جمعه , فروردین 10 1403

عملیات انتحاری: ارزیابیِ یک راهبرد

 

 

 

 

 

جنگ را به اشکال گوناگون تعریف کرده‌اند. شالوده‌ی جنگ ابراز خشونت بر دیگری و مهار ابراز خشونت دیگری است، با هدفِ دستیابی به منابعی رقابتی. به این ترتیب در یک جنگِ کلاسیک همواره کشمکشی بر سر منافع هست و دست کم دو طرف حضور دارند که حاضرند برای دستیابی به منابع خشونت بورزند. این ابراز خشونت در حادترین حالت به کوشش برای کشتن و از میان برداشتن دیگری تبدیل می‌شود و به همین خاطر جنگ در ضمن نقطه‌ی داغی تکاملی است که راهبردهای خشونت‌ورزی و شیوه‌های غلبه در کنار فن‌آوری سلاح‌ها و هنر رزم‌‌آرایی در بستر آن می‌بالد و پیچیده می‌شود و در قالب نهادهای اجتماعی تثبیت می‌گردد.

گونه‌ی انسان جانوری جنگ‌مدار است. یعنی تا جایی که تاریخ آدمیزاد نشان می‌دهد، همه‌ی جوامع در همه‌ی دورانهای تاریخی و همه‌ی سطوح پیچیدگی در جنگهایی پیاپی درگیر بوده‌اند و صلح و آشتی به استثنایی و وقفه‌ای در این زمینه‌ی خشن شبیه است. در این جریان دیرپا و فراگیر از اعمال خشونتِ حساب شده، شیوه‌ها و ترفندهایی دور از انتظار و شگفت نیز تکامل یافته که یکی از آنها عملیات انتحاری، یا به تعبیر مهربانانه‌ی دیگر، «استشهادی» است.

چنین می‌نماید که این شکل از جنگیدن از دیرباز در همه‌ی جوامع وجود داشته و آزموده شده باشد. عملیات انتحاری به معنای تلاش برای کشتن دشمن به قیمت کشته شدن خویش است. یعنی در اینجا با شکلی از جنگ سر و کار داریم که نه تنها کشتن دیگری را هدف می‌گیرد، که در این راه کشته شدن خود را هم می‌پذیرد. در همه‌ی اشکال جنگ احتمال کشته شدن خویش وجود دارد، اما در عملیات انتحاری با وضعیتی غیرعادی روبرو هستیم که در آن کشته شدن خویش به نوعی راهبرد تبدیل می‌شود و در جریان طراحی عملیات مورد محاسبه قرار می‌گیرد و گاه کانون مرکزی کردار خشونت‌آمیز را بر می‌سازد.

عملیات انتحاری در نفس خود کنشی ناامیدانه و غافلگیرانه است. ناامیدانه است، چون نشانه‌ی نابرابری سهمگین نیروی دوطرف است، در حدی که یکی از طرفها نابودی خویش را پیشاپیش می‌پذیرد و پیش‌فرض خود را بر مرگ خویش قرار می‌دهد. غالگیرانه است، چون در حالت عادی جنگیدن با هدف غلبه بر دیگری و دستیابی به سودی و منافعی انجام می‌پذیرد و این که خودِ فرد در جریان این ماجرا از میان برود نوعی نقض غرض می‌نماید و چیزی نیست که انتظارش را داشته باشیم.

شواهد تاریخی نشان می‌دهد که عملیات انتحاری در ایران زمین و حوزه‌ی تمدن ایرانی به یک نهاد و راهبرد سنجیده تبدیل شده باشد. برای نخستین بار در قرن پنجم هجری و در میان اسماعیلیه‌‌ی هوادار حسن صباح این کار به شیوه‌ای جنگی دگردیسی یافت. در آن دوران اسماعیلیه در قلعه‌های دوردست و فتح‌ناپذیر خویش در منطقه‌ی قهستان پناه گرفته بودند و سخت زیر فشار اتحاد سرداران ترک و خلافت بغداد قرار داشتند. در سرکوبگر و ستمگر بودن اتحادیه‌ی ترکی-عربیِ یاد شده و واپسگرا و آزادی‌ستیز بودنِ مذهب متشرعانه‌ی سنیِ اشعری ایشان توافقی میان همه‌ی مورخان وجود دارد، و این را می‌دانیم که اسماعیلیان در این میان اقلیتی رزم‌جو و نخبه بودند که شماری چشمگیر از دانشمندان و ادیبان ایرانیِ آن دوران هوادارش محسوب می‌شدند. از ناصرخسرو و ابن سینا گرفته تا ابوحاتم رازی و خواجه نصیرالدین طوسی و اخوان الصفا همگی یا خود اسماعیلی بودند و یا به آن گرایشی داشته‌اند. از سوی دیگر ارتشهای غزنوی و سلجوقی پرشمار و نیرومند بودند و ایدئولوژی سیاسی خلافت عباسی در بخش بزرگی از جمعیت ایران زمین مقبولیت و نفوذ داشت و کمابیش همه‌ی جایگاه‌های قدرت را در دست داشتند.

در این شرایط بود که عملیات انتحاری به نوعی راهبرد جنگی جا افتاده و سنجیده تبدیل شد که جنگاورانی ویژه برای انجام آن آموزش می‌دیدند و اغلب با کارآیی چشمگیری از عهده‌ی این وظیفه بر می‌آمدند. ضرورت حاکم بر این عملیات انتحاری آن بود که فداییان در اردوگاه دشمن نفوذ کنند و خود را به نزدیکی آماج خویش برسانند و این کار همواره با فریب و دروغگویی همراه بود و خنجر زدنِ ناغافل به حریفی ناآماده هسته‌ی مرکزی‌اش محسوب می‌شد. از این رو با اخلاق جوانمردی و شیوه‌ی دیرینه‌ی هنجارهای جنگیدن در ایران زمین ناسازگار بود و به همین خاطر هم مورد حمله و نقد اندیشمندان و فقیهان قرار می‌گرفت. با این همه استدلال حسن صباح و پیروانش این بود که با این شیوه سرداران و سیاستمداران مخالف با شیوه‌ای جراحی‌گونه از میان برداشته می‌شوند و به این ترتیب در ازای فدا شدن چند از جان گذشته و قتل چند دولتمرد، از جنگهای پردامنه و خونریزی بیشتر جلوگیری می‌شود.

عملیات انتحاری پس از آن هم در ایران زمین باقی ماند، اما همواره وضعیتی حاشیه‌ای داشت و هرگز نتوانست بر اخلاق جنگی کهن ایرانیان که بر هشیاری و آگاهی هر دو سو و پرهیز از دروغ استوار شده بود، غلبه کند. در دوران معاصر ترور ناموفق ناصرالدین شاه به دست بابیان و کشته شدنِ نهایی او به دست میرزا رضای کرمانی را می‌توان در این رده گنجاند. با این همه ناپسند و گناه شمردن خودکشی در فرهنگ ایرانی و ناسازگاری اخلاقی‌ای که شرحش گذشت، باعث شده که شمار کل عملیات انتحاری در سراسر تاریخ ایران زمین به صد تن نرسد. هرچند باید پذیرفت که خاستگاه ابداع و صورتبندی آن در مقام ترفندی جنگی ایران بوده، و این از آن روست که ایران در کل تاریخ دیرپایش کانون مهم تکامل فنون رزمی و ترفندهای جنگی بوده است. سازماندهی عملیات انتحاری نیز در این چشم‌انداز در کنار ابداع سوارکاری و اختراع شمشیر و منجنیق و ایجاد شهسواران زرهپوش قرار می‌گیرد. گذشته از ایران، این شیوه به ویژه در هند و بنگال هم هوادارانی یافت و در ابتدای قرن بیستم در میان رزمندگان استقلال طلب تامیلی و بنگالی شکلی نهادینه به خود گرفته بود.

از ابتدای قرن بیستم عملیات انتحاری از بافت محلی‌اش خارج شد و به شیوه‌ای جهانی برای سازمانهای تروریست تبدیل شد. در ابتدای کار هواداران آنارشیسم و کمونیست‌های تندرو بودند که در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم مخالفان خود را به بهای جان خویش ترور می‌کردند. اما به سرعت ساخت نهادی این نوع عملیات هم در سرزمینهای دیگر تکامل یافت و در جریان جنگ جهانی دوم با تشکیل رسته‌ی کامیکاره‌ها در نیروی هوایی ژاپن به اوج رسید.

پس از جنگ جهانی دوم عملیات انتحاری در سطح جهانی امری بسیاری نادر و کمیاب محسوب می‌شد. در فاصله‌ی چهل ساله‌ی میان پایان جنگ جهانی تا دهه‌ی ۱۹۸۰٫م میلادی این نوع عملیات در سطح جهان انگشت‌شمار بودند و توجهی نیز بر نمی‌انگیختند. آنگاه موجی به نسبت کوچک از اقبال به این عملیات برخاست. به شکلی که در دهه‌ی ۱۹۸۰٫م به طور متوسط هر سال سه عملیات انتحاری موفق انجام می‌شد. این موج به سرعت توسعه یافت و در دهه‌ی ۱۹۹۰٫م به ماهی یک عملیات انتحاری رسید. طی سالهای بعد شمار و تلفات این عملیات به شکلی نمایی افزایش یافت. طوری که در فاصله‌ی سالهای ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۳٫م هفته‌ای یک عملیات انتحاری را در سطح جهان داشته‌ایم، و پس از آن تا به امروز به طور متوسط روزی یک عملیات انتحاری انجام گرفته است. به این ترتیب طی سی و پنج سال گذشته بیش از چهار هزار و هشتصد عملیات انتحاری موفق در چهل کشور انجام پذیرفته که بیش از سه هزار تایش طی ده سال گذشته رخ داده است. در این عملیات چهل و پنج هزار تن کشته شده‌اند که رقمی چشمگیر است و با تلفات جنگی کامل برابری می‌کند. در واقع تلفات عملیات انتحاری به شکلی نامتناسب بالاست. تنها ۴٪ عملیات تروریستی انتحاری هستند، اما همین نسبتِ اندک، حدود یک سومِ کل تلفاتِ ناشی از تروریسم را شامل می‌شوند. بر خلاف تصور مرسوم، کانون اصلی انجام عملیات انتحاری غرب و کشورهای صنعتی نیست، و ۹۰٪ عملیات انتحاری در کشورهای افغانستان، عراق، سوریه، فلسطین، ‌اسرائیل و پاکستان انجام گرفته‌اند. همه‌ی این کشورهای بخشهایی از ایران زمین هستند که طی صد سال گذشته استقلال یافته و پس از آن به شکل مستقیم یا غیرمستقیم (با اشغال نظامی یا راهبردهای سیاسی) وضعیت دست‌نشانده‌ی ابرقدرتهای غربی را داشته‌اند. از این رو الگوی کلی عملیات انتحاری تا حدودی به واکنش خشن و دیوانه‌وار نسبت به نیروهای اشغالگر شباهت دارد.

عملیات انتحاری دهه‌های اخیر از سه نظر با آنچه که پیشتر از جنگ جهانی دوم داشته‌ایم تفاوت دارد. نخست آن که در اینجا ارزش و احترام جان مردم بیگناه به کلی نادیده انگاشته می‌شود و ایدئولوژی‌هایی از این عملیات پشتیبانی می‌کنند که حساسیت طبیعی و اخلاقی به درد و رنج دیگری را فلج می‌کنند. به همین خاطر بدنه‌ی قربانیان عملیات انتحاری مردم بیگناه و رهگذرانِ بی‌خبر از همه جا بوده‌اند. دومین ویژگی نوظهور این عملیات آن است که در آن از مواد منفجره استفاده می‌شود. تاثیر ویرانگر و پردامنه و کنترل ناشدنی مواد منفجره و بمب‌ها همان عاملی است که تلفات انسانی بالا را سبب شده و احتمالا همین ابزار تکنولوژیک توجیه‌های ایدئولوژیک برای بی‌حس کردنِ اخلاقِ همدردی را ایجاب کرده است. سومین نکته آن که عملیات تروریستی یاد شده توسط سازمانها – و نه دولتها- انجام می‌گیرند و شیوه‌ی سازماندهی و اجرایشان به کل مدرن است.

عملیات انتحاری بی‌شک روشی کارآمد برای تولید هراس و وحشت عمومی است، و برای مشهور کردن گروههای کم جمعیت و حاشیه‌نشین نیز کارساز است. با این همه دستاوردِ ویرانگر و نابودی لگام‌گسیخته‌ای که پیامد آن است، به نفرت عمومی مردمان از کارگزارانش انجامیده است. یعنی عملیات انتحاری در مقام یک راهبرد جنگی به کلی از حالت دقیق و جراحی‌گونه‌ی دوران حسن صباح بیرون آمده و به چیزی همتای جنایت سازمان یافته دگردیسی یافته است.

باید به این نکته تاکید کرد که عملیات انتحاری در زمانه‌ی ما پدیداری یکسره نو محسوب می‌شود. رسانه‌های عمومی امروز ایدئولوژی‌های پشتیبان این عملیات را با اسلام سنتی پیوند می‌دهند. اما اگر گفتمان حاکم بر سازمانهای پشتیبان این نوع عملیات را مرور کنیم، می‌بینیم که عناصر آن یکسره مدرن هستند و تنها از نمادهای سنتی و کلیدواژه‌های مذهبی برای صورتبندی مشروعیت خویش بهره می‌برند. در واقع بخش مهمی از تاریخ تکامل عملیات انتحاری مدرن ارتباطی با کشورهای مسلمان ندارد. اولین استفاده از مواد منفجره برای نابود کردن خود و حریف در قرن هفدهم در تایوان رخ داد و مبدع آن سربازان هلندی‌ای بودند که باروتهای همراه خود را در تنگنای درگیری با چینی‌های ضداستعمارگر منفجر می‌کردند. اولین نمونه‌ی بمب‌گذاری انتحاری (یعنی بستن بمب به بدن خود و منفجر کردن خویش) به سال ۱۹۰۵٫م در نیوزلند انجام پذیرفت و به کشمکش میان چند کشاورز مسیحی مربوط می‌شد. در واقع چنین می‌نماید که سازمانهای جهادی اسلامی که بعد از واقعه‌ی بیست شهریور (۱۱ سپتامبر) مسئول موج تازه‌ی این عملیات هستند، این ترفندها و ابزارها و لوازم نظری‌اش را از این زمینه وامگیری کرده باشند.

 

همچنین ببینید

ناموس ،حق و داد

مقاله‌ای درباره‌ی تبارشناسی «ناموس» که در نشریه‌ی  «رسانه‌ی فلسفه و فرهنگ»، سال اول، شماره‌ی دوم، زمستان ۱۴۰۰، ص:۱۷-۲۰، منتشر شد...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *