زورخانه، آیین پهلوانی و هنرهای رزمی ایرانی
یادداشتی به مناسبت روز پهلوانی (سوم شهریور)، روزنامهی همشهری، چهارشنبه ۱۳۹۲/۶/۶
این روزها وقتی کلمهی هنرهای رزمی را میشنویم، بلافاصله به یاد معبدی بودایی در چین یا ژاپن میافتیم و راهبان شائولین یا ساموراییهای ژاپنی را در حال نبرد با سلاح سرد در ذهن تجسم میکنیم. این اتصالِ استوار میان هنرهای رزمی و فرهنگهای خاور دور، میراث توسعه و رونق صنعت سینما در این کشورهاست، و جنگ جهانی دوم که مفهوم جنگ را در هردوی این سرزمینها بر کانون تجربهی زیستهی مردم نشاند.
به این ترتیب، وقتی در دههی شصت و هفتاد میلادی قرن گذشته، صنعت سینمای ژاپن و هنگکنگ رونق و توسعهی چشمگیری یافت، جنگیدن و جنگاوران در آن موقعیتی مرکزی داشتند، و ناسیونالیسم شکست خورده و غرور زخمی این مردم باعث شد جنگاوران کامل و اساطیری خویش را در سنت تاریخی گذشتهی خویش بیابند، و به تاریخ قرون میانهشان بنگرند و راهبان شائولین – که بوداییانی صلحجو بودند- یا ساموراییها – که در واقع چماقداران زمینداران بزرگ محسوب میشدند- را به عنوان جنگاورانی آرمانی تصویر کنند. در این دوران، هنگکنگ که مرکز فیلمسازی چین بود، سرزمینی مستعمره محسوب میشد و ژاپن هم کشوری شکست خورده بود که بعد از جنایتهای جنگی فراوانش، خاکش با دو بمب اتمی آلوده شده و چنان به سختی شکست خورده بود که فاتحان از داشتن ارتش و نیروی نظامی محرومش کرده بودند.
آرمانی ساختنِ شخصیتی مثل ساموراییها، کمابیش شبیه بود با برجسته شدنِ نقش جاهلها و کلاه مخملیها در فیلم فارسیهای قدیمی، که بعد از کودتای ۲۸ امرداد و نقش سیاسیای که طی آن ایفا کردند، به شخصیتهای مثبت و دوست داشتنی فیلمها بدل شدند و مورد ستایش قرار گرفتند. مشابه این ماجرا را در سینمای هند هم داریم، که در آنجا هم در جریان روند جامعهشناختی متفاوتی، جوانان قانون شکن به همین ترتیب جلوهای نیکو یافتند و به عنوان قهرمانان فیلمهای بزن بزن رسمیتی یافتند.
با این وجود انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ و جنگی که بعد از آن رخ داد، سینمای ایران را برای مدتی از صحنهی جهانی به حاشیه راند و در این مدت سینمای هنگکنگ و ژاپن بود که سخنگوی اصلی مفهوم «هنرهای رزمی» شد. به این ترتیب حالا وقتی اسم هنرهای رزمی به گوش میرسد، ما مردی تقریبا ریزجثه و کوتاه قامت، اما عضلانی را در ذهن مجسم میکنیم که لباسی چینی یا ژاپنی به تن دارد و بسته به سنمان، به بروس لی، جکی چان، یا جت لی شباهتی دارد!
اما حقیقت آن است که این تصویری تبلیغاتی، دستکاری شده، و غیرواقعی از هنرهای رزمی است، که در جریان تکثیر صنعتی و مکانیکی اندیشهها و نمادها به کرسی نشسته و فراگیر شده است. واقعیت تاریخی آن است که تمام جوامع شناخته شده، حتا قبایل بدوی و نانویسا، با مفهوم جنگ آشنا هستند و سلاحهایی خاص برای رویارویی با حریفان انسانی دارند و به همین ترتیب سنتی برای جنگیدن، روایتهای و اساطیر پهلوانی، و فنونی از نبرد را در دل خود پروردهاند. به بیان دیگر، هنرهای رزمی مفهومی است که بر عنصری مشترک، متکثر و فراگیر در تمام فرهنگهای انسانی اشاره میکند، و تنها در قرن گذشته به دلایل رسانهای رنگ و بوی فرهنگ خاور دور در آن غلبه یافته است.
تاکید و تفصیل بر این مقدمه را از آن رو لازم دانستم که هنرهای رزمی در میان جوانان ایرانی از دیرباز اهمیت و محبوبیت داشته، ولی طی دهههای گذشته به شدت زیر تاثیر این موجِ رسانهای قرار گرفته است. کسی که به طور جدی به هنرهای رزمی میاندیشد و احیانا آن را به عنوان شاخهی ورزشیاش انتخاب میکند، باید به این نکته توجه کند که هنرهای رزمی رایج و مشهورِ خاور دور، که البته امروز مشهورتر، پرداختهتر، علمیتر، رایجتر، و سازمان یافتهتر از بقیه هستند، به هیچ عنوان منحصر به فرد یا آغازگر نیستند. در فراگیر هنرهای رزمی، باید به پسوندِ جمعِ «ها» توجهی کامل داشت، و شیوهها و فنون تکامل یافته در جوامع گوناگون را ارج نهاد و محترم شمرد و از آن چیزها آموخت. چرا که خزانهی تجربیات انسانی در این زمینه از کل فرهنگها و تمدنها سیراب شده، و همه را در بر میگیرد.
توجه به این تکثر زمانی جلوهی بیشتری مییابد که دریابیم موقعیت ایران در این میانه یگانه و ویژه است. اصلی در سیر تحول هنرهای رزمی وجود دارد و آن هم این که قدرتهای نظامی بزرگ، هنرهای رزمی ویژهی خود را ابداع میکنند. یعنی به همان ترتیبی که سربازان آلمانی در جنگ جهانی دوم از نوجوانی در اردوها و آموزشگاههای گوناگون به شیوهای خاص تعلیم میدیدند، امروز هم ارتشهای بزرگ دنیا برنامههایی مدون و منظم برای انتقال «فنون جنگیدن» در اختیار دارند و آن را به کار میبندند و بر آن مبنا ارتشهایی نیرومند یا ضعیف را بنیاد میکنند. به عبارت دیگر، هنرهای رزمی پیش از هرچیز، شاخهای از فرهنگ و خوشهای از دانایی و شبکهای از مهارتها و فنون است که به جنگ و رزم مربوط میشود و این همه فرآیندی نهادین و اجتماعی است که در درون ارتشها و سپاهها سازماندهی و رمزگذاری میشود. بر این مبنا میتوان حدس زد که در جهان باستان، رومیان که ارتشی نیرومند داشتهاند، بیشک هنرهای رزمی خاص خود را هم پدید آورده بودند، و ایرانیان نیز هم.
ایران سرزمینی است که برای مدتی بسیار طولانی یکی از نیرومندترین ارتشهای دنیا را داشته است. ارتش نیرومند یا در جریان فتح سرزمینهایی پهناور پدید میآید، و یا به فتح سرزمینهایی پهناور منتهی میشود. بنابراین در حالت پایه وسعت کشور را میتوان شاخصی برای اقتدار نظامیاش دانست. بر این مبنا، ایران در دوران هخامنشی، ساسانی، آل بویه، سلجوقی، و صفوی نیرومندترین کشور دنیا بود، و در دوران اشکانی، سامانی، ایلخانی، تیموری و ابتدای قاجار یکی از بزرگترین کشورهای جهان به شمار میآمد. تردیدی نیست که در این مدت ارتشهایی نیرومند و هنرهای رزمی پیچیده و سلسله مراتب و سبکهای گوناگون تحول یافتهاند و باز هم شکی نیست که رمزگذاری رزم و ظهور گفتمانهای نو دربارهی شیوهی جنگیدن در سراسر این دوران تداوم داشته است. این را هم از مرور تاریخ سیاسی و تاریخ نظامی ایران میتوان دریافت، و هم از مراجعه به منابع ادبی و اساطیر و آثار هنری بازمانده از دورانهای مختلف. کافی است به عبارت داریوش بزرگ دربارهی این که «نیزهی مرد پارسی به دوردستها رفته و در دوردستها نبرد آزموده است» را به یاد آوریم، و تصویر جنگاورانهی ایزد مهر در مهریشت را بخوانیم و ساز و برگ جنگی سربازان هخامنشی در تخت جمشید را بنگریم و گزارش هرودوت دربارهی جاویدانها را بخوانیم، تا دریابیم که از همان دوران بسیار کهن، هنرِ رزمآوری جا افتاده و نهادینهای در میان پارسیان وجود داشته است.
همچنین است آنچه که دربارهی سوارانِ پارتیکانِ عصر اشکانی میخوانیم، یا چیزهایی که از عیارانِ دوران عباسی و سربداران عصر تیموری و قزلباش صفوی در اختیار داریم. مرور شاهنامهی فردوسی نشان میدهد که هزار سال پیش چه تنوع و صور خیالِ زیباییشناسانه و پرداختهای دربارهی سلاحها و پهلوانان وجود داشته، و مرور شاهنشاه نامهی نه چندان زیبای عصر قاجار نشان میدهد که این سنت رزمی تا چه پایه دوام و قوام داشته است. شاید به این دلیل است که ورزشکاران ایرانی حتا در این زمانهی فروپاشی نهادهای سازمان دهندهی ورزش در کشورمان، همچنان در سطحی جهانی خوش میدرخشاند و سالی نیست که در ورزشهای مربوط به این رده افتخاری نیافرینند.
تداوم این سنت تاریخی را میتوان در رمزگذاری یکی از کهنترین نهادهای مربوط به رزم بازجست، که همانا زورخانه است. کافی است نمادها و دلالتهای مربوط به زورخانه را بنگریم، تا با یکی از کهنترین بقایای هنرهای رزمی ایرانی روبرو شویم. زورخانه واژهاى است كه به تازگى -از حدود سه قرن پیش- به محل تمرین و گرد آمدن پهلوانان و جوانمردان اطلاق شده است. مهرداد بهار نام آن را مركب از دو بخش زور (به معناى آب مقدس) و خانه مىداند و میگوید که این نهاد بازماندهایست از نهادهای رزمی باستانی که به خصوص زیر تاثیر آیین مهر قرار داشتهاند. چرا كه زور یا آب مقدس یكى از عناصر مقدس میترایى و زرتشتى بوده است. در حدی که بعد از انتقال این آیین به غرب و تکوین مهرپرستی رومی همچنان در معابد مهرى وجود چشمهاى جارى ضرورت داشته و نقش آیینى ویژهاى را ایفا مىكرده است. معمارى زورخانه هم شباهت زیادى با معابد مهرى بازمانده در قلمرو قدیم روم دارد. به ویژه پایینتر بودناش از سطح زمین و وجود طاقهاى ضربى و مكان استقرار مرشد بزرگ (سردم) همان مهرابههاى قدیمى را در ذهن تداعى مىكند.
ورزش اصلی رایج در زورخانه، کشتی گرفتن است و این صلحآمیزترین و کم آسیبترین شیوهی نبرد با دیگری است که تنها با خاک کردن حریف، و نه زخم زدن به وی، غالب و مغلوب را تعیین میکند. نام این ورزش از کمربند آیینی زرتشتیان گرفته شده که کُشتی نامیده میشده است. تعبیر کشتی گرفتن از آن رو به این ورزش منسوب شده که پهلوانان هنگام دست و پنجه نرم کردن با هم کمرگاه یکدیگر را میگرفتهاند. اصطلاحهایی مانند کمر همت بستن و کمربستهی امری بودن هم از همین جا آمده است.
از دوران صفویه به بعد، محلى در مركز زورخانه به وجود آمد به نام گود، كه كشتىگیران در آن دست و پنجه نرم مىكردهاند. این نام از منطقهى گود شدهاى گرفته شده كه پیش از رواج زورخانه در آن خاك رس نرم مىریختهاند و براى كشتى مورد استفاده قرار مىدادهاند. گودهاى زورخانهها حدود ۷۰-۸۰ سانتىمتر پایینتر از سطح زمین قرار دارد و شكلش معمولا با یك هشت ضلعى منتظم تطبیق مىكند. قطر آن حدود شش تا ده متر است. در یك طرف آن سردم قرار دارد كه حدود یك متر از زمین ارتفاع دارد و محل استقرار مرشد و هدایتگر ورزشگاه است. زنگ زدن در زورخانه آداب مشخص و دقیقى دارد و به عنوان تشویق ورزشكاران به هنگام ورود و خروج یا انجام عملیات پهلوانى مورد استفاده قرار مىگیرد. به عنوان مثال زدن زنگ به هنگام ورود و چرخ زدن پهلوان سوم كشور مجاز است و از دوران صفوی به بعد براى پایینتر از آن صلوات مىفرستادهاند. یا فقط براى پهلوانان كل كشور یا پهلوانان باسابقهى بالاتر از شصت ساله موقع خروج از زورخانه زنگ را به صدا در مىآوردهاند.
خودِ استفاده از ضرب و تنبک و ضرب در زورخانه، یعنی تلفیق موسیقی و ورزش، ابداعی مهم است که قدیمیترین ردپای تاریخیاش به ایران زمین مربوط میشود. بر مبنای گزارشهای بازمانده از یونانیان میدانیم که ارتشهای ایرانی از همان ابتدای کار هنگام جنگ یا رژه رفتن از سازهایی مانند کرنا و طبل و کوس و شیپور استفاده میکردهاند، و در اوستا میخوانیم که سووُرا (سوفار، شیپور) «سلاح» نیرومند جمشید شاه بوده است. در شاهنامه تاکید روشنی بر استفاده از موسیقی در جریان جنگ وجود دارد و تمام مراحل رزم از بسیج سپاه تا فرمان حمله و درآویختن با حریف با غرش کرنا و شیپور و گاودُم، یا کوبش کوس و طبل رمزگذاری میشده است. بازماندهی این موسیقی ورزشی باستانی در زورخانهها باقی مانده است. ضرب زورخانه چیزى شبیه تنبك است اما از آن بزرگتر است معمولا از جنس سفال ساخته مىشود و صدایى بمتر و متینتر از تنبك معمولى دارد.
ویژگی جالب دیگر زورخانه، نمادین شدنِ سلاحها و دگردیسیشان به ابزارهایی است که دیگر کاربرد رزمی ندارند و تنها برای ورزش به کار میآیند. برخی از نویسندگان این تحول را ناشی از قوانین منع کنندهای دانستهاند که در دو قرن نخستِ غلبهی اعراب بر ایران رواج داشته و ایرانیان را از یادگیری هنرهای رزمی و تمرین با سلاحهای واقعی منع میکرده است. با این وجود به نظرم نمادین شدن ابزارهای رزمی در زورخانه و بدل شدناش به وسایلی صرفا ورزشی، مسیری مستقل را طی کرده و حاصلِ طبیعی نمادین شدن ابزارهای جنگی بوده است و دیرینگی و در عین حال تخصصی شدنِ ورزشِ رزمی و جدا شدناش از خودِ رزم را نشان میدهد. به هر صورت ابزار ورزشى زورخانه عبارت است از تخته شنو كه ابعادى برابر با ۶۰-۸۰ سانتىمتر در ۷ سانتىمتر دارد و پایهاش را از دوران صفویه به بعد به آن اضافه كردهاند، میل كه تجسم گرز است و بین ۱۲-۱۶ كیلوگرم وزن دارد. (البته میلهاى كوچكى هم براى حركات نمایشى مىسازند كه تا پنج كیلو مىتواند وزن داشته باشد.) كباده هم تجسمى از كمان است و حدود یك و نیم متر طول و ۱۵-۳۰ كیلوگرم وزن دارد. سنگ هم معمولا ابعادى برابر با ۱۱۰ در ۸۰ در ۲ سانتىمتر دارد و وزنش به ۲۰-۴۰ كیلوگرم میرسد. این وسیله براى تمرین سپرگیرى به كار مىرفته است.
زورخانه علاوه بر این که کهنترین نمونه از تلفیق ورزش و موسیقی را در خود حفظ کرده، از این نظر هم منحصر به فرد است که این موسیقی را با آواز هم همراه میکرده است. یعنی ورزشکاران همزمان با تمرین، هم موسیقی زندهای به فراخور حرکت خود میشنیدهاند و هم روایتی پهلوانی را که یادآور شخصیتی تاریخی یا افسانهای بوده را در ذهن مرور میکردهاند و این همه در هماهنگی کاملی با هم قرار داشته است. دربارهی سرودهایی که در دورانهای قدیم در زورخانهها میخواندهاند، چیز زیادی نمیدانیم، اما احتمالا خاستگاه این سرودها با روایتهایی پهلوانی که گوسانها از دوران اشکانی با ساز و آواز میخوانده، یکی است. از دوران صفوی به بعد، در زورخانهها شاهنامه میخواندهاند و این سنتی به جا و زیبا بود که تا چند سال پیش رواج داشت. سلسله مراتب ورزشکاران هم احتمالا از همین زمانهای دوردست برای ما به یادگار مانده است. در آیین پهلوانى دوران قاجار، با پنج مرحله در سلسله مراتب جوانمردى روبرو هستیم: تازهكار، نوچه، نوخاسته، برگزیده، و پهلوان، و این با آنچه در دستگاه فتوت عصر عباسی وجود داشته، همسان است.
هنرهای رزمی ایرانی نیاز به بازشناسی و بازسازی دارند، و این کار بدون شناسایی دقیق و درست سنت تاریخی جنگیدن در ایران زمین ممکن نیست. از جنگهای ایلام و سومر که در واقع جنگی داخلی در درون حوزهی تمدن ایران زمین محسوب میشود، تا جنگهای ایران و عراق که نمودِ دیگری از همان است، مردم این سرزمین به مدت پنج هزار سال با خویش و بیگانه جنگیدهاند، و تبلور مهارتها و فنون نبرد در قالبی اخلاقی و زیباییشناسانه، پیامدی طبیعی برای آن است. این جریان، شبکهای از روایتها و داستانهای پهلوانی، مجموعهای از نظامهای اخلاقی و هنجارهای انضباطی، و خوشههایی گاه واگرا از رمزگان و دلالتها و معانی را پدید آورده، که پا به پای فنون جنگیدن بالیده و رشد یافته است. مرور این دستمایهی معنایی، نشان میدهد که در کنار مهر و عشق که ستون فقرات اندیشهی دینی و عرفانی ایران است، جنگیدن و رزمآوری هم هستهی اخلاق و غایتشناسی تمدن ایرانی را تشکیل میداده است، و از این روست که انسان آرمانی در بیشتر حوزههای فرهنگ ما همچون جنگاوری مهربان و جوانمرد تصویر شده است، یعنی کسی که هردو عنصرِ رزمآوری و پیمانهای مهری را همزمان داشته باشد. چگونگی رمزگذاری انسان کامل در هر تمدن، پیچیدگی آن را نشان میدهد و رواج و گستردگی و نفوذ این رمزگان، اقتدار و توانمندی فرهنگ را باز مینمایاند. تمدن ایرانی نیز، برای گذار به وضعیتی نیرومندتر و بهتر از آنچه که هست، به بازشناسی آنچه که بوده و پالایش و بازسازی آنچه که باید باشد نیاز دارد، و عرصهی هنرهای رزمی، یکی از قلمروهای دست نخوردهایست که در این حوزه چشم انتظارِ پژوهشگران و رزمیکاران مانده است.
ادامه مطلب: دانایی شبکهای