حقایق:
1) ایران یکی از جوانترین کشورهای دنیاست. حدود سه چهارم جمعیت (دست کم) هفتاد میلیونی این کشور زیر بیست و پنج سال سن دارند.
2) ایران کشوری پهناور، غنی از نظر منابع طبیعی، و متکی بر اقتصاد تک محصولهیی نفتی است. بودجهی بخش عمدهی ساختارها و نهادهای عمومی با ثروتِ نفتی تامین میشود. در نتیجه نهادهای یاد شده نسبت به سطح تولید ملی حساسیت خود را از دست دادهاند، و به دلیل وابسته نبودنشان به درآمدهای مالیاتی، غیرپاسخگو نیز هستند. بخش مهمی از ساختهای اقتصادی مردمی نیز به خاطر حضور در ساختاری مشابه وضعیتی انگل گونه را نسبت به این نهادهای عمومی پیدا کردهاند و فرآیندهای تولید ثروت ملی از روندهای ثروتمند شدنِ شخصی تفکیک شده و استقلال یافته است.
3) ایران کشوری است که با بحران گذار از نظامی پیشامدرن به مدرن – یا به گمان برخی پسامدرن- روبروست. در هر صورت، در حال گذار بودنِ جامعهی ایرانی امری است که تردیدی در آن نیست. این گذارِ کلان به آشفتگی در ساختهای حقوقی، از هم گسیختگی هنجارهای اجتماعی، و شکل گیری شکافهای اجتماعی گوناگون – شکاف طبقاتی، جنسی، سنی، تحصیلاتی، قومی، و…- منجر شده است. جوانانی که تازه به فرآیند تولید می¬پیوندند، قشرِ پیشگامی هستند که این شکافها را لمس کرده، از آن آسیب دیده، و ساز و کارهای آن را بازتولید میکنند.
4) جوانان ایرانی یک طبقهی اجتماعی پویا، فعال، و بسیار کنشگر هستند. تقریبا تمام ایشان با سواد و شهرنشین هستند، یک جامعه¬ی سه میلیون نفره¬ی دانشگاهی را بر میسازند، و از نظر ترکیب تحصیلات و ترازبندی مشاغل وضعیتی را دارا هستند که از نظر ساخت جنسیتی و ویژگیهای روانشناختی اجتماعی، قطعا در خاور میانه، و احتمالا در جهان بی-نظیر هستند. درخشش ایشان در عرصه¬های علمی و هنری و ورزشی، جریان فرار مغزها و میل به مهاجرت، و رواج نگران کنندهی اعتیاد، کژروی و بزهکاری در میانشان، نمودهایی از این فعال بودن هستند.
وقایع:
1) ایران کشوری است که به تازگی انقلابی اجتماعی را از سر گذرانده، که به بازسازی و چرخش شدید اجتماعی در عرصههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، و عقیدتی منتهی شده است. جوانان یاد شده در طی این گذار اجتماعی زاده شده و بالیدهاند.
2) ایران کشوری است که هشت سال جنگ تحمیلی را از سر گذرانده، که با آسیبهایی چشمگیر و برگشت ناپذیر بر نیروی انسانی، شرایط اقتصادی، و ساخت اجتماعی همراه بوده است.
3) تنشهایی در میان نسل سوم –جوانان امروزین- و نسل دوم –والدین ایشان- وجود دارد که به گمان برخی به یک گسست نسلی انجامیده است. به شکلی که سبک زندگی جوانان و والدین¬شان را با هم بیگانه ساخته، و به اختلال ارتباطی در میان ایشان انجامیده است.
4) پیشرفت فنآوری در دو دهه¬ی آخر قرن بیستم به پیدایش رسانههایی نوظهور –ویدئو، ماهواره، اینترنت وتلفن همراه- انجامیده که در ایران نیز وارد شده¬اند و کاربری¬شان در میان تودهی جوانان نهادینه شده است.
5) برخی از مامشهرهای بزرگ –به ویژه تهران- در دو دهه¬ی گذشته رشدی سرطانی یافته¬اند، به طوری که بنا بر تخمین¬ها، هنگام روز و زمانِ ساعات کاری از هر شش نفر ایرانی، یک نفرشان در تهران به سر می¬برند. گسترش شهرهای اقماری در اطراف تهران – مانند اسلامشهر- الحاق و جذب نسبی شهرهای قدیمیتر – تجریش و کرج- و ظهور شهرهای نو –هشتگرد – نمودی از تمرکز جمعیتی مهارناپذیر و شگفت¬انگیزی هستند که پیامدهای آن تا به حال نامنتظره بوده، و پس از این نیز احتمالا چنین خواهد بود.
6) جامعهی ایرانی همواره در طول تاریخ از دوگانگی دولت/ ملت، و ساختار حکومتی / نهادهای مردمی رنج برده است. در دهه¬های گذشته ورود مدرنیته به ایران امکاناتی را برای پیدایش نهادهای حد واسط در میان این دو ساختار کلان اجتماعی فراهم آورد. به طور مشخص در دهه¬ی گذشته، تلاشهایی از بالا به پایین برای نهادینه کردن ساختارهای سیاسی حد واسطی انجام پذیرفت تا سازمانهای مردم نهاد به عنوان ضربه¬گیری در میان ملت و دولت عمل کنند و خواستها و توانمندیهای یکی را با قابلیتها و نیازهای دیگری سازگار کنند. این تجربه با اقبال عمومی روبرو شد، اما به دلیل نهادینه نبودنِ کار گروهی در میان جوانان، به دستاورد درخشانی ختم نشد.
دقایق:
1) در تاریخ جهان به طور عام، و در تاریخ ایران زمین به طور خاص، همواره تراکم جمعیت زیادِ شهرنشین، انقلابهای اجتماعی و دگرگونیهای سریع و شتابزدهای در سازماندهی زندگی روزانه ایجاد کردهاند.
2) جوانان، چه از نظر زیست شناختی و چه جامعه شناختی، تغییرپذیرترین و نیرومندترین لایهی اجتماعی هستند و دگرگونیهای اجتماعی معمولا به دست ایشان انجام میپذیرد.
3) ایران زمین، بنا بر شواهد تاریخی، همواره در جذب و ادغام عناصر فرهنگی بیگانه و زایش عناصر نوظهور و ساختهای دور از انتظارِ جامعه شناختی، قابلیتی بسیار داشته است.
4) تجربهی سازمانهای مردم نهاد در دههی گذشته، با وجود پیامدهای نه چندان محسوس خود، نشانگر آن بود که جامعهی ایرانی قابلیت نهادینه کردن این نظامها را دارد. گرایش و استقبال عمومی از این نهادها، از سوی دیگر، نشانگر آن بود که تدابیرِ سنجیده و آزموده شده¬ای که مشارکت عمومی را به شکلی کنترل شده بسیج نماید، در جامعه با اقبال عمومی روبرو خواهد شد.
5) این نخستین بار در تاریخ ایران زمین است که همه¬ی ایرانیان – و به ویژه همه¬ی زنان- با سواد هستند، جمعیت شهرنشین به شکلی نامتعادل از روستاییان بیشتر شده، و ارتباطی محکم در میان ایرانیان و آشنایان مهاجرشان در سراسر جهان – از مجرای اینترنت- برقرار است.
6) تمام جوامع، در هر برش تاریخی با برخی از فرصتها و برخی از تهدیدها روبرو هستند. به ندرت شرایطی پیش میآید که نقطهی خاصی از نظام اجتماعی هم خاستگاه فرصتها، و هم جایگاه تاثیر تهدیدها باشد.
نتایج:
1) جوانان ایرانی، چشم اسفندیارِ ایرانِ امروز هستند. از سویی روزنهی دیدن، لایهی آگاه و “به روز” و مرکز هدایتگرِ جامعه¬ی ما به سوی آینده هستند، و از سوی دیگر در معرض شدیدترین مخاطرات قرار دارند. هویت زدایی فرهنگی، اعتیاد، گسیختگی ساخت شخصیتی، و ناهنجاری در حوزهی کنش متقابل با نسلهای پیشین و حتی با نسل خویش، نمونه¬هایی از این تهدیدها هستند.
2) هیچ برنامهای در جامعهی ایرانی سنجیده، معقول، و عملی نخواهد بود، مگر آن که جوانان را به عنوان متغیری بنیادی در محاسبات خود منظور کند.
3) سازماندهی، پشتیبانی و دادن فضاهای تنفس به نهادهای حد واسطی مانندسازمانهای مردم نهاد – با تاکید بر سازمانهای تشکیل یافته از جوانان- یکی از معدود راه¬های باقی مانده برای تبدیل برخی از تهدیدهای موجود، به فرصت است.