بخش پنجم: مهر و فرهمندی – گفتار نخست: مهر و نهاد

بخش پنجم: مهر و فرهمندی

گفتار نخست: مهر و نهاد

مهر برای اولین بار ــ به معنایی که در ادامه مراد می ‌‌‌شود ــ در «مهریشت» به کار گرفته شده که متنی بسیار خواندنی و پیشازرتشتی است. ارزش این متن که پیش از معرفی یکتاپرستی به ‌‌‌وسیله ‌‌‌ی زرتشت نگاشته شده است، شاید در نگاه اول چندان درک نشود، اما اگر با دقت ‌‌‌نظر بیشتری مطالعه شود، مفاهیم شگرف و بدیع آن کشف خواهد شد.

مهر در زبان اوستایی همان میترَه است که به شکل میترا در زبان امروزی نیز باقی مانده است. این کلمه هم ‌‌‌زمان به دو معنی عشق و پیمان، دلالت می ‌‌‌کند. مهر در گذشته، برخلاف امروز، بیشتر تداعی ‌‌‌کننده ‌‌‌ی عهد و پیمان بوده است و به عهدی که مردم با هم می ‌‌‌بستند میتره می ‌‌‌گفتند. با این حال بسیار جالب است که همواره دو معنی عشق و هم پیمان در کنار هم در این واژه قرار می‌گرفته‌اند. مهر مفهومی کلیدی در تمدن ایران است و از آن به شکل پیوسته در صورت‌بندی ساختارهای اجتماعی استفاده شده است. به عبارتی می ‌‌‌توان گفت، ستون فقرات تمدن ایرانی مهر است. به همین دلیل تمدن ایرانی موقعیتی ویژه در میان دیگر تمدن ‌‌‌ها دارد و استواری بر مبنای مفهوم مهر، ویژگیِ تمدن ایران است. تا جایی که حتی دین هم بر مبنای مهر تعریف می ‌‌‌شود. ایران یگانه تمدنی است که در آن رابطه ‌‌‌ی میان خداوند و انسان بر مبنای مهر است و این موضوع همیشه محل مناقشه بوده زیرا برای مخالفان این دیدگاه، رابطه ‌‌‌ ‌‌‌ی میان دو موجود با ماهیت متفاوت بر اساس محبت، پذیرفتنی نیست.

اهمیت مفهوم مهر به همین جا ختم نمی ‌‌‌شود، بلکه هنر، اسطوره، عرفان، سیاست و اقتصاد نیز در تمدن ایرانی بر پایه ‌‌‌ی مهر است. مثلاً در سیاست برای جلوگیری از جنگ یا وقتی اختلاف یا جنگی میان دو خاندان پدید می ‌‌‌آمد برای خاتمه دادن به این منازعات فرزندان دو خاندان با هم ازدواج می ‌‌‌کردند، زیرا ازدواج، مهر و پیمان را هم ‌‌‌زمان در خود دارد و می‌تواند مانند عملی نمادین، مهر و پیمان را میان دو خاندان بر قرار ‌‌‌کند.

مهم است که بدانیم چه‌طور تمدن ایران با بهره‌گیری از مفهوم مهر توانسته چندهزار سال دوام بیاورد؟ در صورتی که تمدن‌های مشابه مانند مصر که قدمتی پنج ‌‌‌هزار ساله دارند، نتوانستند موقعیت خود را حفظ کنند و رابطه ‌‌‌ی زبانی و فرهنگی آن‌ها از قرون آغازین میلادی، رفته رفته، با گذشته ‌‌‌شان قطع شد، بنابراین امروزه دیگرنمی ‌‌‌توان آن‌ها را ادامه ‌‌‌ی مصریان باستان دانست. پاسخ دادن به این چطور، به چراییِ اهمیت مهر مربوط است. به عبارت دیگر فرهنگ ایرانی به این دلیل تداوم یافت که به یک مفهوم مهم دست پیدا کرد، مفهومی که به کارگیری آن سازمانِ نهادها را محکم می ‌‌‌کند.

اما، مهر چگونه نهادها را مستحکم می‌کند؟

همان ‌‌‌طور که بیان شد برای تولید قدرت، بازی برنده ـ برنده و تعمیم آن به دیگران ضروری است. به عبارت دیگر، قلبم من و دیگران در حال افزایش است، با اضافه شدن فرد سوم افزایش قلبم تشدید می ‌‌‌شود و با ورود افراد دیگر این روند ادامه می ‌‌‌یابد. پس خودِ قدرت منبع است و به دلیل افزایش آن با ورود افراد جدید، قدرت را می‌توان منبعی پایان ‌‌‌ناپذیر در نظر گرفت. برای مثال ممکن است جمعیت قبیله‌ای آن قدرافزایش یابد که قبیله ‌‌‌ی رقیب را نیز در خود حل کند.

در این چارچوب هر دو مفهوم مهر یعنی عهد و پیمان و عشق و محبت، زیربنای یک بازی برنده ـ برنده را شکل می‌دهند. در این بین مفهوم محبت بسیار تعیین ‌‌‌کننده است، زیرا جایگاه کسی که در سازمان از محبوبیت برخوردار است به علت علاقه ‌‌‌ای که همه به او دارند، به راحتی متزلزل نمی ‌‌‌شود. اما پرسش این است که همه چه کسی را دوست دارند؟ بخشی از این امر تصادفی است. مثلاً فردی به ‌‌‌صورت تصادفی خلق ‌‌‌وخوی خوبی دارد و خوشرو، خوش ‌‌‌اخلاق و مردم ‌‌‌دار است. اما آیا می ‌‌‌توان این ویژگی ‌‌‌ها را مدیریت کرد تا به سرمشقی برای فرد محبوب رسید؟

به ‌‌‌طور کلی کلید اصلی قدرت مهر است و مهرورزی مهارتی آموختنی است بنابراین تدوین چنین چارچوبی ممکن است. شاید افراد به ‌‌‌طور تصادفی با مهر مواجه شوند و فردی که خوش ‌‌‌خلق است از محبوبیت و احترام بیشتری برخوردار شود، اما شیوه ‌‌‌ی سازمان ‌‌‌یافته ‌‌‌ی آن را که به قدرتی پایدار و تزلزل ‌‌‌نا ‌‌‌پذیر می ‌‌‌انجامد می ‌‌‌توان آموخت.

پیشنهاد:

بهترین شیوه‌ی صورت ‌‌‌بندی شده برای سازمان ‌‌‌دهی قدرت در سازمان، به کارگیری مهر است. وقتی به تاریخِ ایده ‌‌‌پردازی برای سازمان در ایران نگاه می‌کنیم، با فرایندی طولانی در حوزه ‌‌‌های مختلف مواجه می‌شویم که از این روش ــ یعنی به کارگیری مهر برای انسجام نهاد ــ استفاده کرده‌اند. مثلاً در حوزه ‌‌‌ی سیاست به متونی مثل «تذکره الملوک»ها روبه ‌‌‌رو می ‌‌‌شویم که در آن‌ها، مفهوم سیاسیِ بازی ‌‌‌های
برنده-برنده با دقت صورت‌بندی شده است که می‌توان آن‌ها را مرور کرد و برای امروز به کار گرفت.

در وضعیت بنیادی، میل به افزایش قلبم دیگری، رابطه ‌‌‌ی مهرآمیز میان دو نفر را تعریف می ‌‌‌کند. به عبارتی اگر به آناتومی مهر دقت کنید هسته ‌‌‌ ‌‌‌ی مرکزی آن علاقه به افزایش قلبم دیگری است. در واقع کارکرد هر دو معنای مهر بر اساس افزایش قلبم است زیرا علاوه بر مهرورزی، وقتی با کسی عهد می ‌‌‌بندیم هم قصد داریم قلبم او را افزایش دهیم، پس مهر در هر دو معنای پیمان و محبت، میل به افزایش قلبم دیگری معنا می ‌‌‌دهد. اما این دو معنا به واژه ‌‌‌ی مهر منتسب است در حالی که روشن است ایندو مفهوم به شکل تصادفی در کنار هم قرار نگرفته ‌‌‌اند و به هم ارتباط دارند؟

وقتی از مهر سخن می ‌‌‌گوییم درباره ‌‌‌ی انتخاب نوع خاصی از رفتار حرف می ‌‌‌زنیم. هنگام توضیح دستگاه انتخاب ‌‌‌ ‌‌‌گر شرح داده شد که همه در زمینه ‌‌‌ای پرتاب شده ‌‌‌ایم و بر اساس گزینه ‌‌‌های پیش رو دست به انتخاب می ‌‌‌زنیم.

در مدل زروان انتخاب بر اساس توجه به منافع دیگری و افزایش قلبم او صورت می‌گیرد. از طرف دیگر من قاعده ‌‌‌ای را که با دیگران دارد ارج می ‌‌‌گذارد و به پیمانش پایبند می ‌‌‌ماند.

به عبارت دیگر، مهر و پیمان یعنی در هم آمیخته شدن انتخاب من و دیگری در راستای بیشینه کردن قلبم هر دو

حال گامی به عقب برمی ‌‌‌داریم و دوباره به ساختار انتخاب نگاهی می ‌‌‌اندازیم.

همانطور که گفته شد «من» سیستمی است پیچیده که از چهار لایه ‌‌‌ی زیستی، روانی، فرهنگی و اجتماعی (سطوح فراز) تشکیل شده است انتخاب فقط در لایه ‌‌‌ی خودآگاه یعنی سطح روانی اتفاق می ‌‌‌افتد. هم ‌‌‌چنین در لایه ‌‌‌ی روانی سیستم شخصیتی فرد وجود دارد که نظام روانی در آن قرار دارد و در مدل زروان به سه زیر سیستم تقسیم می ‌‌‌شود.

۱. زیرسیستم شناسنده: داده ‌‌‌ها را از بیرون و درون می ‌‌‌گیرد، پردازش و بازنمایی می ‌‌‌کند و تصویری از جهان به ‌‌‌دست می ‌‌‌آورد. این زیر سیستم، گزینه ‌‌‌های پیش ‌‌‌روی فرد را مشخص می ‌‌‌کند.

۲. سیستم انتخاب ‌‌‌گر: شکست تقارن در این زیرسیستم اتفاق می ‌‌‌افتد. سیستم انتخاب ‌‌‌گر قلبم را رصد می ‌‌‌کند و از میان گزینه ‌‌‌های رفتاری پیشِ ‌‌‌رو گزینه ‌‌‌ای که بیشترین قلبم را دارد انتخاب می ‌‌‌کند. این زیرسیستم به دلیل قرارگرفتن در لایه ‌‌‌ی روانی از بین گزینه ‌‌‌های موجود، ابتدا لذت را می ‌‌‌بیند.

۳. زیرسیستم کنشگر: این زیرسیستم، برای رسیدن به نتیجه ‌‌‌ی بهتر از عمل به بعضی از رفتارها جلوگیری می ‌‌‌کند و با ایجاد تعویق در قلبم باعث انضباط رفتار می ‌‌‌شود.

زمان ، در عملکرد هر سه‌‌‌ زیرسیستم نقشی تعیین ‌‌‌کننده دارد به همین دلیل نام این سرمشق نظری زروان است.

دستگاه ‌‌‌شناسنده فقط در اکنون می ‌‌‌شناسد و دستگاه انتخاب ‌‌‌گر نیز فقط در اکنون انتخاب می ‌‌‌کند. اما دستگاه کنش ‌‌‌گر رفتارها را در محور زمان می ‌‌‌نشاند. از این رو، هم به گذشته نگاه می ‌‌‌کند و محتوای حافظه و خاطرات را در نظر می ‌‌‌گیرد و هم به آینده چشم می ‌‌‌دوزد و انتظارات و چشم ‌‌‌اندازها را بررسی می کند.

پردازش در دستگاه شناسنده ‌‌‌ی انسان به دو روش انجام می ‌‌‌شود. یک سیستم عقلانی ـ منطقی و یک سیستم عاطفی ـ هیجانی که همیشه به موازات هم و با هم فعالیت می ‌‌‌کنند. برخی تصور می ‌‌‌کنند که دستگاه هیجانی و دستگاه عقلانی در تضاد با یکدیگر قرار دارند و افراد یا به کلی عقلانی و یا به کلی هیجانی هستند. اما این ‌‌‌گونه نیست و در همه ‌‌‌ی انسان ‌‌‌ها در هر لحظه هر دو سیستم شناسنده مشغول فعالیت ‌‌‌ ‌‌‌اند.

سیستم عقلانی ـ منطقی داده ‌‌‌ها را خطی، جزءنگر، منطقی و مستدل پردازش می ‌‌‌کند و چون شیوه ‌‌‌ی پردازشش به زبان متصل است فرد می ‌‌‌تواند آن را بازگو و نقد کند و به خطای خود پی ‌‌‌ببرد. اما در سیستم عاطفی ـ هیجانی پردازش به ‌‌‌صورت خطی و مرحله مرحله صورت نمی ‌‌‌گیرد، بلکه داده ‌‌‌ها موازی پردازش شده و ناگهان به سمت نتیجه می ‌‌‌جهند. در ضمن، پردازش کل ‌‌‌گراست و به زبان مربوط نیست و به همین دلیل عواطف و هیجانات بازگوشدنی نیستند. اختلاف در نحوه ‌‌‌ی پردازش این دو دستگاه سبب می ‌‌‌شود که ما توانایی بیان افکارمان را داشته باشیم، اما نتوانیم احساسات ‌‌‌مان را بیان کنیم.

مثلاً برقراری ارتباط با سخن گفتن، به دستگاه عقلانی مربوط است، اما وقتی فرد در هنگام حرف زدن دستش را تکان می ‌‌‌دهد، با صدای بلند و تند حرف می ‌‌‌زند، حالت چهره ‌‌‌ ‌‌‌اش عوض می ‌‌‌شود یا اخم می ‌‌‌کند، دستگاه عاطفی بدون توجه به محتوای کلام و در لحظه پی ‌‌‌می ‌‌‌برد که او عصبانی است. این دو اتفاق در دستگاه شناسنده رخ می ‌‌‌دهد اما هر دو نتیجه ‌‌‌ی آن به دستگاه انتخاب ‌‌‌گر می ‌‌‌روند تا فرد رفتارش را انتخاب کند. نتیجه ‌‌‌ی پردازش در دستگاه عقلانی همان خواست است که مشخص و دلیل‌مند و بیان ‌‌‌شدنی است و نتیجه ‌‌‌ی پردازش در دستگاه عاطفی میل است که دلیل مشخصی ندارد و بیان ‌‌‌شدنی نیست. البته احتمالاً دلایل تجربی و تکاملی ‌‌‌ای برای میل ‌‌‌وجود دارد، اما قابل بیان نیست و با حرف زدن هم نظر فرد عوض نمی ‌‌‌شود و همچنان به چیزِ مورد علاقه ‌‌‌اش میل دارد و با هیچ دلیلی قانع نمی ‌‌‌شود که غذای مورد علاقه ‌‌‌اش بی ‌‌‌مزه است، بر خلافِ خواست که امکان دارد با مشورت نظر فرد عوض شود و از خواستش صرف نظر کند.

همان ‌‌‌طور که شرح داده شد مهر هم ‌‌‌زمان دو معنی را حمل می ‌‌‌کند؛ مهر در معنیِ قرارداد همان خواست و در معنیِ عشق همان میل است. از این رو، مهر مفهومی کلیدی و نقطه ‌‌‌ی اتصال دو دستگاه شناسنده است که سبب آمیزش میل و خواست می ‌‌‌شود. هنگامی که به شخصی مهر داریم بر سر عهدمان با او باقی می ‌‌‌مانیم و پیمان زمانی پاس داشته می ‌‌‌شود که میان دو نفر مهر جریان داشته باشد. البته در بسیاری از مواقع میل و خواست متمرکز نیستند و به خصوص در رابطه با دیگری معمولاً میل و خواست سازِ مخالف می ‌‌‌زنند. مثلاً ممکن است فرد در سازمان به ایجاد رابطه‌ی مهرآمیز با رییس‌اش تمایلی نداشته باشد، اما خواست او احترام به آن شخص را ایجاب کند. در این صورت تناقض خواست و میل رفتار شخص مشهود خواهد بود.

 

 

ادامه مطلب: گفتار دوم: من و قدرت

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب