دیباچه

دیباچه

اگر بخواهم با یک نقش اجتماعی خود را معرفی کنم، بی‌شک همچنان همان کلمه‌ای را انتخاب می‌کنم که در عصرگاهی پاییزی در سال 1372 به نوجوانانی که بعدها دوستان خوبم شدند، گفتم. در آن روز تازه هفته‌ی از شاغل شدن‌ام در دبیرستان علامه حلی می‌گذشت و در حیاط مدرسه نشسته بودم و منتظر بودم که کلاسم شروع شود و برای تدریس از پله‌های هنوز ناآشنای مدرسه بالا بروم.

در آن حال و هوا دو نفر از بچه‌های مدرسه که شاگرد من هم نبودند، اما انگار شنیده بودند که آنجا درس می‌دهم، آمدند و سر حرف را باز کردند و با مختصری خجالت پرسیدند که شغلم چیست؟ احتمالا چیزی مایه‌ی تردید و محرک پرسش‌شان شکل ظاهری‌ام بود که بیشتر به شاگردان می‌ماند تا معلمها. آن موقع هنوز نوزده سالم نشده بود و از رعایت رسم پوششی مرسوم میان معلمان (کت شلوار، عینک، ریش، کیف سامسونت!) هم شانه خالی می‌کردم. آن روز به آن بچه‌ها گفتم: معلم هستم!

در طول زندگی بنا به شرایط شغل‌هایی بسیار متفاوت داشته‌ام. از نویسنده و پژوهشگر و مترجم گرفته تا مربی ورزش و طراح بازی و فروشنده‌ی چیزهای مختلف. اما مهمترین شغلی که داشته‌ام معلمی بوده و بی‌شک این نقش بیش از همه در شکل‌ دادن به آنچه که هستم مؤثر بوده است.

دوران رسمی معلمی من از سال 1372 شروع می‌شود. از آن هنگام تا 1381 در دبیرستان تیزهوشان پسرانه‌ی علامه حلی، و پس از آن تا 1388 در دوقلوی دخترانه‌اش (فرزانگان) درس دادم، از 1375 تدریس در دانشگاه را شروع کردم و تا 1380 حشره‌شناسی و بعد از آن تا 1388 تکامل زیستی درس می‌دادم. قبل و بعد از اینها هم به طور مداوم در سازمانهای آموزشی یا دانشگاهی متفاوتی درس گفته‌ام و تنوع طیف و سطح تخصصی شاخه‌هایی که تدریس کرده‌ام شاید در زمانه‌ام یگانه بوده باشد.

از همان سالهای آغازین شروع به تدریس در علامه حلی یادداشتهایی درباره‌ی جریانهای روزانه‌ی مربوط به تدریس می‌نوشتم که بیشترش را شاگردان در خبرنامه‌ای که منتشر می‌کردند به چاپ می‌رساندند. بعد از سال 1375 که مدیر گروه زیست‌شناسی هم شدم، نشستهای منظمی با دبیران علوم برگزار می‌کردیم که اندیشه‌های شکل گرفته در آنها را هم می‌نوشتم و این طرف و آن طرف منتشر می‌شد. تا جایی که دیده بودم چند تایی از شاگردان آن سالهای دور این مطالب را جمع می‌کردند و بایگانی‌ای از آنها داشتند، اما متاسفانه خودم چنین نکردم.

اگر روزی بازیافت شوند مطالب جالبی درباره‌ی بخشی از تاریخ آموزش معاصرمان از آب در خواهد آمد. چون جریان آموزشی‌ای که با یاران و همکاران در دبیرستان علامه‌ حلی به راه انداختیم به سرعت فراگیر شد و اغراق نیست اگر بگویم شکل و شمایل آموزش علوم را در دبیرستانهای تهران و برخی از شهرهای بزرگ تغییر داد.

حقیقت آن است که تازه پس از زیرآب‌زنی‌های برادران در دبیرستان علامه حلی و خروجم از آن مرکز بود که به فکر تدوین و تنظیم این تجربه‌ها افتادم. تا پیش از آن شر و شور جوانی بود و این تصور که جریانی که آغاز شده تداوم خواهد داشت. اما پس از آن که از علامه حلی استعفانده شدم (!) این احتمال به شکلی جدی مطرح شد که شاید حریفان متحجر چندان قوی پنجه شوند که کل اصلاحات آموزشی مورد نظرمان را واژگون سازند. بر این مبنا بود که بلافاصله پس از این خروج با یاری دوست و همکار عزیزم دکتر مجید سیاری همایش بزرگی به نام «همپا» در دانشگاه صنعتی شریف برگزار کردیم و نوآوران در زمینه‌ی آموزش را از جاهای مختلف جمع کردیم و همه تجربه‌هایشان را در حد امکان صورتبندی و تدوین کردند. بخش عمده‌ی مطالبی که در این جلد از خردنامه می‌آید، در جریان همین همایش همپا در سالهای 1380 و 1381 نوشته شده‌اند و بعدتر در نشریه‌ها و روزنامه‌ها بازنشر شده‌اند.

تجربه‌ی آموزشی‌ام طی بیست و چند سال گذشته به تدوین راهبردی سیستمی برای تدریس (به ویژه تدریس علوم پایه) منتهی شد که آن را «آموزش پویا» می‌نامم و در مقابل «آموزش ایستا» قرارش می‌دهم که الگوی مرسوم تدریس در مدارس ایران است و از شیوه‌ی حافظه‌مدار و مستبدانه‌ی نهادهای آموزشی فرانسه‌ی پیش از انقلاب 68 وامگیری شده است. این شیوه خوشبختانه در حال حاضر از مجرای شاگردانی قدیمی که بیشترشان در حال حاضر به استادانی خوشنام تبدیل شده‌اند، و شاگردانِ ایشان که برخی‌شان خود معلم شده‌اند، سه نسل از دبیران و معلمان را پدید آورده است که در مدارس مهم و بانفوذ تهران و چند شهر دیگر دست بالا را دارند. دستگاه نظری پشتیبان این شیوه‌ی تدریس هم –که متاسفانه به شکلی سزاوار به نسلهای دوم و سوم منتقل نشده- در چند همایش تخصصی دانشگاهی (مهمترین‌اش مدرسه‌ی بزرگ لوکنو و دانشگاه تهران) اعلام شده و مورد استقبال قرار گرفته است.

امیدوارم با انتشار این مجموعه‌ی کوچک از نوشتارهای پراکنده که بقایا و بازمانده‌هایی از یک جریان بزرگترِ فکری هستند، سایر دوستان و همکاران نیز به نوشتن و انتشار تجربه‌های خویش تشویق شوند و داشته‌ها و آموخته‌هایشان را با همکاران آموزگار دیگر شریک شوند.

 

 

ادامه مطلب: مقاله‌ها: همپرسی آموزش و پرورش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب