درباره‌ی غیاب نژادپرستی در میان ایرانیان

درباره‌ی غیاب نژادپرستی در میان ایرانیان

روزنامه‌ی ایران، چهارشنبه ۱۳۹۵/۵/۶

 

اشاره: عصرگاه جمعه اول امرداد ۱۳۹۵ نشست حلقه‌ی اندیشه‌ی زُروان به بحث درباره‌ی وجود یا غیاب نژادپرستی در میان ایرانیان اختصاص داشت. در این نشست عنوان سخنرانی دکتر صادق زیباکلام «ریشه‌شناسی نژادپرستی در ایران» و عنوان سخنرانی من «تبارشناسی غیاب نژادپرستی در ایران» بود. این نوشتار چکیده‌ای از بحث من در این نشست را در بر می‌گیرد

۱) نژادپرستی برچسبی ننگ‌آور و دشنام‌گونه می‌نماید که چندی است از سوی گویندگانی اغلب قوم‌گرا در بافتی غیرعلمی به کار گرفته و به ملی‌گرایان ایران‌گرا منسوب می‌شود. بیشتر کسانی که از این کلمه در این بافت استفاده می‌کنند، قوم‌گرایان افراطی هستند که خود شکلی موهوم و تازه‌ساز از نژادپرستی را تبلیغ می‌کنند. با این همه گاه استادان دانشگاه نامداری نیز به این جرگه می‌پیوندند و در گفتارهایی که اغلب در میان همان فضای قوم‌گرایانه با استقبال روبرو می‌شود، گزاره‌هایی مشابه را بازتولید می‌کنند.

بحثی که در اینجا بر آن تمرکز خواهم کرد، خاستگاه‌های پیدایش این گفتمان یا نسبت نژادپرستی با گفتمانهای قوم‌گرایانه‌ی پان‌عرب و پان‌ترک نیست، که تنها پرداختن به این پرسش است که «آیا ایرانیان نژادپرستی هستند؟»، و این که چرا پاسخ سرراست و علمی و استواری که می‌توان به این قضیه داد و بر همه‌ی اهل فن هم نمایان است، در رسانه‌های عمومی تا این اندازه فروپوشیده و کتمان شده است؟

۲) داوری درباره‌ی این که ایرانیان یا هر ملت دیگری نژادپرست هستند یا نه، بسیار ساده است. امروزه کلمه‌ی نژادپرستی (Racism) یک تعریف دقیق و روشن علمی دارد و کافی است به آن بنگریم و شاخصهایش را در نظر داشته باشیم تا بتوانیم حضور یا غیابش را در یک نظام تمدنی مانند ایران زمین تشخیص دهیم.

نژادپرستی سه لایه از پدیدارهای همنشین و همراه را در بر می‌گیرد که همگی هم تبارنامه و ریشه و حد و مرز روشنی دارند. این لایه‌ها را می‌توان در سطح نظری، حقوقی-اجتماعی، و رفتارهای شخصی ردگیری کرد.

پیش از هرچیز، نژادپرستی یک ایدئولوژی سیاسی و یک دستگاه فکری است که پیش‌فرض اصلی‌اش تقسیم شدنِ گونه‌ی انسان به زیرسیستم‌های نژادی است. یعنی نژادپرستان معتقدند آدمیان در گروه‌های نژادی متفاوتی می‌گنجند که با معیارهایی زیست‌شناختی از هم متمایز هستند. مهمترین شاخص زیستی در این میان رنگ پوست است. یعنی در همه‌جای دنیا تمایز ریختی و زیستی میان نژادها و به ویژه تراکم رنگیزه در پوستشان تعیین کننده‌ی نژاد افراد قلمداد می‌شود. این ایدئولوژی علاوه بر این فرض می‌کند که نژادهای متفاوت انسانی از استعدادهای اخلاقی و عقلانی متفاوتی هم برخوردارند و برخی برتر از برخی دیگر هستند. امروز می‌دانیم که این باور نادرست است. یعنی همه‌ی آدمیان به یک گونه و یک نژاد تعلق دارند و توانایی‌های عقلانی و اخلاقی یکسانی هم دارند. با این همه از قرن شانزدهم که اروپاییان برای نخستین بار با مردمی با شکل ظاهری و رنگ پوست متفاوت با خودشان روبرو شدند تا به امروز، همواره باورهای نژادپرستانه هسته‌ی مرکزی کشمکشهای سیاسی و بسیاری از سوگیری‌های نظری در جهان غرب بوده است.

نژادپرستی در ضمن یک نظام حقوقی و قواعدی اجتماعی را پدید می‌آورد که بر جداسازی و تفکیک فضاهای مربوط به نژادهای گوناگون مبتنی است و دسترسی ایشان به منابع و برخورداری و رفاه‌شان را بر اساس نژادشان به شکلی تبعیض‌آمیز تعیین می‌کند. در مرتبه‌ی سوم، نژادپرستی مجموعه‌ای از کردارها و الگوهای رفتاری را پدید می‌آورد که با ابراز نفرت و خشونت نسبت به اعضای نژادهای دیگر همراه است.

نژادپرستی تاریخ تکامل روشن و مشخصی دارد و هرکس که اندکی با سیر تحول نژادپرستی و آرای جامعه‌شناسان و پژوهشگران این حوزه آشنایی داشته باشد، می‌داند که نژادپرستی پدیداری اروپایی، متأخر، و سیاسی است که به برده‌داری و استعمار وابسته است و به نوعی می‌توان آن را موتور نظریِ پیشبرد استعمار و برده‌داری طی چهار قرن گذشته دانست.

۳) با این حساب، پاسخ به این پرسش که «آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟» بسیار ساده است. کافی است بنگریم و ببینیم نشانه‌های نژادپرستی در ایران وجود دارد یا نه؟ به نظرم آشکار و بدیهی است که هرکس این تعریف علمی و ابتدایی از نژادپرستی را بپذیرد و با چشمی دقیق و بی‌طرف به جامعه‌ی ایرانی بنگرد، پاسخ منفی قاطعی به این پرسش خواهد داد.

در ایران زمین تفاوت رنگ پوست مردمان هیچگاه اهمیتی نداشته و امروز هم ندارد. هرگز در ایران بر مبنای رنگ پوست یا هر شاخص زیست‌شناختی دیگری میان جمعیتهای انسانی تمایزی قدرت‌مدارانه تعریف نشده است. یعنی نه امروز گفتمانی ایرانی بر این اساس داریم، و نه در گذشته داشته‌ایم. به همین ترتیب تبعیض و انگاره‌پردازی درباره‌ی گروههای بیگانه و غیرخودی (که در تمام جوامع وجود دارد) هرگز صورتبندی زیست‌شناختی و نژادمدارانه نداشته است و امروز هم ندارد. اصولا در ایران زمین مفهومی همتای race وجود نداشته است و کلیدواژه‌هایی مانند نژاد، گوهر، چهر و تخمه که در متون قدیمی‌مان فراوان دیده می‌شود، یکسره به روابط خویشاوندی مربوط می‌شود و هیچ ربطی به این پیش‌داشتِ نژادگرایانه‌ی مدرنِ ندارد. یعنی تخمه و نژاد و چهر در متون ایرانی همواره بر اساس تقسیم شدن جامعه بر واحدهای خانوادگی استوار بوده، و نه تقسیم جمعیتهای انسانی بر اساس صفتهای زیست‌شناختی متفاوتِ والا یا پست.

بر این مبنا اصولا در ایران زمین مفهوم امروزین نژاد و پیش‌داشتهایی که نژادپرستی را ممکن می‌کند وجود نداشته است. در همه‌ی جوامع متون حماسی و منابع دینی نقاطی کلیدی هستند که تمایز خودی و بیگانه را رمزگذاری می‌کنند و بر خودبرتربینی و خوارشماری بیگانگان تاکید دارند. تحلیل متون مهمی مانند اوستا و شاهنامه و ادبیات عظیم ملی و دینی و عرفانی ایرانی به روشنی نشان می‌دهد که همواره در سنتهای دینی و فکری گوناگونی که گاه قرنها با هم فاصله دارند، شاخصهایی اخلاقی مانند راستی و پارسایی و نیکوکاری معیار برتری و پستی مردمان شمرده شده است و مخاطب فرهنگ ایرانی «انسان» در معنای عام آن بوده، بی آن که اصولا ارجاعی به نژاد در معنی مدرن‌اش دیده شود. در ایران زمین هرگز نه دین نژادگرا داشته‌ایم، نه زیبایی‌شناسی و ادبیات مبتنی بر نژاد شکل گرفته، و نه نظریه‌ای علمی، دستگاهی سیاسی، فهمی اخلاقی یا ایدئولوژی‌ای فراگیر مبتنی بر مفهوم نژاد (race) وجود داشته است.

ایرانیان به خاطر موقعیت جغرافیایی ویژه‌ی سرزمین‌شان از دیرباز در چهارراه آمد و شد گروه‌های جمعیتی گوناگون بوده‌اند و به همین خاطر در سراسر تاریخ کشورمان تاکید بر بازرگانی و ارتباط دوستانه با بیگانگان را می‌بینیم و انگاره‌سازی‌هایی که از اقوام و تیره‌های گوناگون می‌بینیم همواره محترمانه و پر ارج و مهربانانه بوده است. نخستین آمیختگی بزرگ جمعیتهای انسانی بیست و شش قرن پیش در ایران زمین با تشکیل دولت هخامنشی رخ نمود و نقش اقوام گوناگون تابع هخامنشیان که در تخت جمشید و سایر جاها به یادگار مانده، نشان می‌دهد که اقوامی با شکل ظاهری متفاوت (از مصریانِ گندمگون و نوبه‌ای‌های سیاهپوست گرفته تا یونانیان و خوارزمیان و هندیان) همگی در یک قالب و یک چارچوب ترسیم شده‌اند و قد و قواره و زیبایی و پوشاک و آرایه‌هایشان همسان است و از نظر زیبایی‌شناسی و احترامی که در بازنمایی‌شان صرف شده، با پارسیان و مادیان و ایلامیان که فاتحان دنیای آن روزگار بودند تفاوتی ندارند.

این ماجرا به دورانهای دوردست گذشته منحصر نیست، بلکه در برشهای تاریخی متفاوت می‌توان متون ادبی و اسناد حقوقی و مدارک تاریخی را مرور کرد و دید که ایران همواره پناهگاه جنگ‌زدگان و پناه‌جویانی از تیره‌های گوناگون بوده است. چندان که کشورمان طی قرن گذشته طیفی شگفت‌انگیز و رنگارنگ از مهاجران را (از لهستانی‌های فراری از روسیه گرفته تا عراقی‌ها و کویتی‌هایی که چندی پیش با ایران می‌جنگیدند!) در خود جای داده است. برخورد مردم ایران با مهاجرانی بیرونی مانند لهستانی‌ها و پناهجویانی که از بخشهای جدا شده‌ی ایران زمین (مثل افغانستان و کویت و عراق) به کشورمان پناه می‌آورده‌اند، همواره یکسان بوده و با پذیرندگی و جذبی آسانگیر همراه بوده که هیچ شباهتی به مرزبندی‌های حقوقی و کمپ‌سازی‌های کشورهای دیگر ندارد و هرگز هم به رفتارهای خشونت‌آمیزِ پردامنه و سازمان یافته نسبت به پناهجویان منتهی نشده است.

۴) به این ترتیب این پرسش پیش می‌آید که چرا برخی از سخنگویان امروز ایرانیان را به نژادپرستی متهم می‌کنند؟ نژادپرستی معنایی دقیق و روشن دارد و نمودهایش هم شفاف و تیز و مشخص است. چطور ممکن است جامعه‌ای که اهمیتی به رنگ پوست افراد نمی‌دهد و اصولا رده‌بندی و سلسله مراتبی بر اساس رنگ پوست را نداشته و ندارد، نژادپرست خوانده شود؟ بر چه مبنایی تمدنی که هیچ متن باستانی یا جدید مهمی در آن به تفاوت زیست‌شناختی نژادهای انسانی تاکید نکرده، نژادپرست قلمداد می‌شود؟ چطور ممکن است نمودهای رفتاری مشخص و تعریف شده و مشهوری که نژادپرستان را از غیرنژادپرستان متمایز می‌کند (لینچ، تحقیر ویژگیهای ریخت‌شناختی و زیستی، و به ویژه رنگ پوست) در جامعه‌ای به کلی غایب باشد، و باز انگ نژادپرستی به آن جامعه چسبانده شود؟

در شرایط امروزین که سخنگویان و گروههای سیاسی خاصی به الصاق این برچسب به ایرانیان اصرار دارند، این شائبه شکل می‌گیرد که شاید چیزی فراتر از گزاره‌ای ساده را پیشارویمان داشته باشیم و منظور منسوب کردن ساده‌ی صفتی به ملتی نباشد. یعنی بسامد و تنوع و تکرار نژادپرست خواندن‌ِ ایرانیان فراتر از آن است که بخواهیم به سادگی بیسوادی و نادانی گویندگان و ناآشنایی‌شان با مفاهیم تعریف شده و روشن علمی را دلیلِ آن بدانیم.

گویی در اینجا با گفتمانی روبرو باشیم که با قصد و غرضی روشن و با خودآگاهی کامل «اشتباه می‌کند» و عینیت و شواهد و گواهان تجربی را نادیده می‌گیرد و مفاهیم جا افتاده و روشن علمی و روش‌شناسی عقلانی مرسوم را نقض می‌کند. نژاد و نژادپرستی همواره تعبیرهایی سیاست‌زده و سلطه‌مدار بوده‌اند. امروز نیز همین کلمه‌ها دستمایه‌‌ی خطاهای مهندسی شده و دروغ‌هایی مکرر در مکرر شده‌اند، تا همچون ماده‌ی خامی مفهومی خارج از بستر درست خویش به کار گرفته شوند و در بافتی دروغ‌آمیز برای تولید مدارهایی تازه از سیطره و استیلا به کار گرفته شوند.

آنچه که امروز کشور ایران را از آسیب و آشوب حفظ کرده، و آنچه که می‌توانست سرزمینهای جنگزده و رو به ویرانی جدا شده از ایران زمین را از بلا حفظ کند، هویت مشترک تاریخی و خودانگاره‌ی ارجمندِ «ایرانی بودن» است، و این همان است که مورد تاخت و تاز هواداران این گفتمانِ «خود-نژادپرست-گرا» قرار گرفته است. نژادپرستی برچسبی ناخوشایند و نازیباست که نادرستی علمی‌اش و پیشینه‌ی خونین‌اش در قرن گذشته به قدر کافی سنگین و اثرگذار بوده، تا توسط گروههای ایران‌ستیز همچون انگی و برچسبی برای حمله به هویت ملی ایرانیان به کار گرفته شود. این نکته که نژادپرستی هیچ ارتباطی با نمودهای مورد ادعای سخنگویان این جبهه ندارد، یا این حقیقت که کلمات در این گفتمان به عمد اشتباه به کار برده می‌شوند و گواهان آشکار و عیان با قصد و غرض تحریف می‌شوند، هیچ تاثیری در این میان ندارند، چرا که قصد گفتمانهایی فریبکارانه از این دست، تولید مدارهای سلطه به هر قیمتی است، و نه زایش قدرتی استوار و حقیقت‌مدار. قدرت استوار و هویتِ جمعیِ نیرومند تنها از تبارنامه‌های تاریخی دیرپا و همجوشی‌های ژرف هویتها بر می‌خیزد. از این روست که هویتهای ساختگی و نوپا و مهاجم ناگزیر به جعل و دروغ و فریب روی می‌آورند، تا خود را با رقیبان کهنسال‌تر و نیرومندتر خود همتا بنمایند، و چه بسا با همین مکر بر آنان غلبه یابند.

در این بستر پرسش از نژادپرستی ایرانیان یک گزاره‌ی بی‌اثر و خنثای علمی نیست. که کلیدی است بر دروازه‌ی هویت ایرانی و خشتی است از دیوار کجی که در کنار این دروازه بنا کرده‌اند. آیا ایرانیان نژادپرست هستند؟ پاسخ علمی، عقلانی، رسیدگی‌پذیر، مستند و آشکار این پرسش برای هرکسی که اندکی تاریخ و جامعه‌شناسی بداند، یک «نه»ی قاطع است. اما ضرورت دارد که پس از اعلام این پاسخ منفی، این پرسش طرح شود که «چرا اصرار دارید مفهومی چنین پرت را به ملتی چنین پاکیزه از آن منسوب کنید؟»

 

 

ادامه مطلب: درباره‌ی ارزش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب