بخش چهارم: آفریدن قدرت
گفتار نخست: جهت قدرت
همان طور که گفته شد قدرت و کد قدرت متفاوتاند بنابراین برای این که بفهمیم در یک سازمان چه کسی واقعاً قوی تر است، جدای از این که چه کسی کد قدرت را حمل می کند، لازم است بین آنها تمایز قایل شد. برای شناخت قدرت حقیقی به متغیرهای عمیق تری نیاز است که کلیدی ترین آنها مهر است. البته شاخص های دیگری هم وجود دارد که به کمک آنها می توان قدرت را اندازه گرفت، سنجید و عینی تر کرد.
افرادی مثل استیو جابز و مارک زاکربرگ که از آنها نام برده شد، اشخاص بسیار مهمی هستند و چشم پوشی از ایشان در تاریخ معاصر ناممکن است. همان طور که چنگیز هم فرد قدرتمندی بود. بنابراین قدرت به تنهایی محتوای خاصی ندارد و به معنی تعداد گزینه های زیادی است که سبب انتخاب های بیشتری شود. در رویارویی با افراد فقط قدرت آنها مهم نیست، بلکه جهت قدرت هم مهم است. برای مثال، در قرن سوم و چهارم هجری یک جریان علمی بسیار تعیین کننده به نام اخوان الصفا شکل گرفت، به این ترتیب که تعدادی دانشمند که جز چند تن، بقیه گمناماند، در طی بیست سال، از بغداد تا کازرون، علوم زمان خود را جمع آوری کردند و رساله ی پنجاه و سه جلدی اخوان الصفا را فراهم آوردند که دایره المعارفی شامل همهی علوم از ریاضی تا نجوم است. دقت علمی و حجم این اثر، از دایره المعارف روشنگران که هشت قرن بعد در فرانسه زیر نظر دیدرو پدید آمد، بیشتر است، با این تفاوت که اخوان الصفا از پشتیبانی و کمک مالی هیچ فرقه و دولتی پشتیبان بهرهمند نبودند. این گروه متشکل از دوستانی بود که برای هدفی دور هم جمع شده بودند و مرجع بخش عمده ی آنچه از نجوم و پزشکی و ستاره شناسی تا هزار سال بعد در تاریخ می شناسیم، رساله های این افراد است که با وجود ناشناخته بودن، تأثیر شگرفی از خود به جای گذاشته اند.
اما چرا این افراد برای انجام کاری به این دشواری کنار هم جمع شدند و چه اراده ای آنها را در کنار هم جمع کرد؟ این نمونه ای فرهنگی است، اما نمونه ی سیاسی این رفتار را در تأسیس کشور ایران می بینیم. در بیشتر تاریخ جهان جهان گشایان نزد اقوام شکست خورده بسیار بدنام و منفور بودند. مثلاً وقتی تاریخ حملهی چنگیز به دست مورخان ایرانی نوشته میشد با آ ن که نوادگان او همچنان در ایران حکومت میکردند، از او بسیار به بدی یاد کردند. در روم و چین هم به دلیل کشتارهای فراوان، جهانگشایان شهرت بدی دارند. اما در این بین، استثناهایی هم وجود دارد که مشهورترین آنها کوروش است. جالب است که ایرانیان از او چندان سخن نمی گویند، اما در نوشتارهای یونانیان و یهودیان و مصری ها از او به نیکی یاد شده است. جالب تر این که مصریان در شرایطی از او به نیکی یاد می کنند که قصد فتح مصر را داشت و برای سرزمینشان تهدید به حساب می آمد. اهمیت کوروش در این است که ساختار سیاست در جهان قدیم به قبل و بعد از او تقسیم می شود و به طور کلی مهمترین گُذار جهان باستان به وسیله ی او انجام می گیرد. در زمان کوروش در همهی جوانب زندگی ایرانیان، تحولی شگرف و ماندگار را شاهدیم و از پیدایش نظام پولی، نویسایی و خط گرفته تا تغییر در ماهیت ادیان و گسترش راههای تجاری و تأسیس اولین دولت جهانگیر، در این دوران صورت گرفته است.
اما او چگونه موفق به ایجاد چنین تحولی شد؟
دلیل کامیابی کوروش به روشنی در سیاستش نمایان است، زیرا او سیاستی مبتنی بر مهر داشت و هم خودش و هم دیگران در نوشتارهایشان به آن اشاره کردهاند. برای مثال گزنفون که دو نسل بعد از کوروش در یونان زندگی می کرد و هوادار حزب اسپارت ها و با این که مخالف کوروش بود، رسالهای به نام «کوروش نامه» برای شاهزاده ها می نویسد و در آن شرح می دهد که چگونه باید پادشاهی کنند. او در همهی متن خود از کوروش به نیکی یاد کرده است و دلیل موفقیت او را مهر همهی مردمان به او ذکر کرده است. لازم است دوباره به این نکته توجه کنیم که در گذشته مردم شاه شان را می دیدند، چون شاه بر مساحت کوچکی حاکم بود، اما کوروش اولین شاهی است که مردم بدون دیدنش او را دوست داشتند و به او وفادار باقی می ماندند.
مردم حکمرانی کوروش را به نفع خویش می دیدند، چون نه فقط، برنده ـ برنده بازی می کرد. بلکه چارچوبی عمومی برای این شیوه ی حکمرانی طراحی کرده بود که حتی کلیدواژه هایش مشخص بوده است. مثلاً مهر کلیدواژه ای است که فراوان به کار می رفته یا گزنفون بارها از پیمان نام می برد. بر پایهی این نوع حکمرانی وضع اقتصادی مردم بهبود و تجارت و معابد گسترش یافته بود. الگوی این شیوه ی حکمرانی حتی تا دوران معاصر نیز ادامه یافته است.
برای مثال میرزا حسن خان تبریزی (رشدیه) بنیان گذار سیستم مدرن آموزشی ایران و به عبارتی مؤثرترین فرد در تاریخ تشکیل وزارت آموزش و پرورش، به عنوان یکی از مهمترین نهادهای آموزشی ایران است. او در دوران مشروطه با الهام از مدارس «رشدیه» ی ترکیه، مدارسی در شهرهای مختلف ایران بازگشایی و به کمک شیوه ی ابداعی خود شروع به سوادآموزی به کودکان کرد. اما با مخالفت های فراوانی مواجه شد تا جایی که بارها مدرسه هایش را خراب کردند و حتی او را مورد ضرب و شتم قرار دادند، به طوری که او مدام در حال فرار به شهرهای دیگر بود. مثلاً مدرسه ای در تبریز احداث کرد که متعصبان مذهبی آن را ویران کرده و او را تهدید کردند، بنابراین از تبریز به مشهد گریخت و در آنجا نیز مدرسه ی دیگری افتتاح کرد و به دلیل تکرار همان شرایط گریخت و به تبریز برگشت اما از پای ننشست و دوباره مدرسه ی دیگری را در تبریز افتتاح کرد.
به دلیل چنین شرایطی بسیار جالب است بدانیم که چگونه نهادی که بنیان گذاشته بود، پابرجا باقی ماند. ممارست و تلاش پیگیرانهی او سبب شد که چارچوب مدارس در دوران رضاخان از آنچه او بنیان نهاده بود الگو بگیرد. به این ترتیب که به دلیل فعالیت های او در مدت کوتاهی تعداد زیادی باسواد شدند و در آن دوران جمعیت باسواد رشد قابل توجهی پیدا کرد که نشان دهنده ی تأثیر شگرف اقدامات او بود. اما او چگونه موفق شد، بدون پشتوانه ی دولتی پایدار، نهادی را تأسیس کند که تأثیرش تا به امروز باقی بماند و همچنان بزرگترین سازمان ایران به شمار برود؟
در کتاب هایی که به زندگی نامه ی او پرداختهاند، به خصیصه ای اشاره شده که میتوان آن را یکی از دلایل موفقیت رشدیه در نظر گرفت. هم چنین او حلقه ای از دوستان با نفوذ مانند امین الدوله داشته است، که در دوره ای نخست وزیر ایران بوده است. بنابراین هم نشینی با افراد قدرتمند یکی از راه های افزایش قدرت است که او از این راهبرد بسیار بهره برده است
بازگو کردن خاطره ای از رشدیه، خصیصه ی مهم دیگری از شخصیت او را نمایان میکند. در شرایطی که دشمنانش نمی توانند این مرد سخت کوش را متوقف کنند سید بلند قامتی را برای کشتن او اجیر می کنند، اما قاتل با دیدن رشدیه از این کار منصرف می شود، با او به گفت وگو می نشیند و از قصد خود برای کشتن رشدیه سخن میگوید. رشدیه پاسخ می دهد: «من صاحب فرزند هستم، آیا تو قادری از آنها محافظت کنی؟». سید جواب منفی می دهد و رشدیه ادامه می دهد: «پس کارت نادرست است» و به این ترتیب قاتل از کارش دست می کشد. تحلیل این مکالمه بسیار آموزنده است. در این شرایط انتظار می رود فرد با تهدید یا رشوه سعی کند خود را نجات دهد اما او به مهر متوصل می شود. این نکته مهم است که محبت رشدیه به فرزندش نباید برای قاتل مهم باشد مگر این که مهری بین آنها شکل گرفته باشد. بنابراین او توانسته در مدتی کوتاه رابطهای مهرآمیز با فردی که برای کشتنش اجیر شده بود برقرار کند.
این مثال ها نشان می دهد که روابط بر مبنای مهر مؤثرند. اما بیشتر شخصیت های مهم و تأثیرگذار چنین عاملی را نادیده گرفتهاند که وضعیت جهان امروز ما نشان دهندهی نوع عملکرد آنهاست. چنگیز فرد مؤثری در تاریخ جهان بوده، اما نتیجه ی کارش قلبم جمعیت زیادی از انسانها را کم کرده است یا چرچیل که سیاست مدار کارکشته ای است به بهای مرگ چندین میلیون تن، انقراض امپراتوری بریتانیا را یک نسل به تعویق انداخته است. پس، نیاز است در کارنامهی او هم دریافت جایزه ی نوبل و هم کشتار میلیون ها انسان، با دقت ارزیابی شود. وقتی درباره ی قدرت سخن میگوییم پرسش های اصلی این است که چه قدر قدرتمند باشیم و چه طور قدرتمند شویم؟ البته پیشزمینهی این دو پرسش مهمتری است و آن این که چرا قدرتمند شویم؟
پس آنچه تا کنون درباره ی قدرت گفته شد در دو نکته خلاصه می شود:
- من مدار قدرت را تشخیص می دهد، مکان خود را در آن مییابد، مدار قدرت خود را در میانِ آن تشکیل می دهد و از این طریق قدرت کسب میکند.
- میزان قدرت فرد به دایره ی انتخاب های او بستگی دارد. هر چه دایره ی انتخاب من بزرگتر باشد، میزان قدرتی که در اطرافش پخش می کند بیشتر است.
ادامه مطلب: گفتار دوم: چراییِ قدرت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب