگری، یعنی در آنجا که دو واحد از این من‌های خودآگاه و خودمختار با هم رویارو می‌شدند، همچنان در سطحی روانشناختی جریان می‌یافت و در همان لایه فروبسته باقی می‌ماند.

با حضور نفر سوم این ارتباط از زاویه‌ای هستی‌شناسانه ارتقا پیدا می‌کند و لایه‌ای نوپدید و خودسازمانده و هم‌افزا از رفتارها را در سیستم نوظهورِ نهاد نمایان می‌سازد. نهاد ممکن است خانواده‌ای کوچک باشد یا شرکتی اقتصادی با صدها کارمند، و یا کشوری و تمدنی با میلیون‌ها عضو. روابط حاکم بر همه‌ی این سیستم‌ها همسان است و بدنه‌شان را می‌توان در یک دستگاه صوری یکسان و یکدست پیکربندی و پیش‌بینی کرد. همه‌ی این نهادهای خرد و کلان سیستم‌هایی هستند که لایه‌ی اجتماعی را در سلسله مراتب فراز پدید می‌آورند، و همه‌شان براساس متغیری مرکزی کار می‌کنند که همانا قدرت باشد.

قدرت در دستگاه نظری زروان همچون متغیری عینی و رسیدگی‌پذیر تعریف می‌شود که می‌توان به سادگی آن را به صورت حاصل ضربِ «شمار گزینه‌های پیشاروی سیستم» و «میانگین احتمالِ تحقق گزینه‌ی انتخاب شده» تعریف کرد.

یعنی یک نهاد برآیندی از رفتارهای اعضای خود را شکل می‌دهد که رفتار سیستمی‌اش در سطحی اجتماعی است. این برآیند از تداخل و همگرایی/ واگرایی انتخاب‌های شخصیِ متکثر برمی‌آید. من‌هایی که عضو نهاد هستند بر مبنای قلبم‌ ویژه‌ی خویش گرایش‌ها و سوگیری‌ها و خواست‌هایی دارند که شبکه‌هایی بغرنج از همکاری‌ها و کشمکش‌ها، و بردارهایی پرشمار و پرتحرک از توافق‌ها و اختلاف‌ها را ایجاد می‌کند. سیستم نهادی در هر برش زمانی براساس برآیند این شبکه شماری از گزینه‌های رفتاریِ محتمل را پیشاروی خود دارد و بسته به انسجام درونی خویش وقتی یکی از این گزینه‌ها را انتخاب می‌کند، احتمال مشخصی برای موفقیت را پیشاروی خویش می‌گشاید. به همان شکلی که لذت در سطح روانشناختی پایداری سیستم شخصیتی را تضمین می‌کند و ماندگاری و توسعه‌اش را رمزگذاری می‌کند، در سطح اجتماعی هم قدرت متغیری است که همین کار را انجام می‌دهد. نهاد که سیستمی اجتماعی است، درست مانند نظام شخصیتی در سطح روانی و کالبد در سطح زیستی براساس پایداری‌اش در زمان «هستی می‌یابد» و از «وجود» برخوردار می‌شود. خویشکاریِ غایی سیستم‌های پیچیده پایدار ماندن در زمان و گسترش یافتن در مکان است. در سطح زیستی بقاست که در زنجیره‌هایی از پردازش بیوشیمیایی این آرمانِ عام را رمزگذاری و برآورده می‌کند. در سطح روانشناختی، همان بقا در مسیر تکامل مغزهای توسعه یافته در شبکه‌ی عصبی پاداش رمزگذاری مجدد می‌شود و مفهوم لذت را پدید می‌آورد که شاخص بنیادینِ کارکردِ نظام‌های شخصیتی است.

از اندرکنش من‌های انتخابگرِ جویای لذتی که بر کالبدهای پیگیرِ بقا سوار شده‌اند، سیستمِ نوظهورِ نهاد سر بر می‌کشد که به همان شکل پایداری در زمان و گسترش در مکان را هدف می‌گیرد، اما با متغیر تازه‌ی قدرت و رمزگذاری‌ای نو آن را بیان می‌کند. همچنان‌که بقا انسجام درونی و انضباط کارکردیِ بدن‌ها را نشان می‌داد و لذت کامیابی و موفقیت نظام‌های روانشناختی را بازمی‌نمایاند، قدرت نیز نقشی مشابه را در سطح اجتماعی ایفا می‌کند.

بنابراین همان‌طور که زمانی گئورک زیمل حدود یک قرن پیش بیان کرده بود، ارتباط‌های دونفره و سه نفره با هم تفاوتی کیفی دارند.[1] طبعا زیمل در آن دوران این تفاوت را در چارچوبی سیستمی جای نمی‌داد و تنها به توصیف کلی و مبهم آن اکتفا می‌کرد. با این حال اصل داستان که شکاف کیفی میان گروههای دو نفره و سه نفره است در آثار او موضوع بحث بوده‌ است. پژوهش‌های بعدی جامعه‌شناسانه هم نشان داده‌اند که گذار از دو به سه در مواردی مثل زبان جمعی، انگاره‌سازی‌ از اعضای گروه و مشابه این‌ها تاثیرگذار است.[2] آنچه گفتار ما به این سنت پژوهشی می‌افزاید، تاکید بر آن است که نهاد یعنی سیستم لایه‌ی اجتماعی از سه نفر به بالا شکل می‌گیرد و قواعد پایه‌اش در سراسر نهادها (مستقل از اندازه‌شان) کمابیش ثابت است. چرا که سطحی یکپارچه از سلسله مراتب پیچیدگی را در بر می‌گیرد و سیستم‌های تکاملی ویژه‌ای (نهاد) را پدید می‌آورد که متغیر پایه‌شان قدرت است. یعنی قدرت در شبکه‌ی ارتباط‌های پایدار سه نفر یا بیشتر است که پدیدار می‌گردد.

 

 

  1. Levine and Leck, 2003.
  2. Vedel, Holma and Havila, 2016: 139–147.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: مهر و پیمان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب