عصب‌شناسی خندیدن به جوک

عصب‌شناسی خندیدن به جوک

سخنرانی ارائه شده در چهارمین کنگره‌ی علوم اعصاب تهران،

دانشگاه علوم پزشکی ایران، پنجشنبه ۱۳۹۴/۱۰/۲

 

پیش درآمد

نزدیک به بیست سال پیش (سال 1373) بود که پژوهشی درباره‌ی پدیده‌ی «خندیدن به جوک» را آغاز کردم. این پژوهش که نخستین نمونه از نوع خود در ایران بود، در ابتدای کار بر ساز و کارهای عصب‌شناختی خنده و تشخیص ناهمسازی تمرکز کرده بود، اما به سرعت به بررسی‌ای میان‌رشته‌ای ارتقا یافت و پای زبان‌شناسی و روان‌شناسی و جامعه‌شناسی نیز به میان کشیده شد. در واقع یکی از پرسشهایی که یک قدم پیشتر از پرسشِ خودآگاهی مرا به پیچیدگی خیره کننده‌ی رفتارهای عصبی آگاه کرد و میان‌رشته‌ای بودن مسئله‌هایی از این دست را نشان داد، همین موضوعِ ساده‌ی خندیدن به یک جوک بود.

P:\pix\projects\laughter\istock-team-laughter-pic3.jpg پژوهشی که در آن تاریخ انجام پذیرفت، گذشته از مرور منابع موجود و طراحی و اجرای آزمونهایی زمان‌سنج/ زبان‌مدار درباره‌ی مسیرهای عصبی-روانیِ خنده به جوک، تحلیل ساختاری بیش از هشتصد جوک پارسی را نیز در بر گرفت و در نهایت پس از آن که در مقام مقاله‌ای عصب‌-روان‌شناسانه منتشر و ارائه شد، در سویه‌های جامعه‌شناسانه‌اش توسعه یافت و به بخشی از آزمونِ نظریه‌ی منش‌ها دگردیسی یافت. در سال 1380 دستاورد این پژوهش در قالب کتابی مستقل نگاشته شد، در 1381 در کنار «نظریه‌ی منش‌ها» جایزه‌ی بهترین پژوهش در مقطع تحصیلات تکمیلی را در رشته‌های علوم انسانی از وزارت علوم ربود، و در سال 1384 در کتابی فشرده از طرف جهاد دانشگاهی دانشگاه تهران منتشر شد.[1] اصل کتاب هم در 1385 با نام «جامعه‌شناسی جوک و خنده» از سوی انتشارات اندیشه‌سرا و موسسه‌ی فرهنگی خورشید به چاپ رسید[2] و به زودی نایاب شد. این نخستین پژوهش در این زمینه بود که در ایران انجام می‌شد و در زبان پارسی هم نخستین کتاب در این زمینه محسوب می‌شد. طی سالهای بعد، سه مقاله‌ی دیگر درباره‌ی سویه‌های بیشتر جامعه‌شناختی این موضوع نوشته و منتشر شد.[3] اما جای روزآمد کردنِ داده‌های عصب‌شناسانه‌اش خالی بود. تا این که در آغاز زمستان 1394 ارائه‌ی سخنرانی‌ای درباره‌ی عصب‌شناسی خندیدن در چهارمین همایش علوم اعصاب در دانشگاه علوم پزشکی ایران، دستاویز لازم برای نوشتن این متن را فراهم آورد.

رفتار خنده

احتمالا در میان رفتارهایی که الگوی حرکتی ثابت دارند و با سیم‌کشی عصبی ثابت و عمومی‌ای اجرا می‌شوند، خنده پیچیده‌ترین رفتار است. از یک زاویه، خنده رفتاری حرکتی و نمایان و کمابیش ثابت در همه‌ی مردمان است. خنده با انقباض عضلات چهره، نمایان شدن دندانها، بسته شدن‌ پلک چشمان، انقباض عضله‌ی گونه، و لرزش گردن همراه است و همزمان با آن انقباض منظم و پی در پی عضله‌ی دیافراگم را نیز می‌بینیم و این همان است که تخلیه‌ی انفجارآمیز پیاپی شش و صدای ویژه‌ی خنده را تولید می‌کند. خنده همچنین تونوس عضلانی عادی بدن را مختل می‌کند و تداوم خنده می‌تواند به «روی پا بند نشدن» فرد و گاه واکنشهای احشایی مثل تخلیه‌ی مثانه یا گشوده شدنِ اسفنکتر مخرج منتهی شود. خنده با کمابیش همین الگو در میمونهای عالی و به ویژه شامپانزده هم دیده می‌شود. از این رو رفتاری است با تبار تکاملی روشن و الگوی حرکتی ثابت و پیش‌تنیده که در شرایطی خوشایند و دلخواه آزاد می‌شود.

با این همه همین رفتارِ به ظاهر پیش‌بینی‌پذیر و تکرار شونده، هم از نظر خاستگاه و هم پیامد بسیار پیچیده است. محرکهایی بسیار متفاوت (از شنیدن جوک و اندیشیدن به چیزی خنده‌دار گرفته تا دیدنِ صحنه‌ای کمیک یا حتا قلقلک) می‌توانند رفتار خنده را آزاد کنند. دریافتهای احساسی و عاطفی مربوط به خنده هم به همین اندازه متنوع هستند. معمولا خنده در شرایط رهایی،‌ شادمانی، رضایت و امنیت نمایان می‌شود، اما شرمساری، ترس، سردرگمی و گاه خشم هم می‌توانند به بروز خنده بینجامند. وقتی خنده‌ای آغاز شد، پیش‌بینی این که زنجیره‌ی رفتارهای بعدیِ خندیدن چگونه خواهد بود بسیار آسان است، اما پیش‌بینی این که فلان شخص در فلان موقعیت می‌خندد یا نمی‌خندد بسیار دشوار است و به متغیرهای روانشناختی و جامعه‌شناختی گوناگونی بستگی دارد.

P:\pix\projects\laughter\chimps.jpg خنده در جوامع انسانی بیش از آن که واکنشی روانشناختی یا رفتاری حرکتی باشد، پیامی جامعه‌شناختی است و در شبکه‌ی ارتباطهای انسانی پیامی مبتنی بر امنیت و اعتماد را مخابره می‌کند. از این رو کسانی که با هم می‌خندند با این رفتار عضویت خویش در یک گروه را به هم نشان می‌دهند. در میان رفتارهای انسانی که این حالت دوستانه و هم‌ذات‌پندارانه را تثبیت می‌کند، خنده قدیمی‌ترین و عام‌ترین و کارآمدترین رفتار است که مرزهای نژادی و زبانی و جنسی و سنی را در می‌نوردد.

P:\pix\projects\laughter\2001062141.gif

P:\pix\projects\laughter\primate_laughing.jpg

P:\pix\projects\laughter\laugh-chimp-250-1.jpg

مغزِ خندان

دستیابی به ابزار و وسیله‌های ثبت و سنجش فعالیت مغزی در سالهای گذشته انقلابی کامل در زمینه‌ی فهم رفتار خنده ایجاد کرده است. طی سالهای گذشته دستیابی به شیوه‌های عکس‌برداری از مغزِ زنده (مانند fMRI) باعث شده تا نگریستن به اندرونِ مغزی که می‌خندد ممکن گردد. با این شیوه‌هاست که امروز می‌دانیم هسته‌ی مرکزی رفتار خنده در ناحیه‌ی شکمی-میانیِ قشر پیش‌پیشانیِ مخ[4] برنامه‌ریزی می‌شود. بخشی از همین سیستم است که با ناقلهای عصبی پپتیدرژیک از جمله آندورفین کار می‌کند و حس سرخوشی و لذتِ برخاسته از خنده را پدید می‌آورد. این مرکز از سویی با دستگاه لیمبیک که تنظیم کننده‌ی عواطف و هیجانهاست پیوند دارد و از سوی دیگر به مراکز تلانسفال و دیانسفال مربوط می‌شود و اینها جایگاه‌های تنظیم حرکات تنفسی و احشایی هستند. نواحی اخیر به ویژه بخش میانی و زیرین تالاموس و هیپوتالاموس و ناحیه‌ی کف مغز میانی[5] را در بر می‌گیرند.

P:\pix\projects\laughter\www.colorsmagazine.com.jpg

P:\pix\projects\laughter\nucleus_accumbens.jpg

پردازش جوک در مغز

زمانی که در فرانسه‌ی قرن نوزدهم زیربناهای دانش روان‌شناسی شکل می‌گرفت و این شاخه از دانایی به تدریج از فلسفه‌ی طبیعی استقلال می‌یافت، دو دیدگاه درباره‌ی زبان و نظامهای ارتباطی‌ باب بود که صورتبندی هردوشان به اواخر قرن هجدهم مربوط می‌شد. یکی دیدگاه ژان ژاک روسو که پس از مرگش در هیاهوی انقلاب فرانسه منتشر شد و با این همه بین نخبگان و دانشمندان رواج چندانی نیافت، و دیگری رویکرد کوندیاک[6] که به سرعت اعتبار یافت و در سراسر قرن نوزدهم سرمشق قالب محسوب می‌شد و در نهایت هم به مدل روانشناسانه‌ی ژان پیاژه از تکوین نظام روانی منتهی شد.[7]

روسو معتقد بود کارکرد اصلی زبان انتقال عواطف و هیجانهاست و از این رو رفتارهایی غیرکلامی مانند رقص و موسیقی را با آن در ارتباط می‌دید. کوندیاک در مقابل شالوده‌ی زبان را بر انتقال معانی سنجیده و عقلانی متکی می‌دانست و از این رو معتقد بود نظامهای نمادین برای دستیابی به اشکالی مترقی‌تر و پیشرفته‌تر از اندیشه و منطق تکامل یافته‌اند و گسستی را با پیامهای غیرکلامی نشان می‌دهند. هردوی این دیدگاه‌ها کلید اصلی رفتار نمادین یعنی انتزاعی کردن موقعیتها و گنجاندن معناهای ارجاعی در قالب نشانه‌ها را نادیده می‌انگاشتند، اما هردو در تکامل بینش روان‌شناسانه‌ی نو سهمی داشتند، چرا که دو سویه‌ی هیجانی-عاطفی و عقلانی-تحلیلی را برای انتقال معنا از راه زبان به رسمیت می‌شمردند.

خنده رفتاری است که موازی با زبان طبیعی و زودتر از آن تکامل یافته است. ارنست کاسیرر زمانی نوشته بود که توضیح زیست‌شناختی و عصب‌شناختی زبان ممکن نیست، چون در زبان طبیعی با جهشی از یک نظام نمادین اشاره‌ای و ارجاعی، به یک سیستم بسته‌ی گزاره‌ای[8] روبرو هستیم که اولی به رخدادها و چیزهای بیرونی بند است و دومی با منطق خاص و خودبسنده‌ی خویش، نظامی بسته و خودکفا را بر می‌سازد. با این همه چنین می‌نماید که مرز میان نظامهای نمادین به آن تیزی و تمیزی که کاسیرر می‌گفت نباشد، و سامانه‌هایی نشانگانی میانجی‌ای داشته باشیم که گذار از اشاره‌ی سرراست و عینی به رمزگذاری پیچیده‌ی زبانی را نمایش دهد. خنده یکی از آشکارترین نمونه‌های این مقوله است.

خنده هم کارکرد دیرینه‌ی داروینی‌اش (نمایش دادن دندانها همزمان با بستن چشمان) را دارد، که آشکار و روشن و ملموس است، و هم با رمزگذاری‌های زبانی پیچیده‌ای مانند جوک و شوخی کلامی پیوند می‌خورد. یعنی می‌توان آن را نمونه‌ای از نظامهای نمادین دانست که خصلت گزاره‌ای پیدا نکرده‌اند، و با این همه «دستور زبان» ویژه‌ی خود را دارد. یعنی خنده به نوعی پیشا-زبان یا پیرا-زبان شباهت دارد که در ضمن هردو سویه‌ی روسویی-کوندیاکی از زبان را نیز در خود نشان می‌دهد. یعنی هر خنده یک محتوای عقلانی و تحلیلی دارد که به موقعیت اجتماعی، جمله‌ها یا بافت زبانیِ پیرامون خنده، و معناهای بیان‌پذیر و روشنِ منسوب به خنده مربوط می‌شود. در کنار این سویه، یک بُعد عاطفی و هیجانی هم وجود دارد که حس و حال برخاسته از خنده را نتیجه می‌دهد.

در نتیجه خندیدن به جوک و شوخی‌های زبانی در مغز دو مسیر پردازشی موازی و مستقل را شامل می‌شود. یکی مسیری که ناسازگاری و ناهمخوانی کلید خنده و ماشه‌ی[9] جوک را تشخیص می‌دهد و دیگری آن که محتوای عاطفی و هیجانی این شرایط و احساس لذت و شادیِ برخاسته از خنده به جوک را تولید می‌کند. پس دو مسیر عصبی داریم که به ترتیب پردازش شناختی و پردازش عاطفی-هیجانی جوک را ممکن می‌سازند. این دو روند مستقل از هم کار می‌کنند و درباره‌ی تمام اشکال شوخی و جوک می‌توان از هم تمیزشان داد. یعنی شناسایی این که «فلان متن جوک است یا نه» مستقل از تصمیم‌گیری در این مورد که «باید به آن خندید یا نه» انجام می‌پذیرد.[10]

مرکز شناختیِ پردازش جوک، قشر پیش‌پیشانی است و بیشتر با فهم زبان و شناسایی عنصرهای همنشین در یک سیستم پیوند خورده است. آسیب به قشر پیشانی نیمکره‌ی راست بیشترین اختلال را در تشخیص و فهم جوک و شوخی و تولید خنده در پاسخ بدان ایجاد می‌کند.[11] متغیرهایی که بر پردازش زبان تاثیر می‌گذارند و فهم سطوح پیچیده‌ی تداخل‌های معنایی در زبان را تعیین می‌کنند، شیوه‌ی فهم و درک شوخی و جوک را نیز دگرگون می‌سازند. آشکارترین نمود این امر را در نوع و پیچیدگی جوک‌هایی می‌بینیم که کودکان بدان واکنش نشان می‌دهند، و دگرگونی‌ای که به تدریج همزمان با بالغ شدن و مسلط شدن‌شان بر زبان شاهدش هستیم.[12] روندهایی مانند سالخوردگی که بر ساختار فیزیکی مراکزِ درگیر در این کار اثر می‌گذارند، شیوه‌ی برخورد با جوک را نیز تعیین می‌کنند. نمونه‌اش آن که روند پیری همراه با چروکاندن بخش پیش‌پیشانی و تغییر دادنِ کارآیی آن، بر آستانه‌ی واکنش به جوک‌ها و نوع خنده به شوخی‌ها نیز اثر می‌کند. به شکلی که سالخوردگان با وجود توانایی تشخیص کلید شوخی و ماشه‌ی جوک، به آن کمتر از بالغها می‌خندند و بیشتر تفسیرهای منطقی را برای متن جوک در ذهن می‌آورند. همین نکته باعث می‌شود سالخوردگان به شوخی‌ها و کمدی‌هایی که از جنس شلوغ‌بازی و «بزن در رو»[13] هستند، بیشتر واکنش سرخوشانه نشان می‌دهند.[14] در واقع شواهدی هست که نشان می‌دهد سرعت پیر شدن قشر پیش‌پیشانی مخ نسبت به ساختارهای پایه‌ای‌ترِ مغزی بیشتر است و این ناحیه زودتر از باقی بخشها دستخوش زوال و کژکارکرد می‌شود. این نکته به ویژه از آن رو اهمیت داد که مراکز دوپامینرژیک و سروتونرژیک این ناحیه با خلق و خو و ادراک لذت و شادمانی نسبت دارند و از این راه با فهم و واکنش به شوخی ارتباط برقرار می‌کنند.[15]

قشر پیش‌پیشانی در کل مرکز ارزیابی گزینه‌های رفتاری و پیش‌بینی سود و زیانِ کردارها و تصمیم‌گیری درباره‌ی رفتارهای بعدی است. اگر بخواهیم به مدل زروان از سطح روانشناختی ارجاع دهیم، باید قشر پیش‌پیشانی را مرکزِ زیرسیستمِ انتخاب در سطح روانشناختی قلمداد کنیم.[16] بدیهی است که مسیر شناختی منتهی به فهم جوک و شوخی تنها به قشر پیش‌پیشانی مربوط نمی‌شود و با بخشهای پشتی مغز نیز ارتباط برقرار می‌کند. به طور خاص می‌دانیم که پردازش زبان و ساختارهای ادبی بیشتر در ناحیه‌ی گیجگاهی نیمکره‌ی چپ مغز انجام می‌شود و پردازش روابط فضایی و همنشینی کلی عناصر در یک مجموعه بیشتر در ناحیه‌ی آهیانه‌ایِ نیمکره‌ی راست تمرکز یافته است. از این روست که عصب‌شناسان می‌گویند «نیمکره‌ی راست آخرِ سر می‌خندد!» و این به ویژه درباره‌ی شوخی‌های غیرکلامی و جوک‌هایی که از راه کاریکاتور یا کارتون منتقل می‌شوند بیشتر نمود دارد.[17]

با این همه تشخیص و فهم شوخی در یک بافت زبانی روندی پیچیده است که به همکاری هردو نیمکره نیاز دارد. این روند را به سه مرحله‌ی متفاوت می‌توان تقسیم کرد. پیش از همه‌، شناسایی معنای واژگان و ارجاع رمزگان است که در بخش جلویی ناحیه‌ی گیجگاهی[18] هردو نیمکره و به خصوص در بخش زیرین قشر پیش‌پیشانی[19] نیمکره‌ی چپ انجام می‌پذیرد و معنای جملات و کلمات را روشن می‌سازد. بعد از آن، مرحله‌ی شناسایی روابط میان این نشانه‌ها آغاز می‌شود.[20] در اینجا انسجام معناها، دلالتهای استعاری یا کنایی، و ابهامها شناسایی می‌شوند و روشن می‌گردند. این روند در بخش میانی شکنج پیشانی[21] نیمکره‌ی راست انجام می‌پذیرد. آنگاه نوبت به تشخیص این نکته می‌رسد که معنایی خودسازگار و یکپارچه بر کل متن مسلط است یا نه. پردازش این مسئله و تشخیص تناقض و ناسازگاری‌های متن در بخش میانی شکنج گیجگاهی[22] نیمکره‌ی راست فرجام می‌یابد.[23]

به این ترتیب دو بخشِ مستقل از هم شناسایی جوک و برانگیختگی عاطفی ناشی از آن در مغز رمزگذاری می‌شوند. در یک مرحله عناصر زبانی و مفهومی رمزگشایی و فهم می‌شوند و بافت معنایی متن ارزیابی می‌شود، و در مرحله‌ی دیگری وجود ناسازگاری تشخیص داده می‌شود و به بروز خنده می‌انجامد. گذشته از مناطقی که نام بردیم، روند تشخیص جوک با فعالیت در بخش پشتی-میانی شکنج گیجگاهی[24] نیمکره‌ی چپ و بخش زیرین شکنج پیشانی[25] نیمکره‌ی چپ هم همراه است. به همین ترتیب، روند برانگیختگی عاطفی و فهم هیجانی جوک و شوخی با فعالیت بالا در قشر جزیره‌ای[26] و بادامه[27] گره خورده است. دیدگاهی که بدنه‌ی روند خنده به جوک را بر شناسایی و تمیز دادن ناسازگاری مبتنی می‌داند، نظریه‌ی ناسازگاری-آشتی[28] خوانده می‌شود.

در مقابل این دیدگاه، نظریه‌ی دیگری هست که دیدگاه فهم-کاربرد[29] نام دارد. نکته‌ای که هواداران این نگرش به مسئله می‌افزایند آن است که انگار مسیر پردازشیِ منتهی به برانگیختگی عاطفی-هیجانی جوک‌ها، به شناسایی و تمیز دادنِ ناسازگاری و تعارض در متن محدود نباشد. چرا که جوک‌های تکراری هم بعد از یک بار شنیده شدن همچنان عنصر ناسازگاری را در خود دارند، اما دیگر خنده‌دار نمی‌نمایند. به همین ترتیب هر گفتار ناسازگونی خنده‌دار نیست. در واقع چنین می‌نماید که مغز پس از تشخیص ناسازگاری می‌کوشد تا تناقضها را در بافتی نوساز و خلاقانه بازتعریف کرده و محو سازد، و اگر بتواند تا حدودی چنین کند، آنگاه آن را خنده‌دار و جالب خواهد یافت. یعنی مرحله‌ی درگیر شدن عاطفی با جوک و تخلیه‌ی هیجانی بعد از آن که به بروز خنده می‌انجامد، با نوعی ترکیب‌سازی شناختی و جهیدن خلاقانه به سطحی تازه از فهم متن همراه است و این است که رها شدن خنده را ممکن می‌سازد.[30]

اگر با این دیدگاه از مغزِ خندان به جوک فیلمبرداری کنیم، مسیرهای تازه‌ای را تشخیص خواهیم داد. به این ترتیب که شناسایی موقعیت تعارض‌آمیز با فعال شدن بخش زیری-جلویی و بخش بالایی شکنج پیشانی[31] در نیمکره‌ی چپ و مسیر شکمی[32] نیمکره‌ی چپ فعال می‌شود. در حالی که روند جهیدن به معنایی برتر و رفع تناقضها که درگیری عاطفی و هیجانی را پدید می‌آورد با فعالیت بخش شکمی-میانی شکنج پیش‌پیشانی[33] نیمکره چپ، شکنج پاراهیپوکامپ[34] (بخشی از قشر لیمبیک که اطراف هیپوکامپ را می‌پوشاند) و بادامه‌ی هر دو نیمکره همراه است.[35] به ویژه پاراهیپوکامپ در نیمکره‌ی راست نقشی مهم در این میان ایفا می‌کند. این ناحیه گذشته از تشخیص محتوای معنایی چشم‌اندازها و موقعیتها، موقعیت اجتماعی و نقشهای افراد را نیز تشخیص می‌دهد و به این ترتیب بستر اجتماعی رخدادها را درک می‌کند. شواهدی هست که نشان می‌دهد این ناحیه در افرادی که به شیزوفرنی دچار آمده‌اند، شکلی ناهنجار دارد و عدم تقارنی را در دو نیمکره نشان می‌دهد.[36]

P:\pix\projects\laughter\Sobo_1909_630_-_Parahippocampal_gyrus.png

Parahippocampal cortex

 

P:\pix\projects\laughter\Ventromedial_prefrontal_cortex.png

Ventromedial

prefrontal cortex

ساز و کاری که درباره‌ی تشخیص جوک می‌بینیم، احتمالا شکلی زبان‌مدار و ویژه از یک ساز و کار عمومی‌تر است که به همین شکل ناسازگاری را در بافتهای معنایی تشخیص می‌دهد و با ترمیم آن یا شکست در این کار رفتار خنده را آزاد می‌کند. مدارهای عصبی‌ای که شوخی‌های غیرکلامی را شناسایی می‌کنند و نسبت بدان واکنش نشان می‌دهند کمابیش با آنچه درباره‌ی جوک و لطیفه می‌بینیم همسان هستند، اما دایره‌ی گسترده‌تری از قشر مخ را در بر می‌گیرند. به شکلی که سراسر منطقه‌ی اتصال ناحیه‌ی گیجگاهی و آهیانه‌ای[37] مرکز تشخیص و واکنش به شوخی‌های غیرکلامی مثل کارتون است. این ناحیه پیوندگاه ناحیه‌ی گیجگاهی و پس‌سری،[38] بخش پشتی-زبرین چین گیجگاهی،[39] بخش پشتی-میانی شکنج گیجگاهی،[40] بخش زیرین قشر پیشانی[41] و قطب گیجگاهی را شامل می‌شود. قشر خارج مخطط[42] به خصوص برای فهم ناسازگاری‌های معنایی در میدان بینایی فعال هستند، در حالی که پیوندگاه ناحیه‌ی گیجگاهی و آهیانه‌ای (TPJ) به همراه ناحیه‌ی پرِکونِئوس[43] (بخش پشتی ناحیه‌ی آهیانه‌ای که جلوی ناحیه‌ی پس‌سری و بین دو نیمکره قرار می‌گیرد) در فهم معنای این ناسازگاری‌ها و برانگیختگی عاطفی ملازم با آن فعال هستند.[44]

کارکردهای خنده

در سال 2000.م پرُواین به این نکته پی برد که خنده هرگز در میانه‌ی جمله‌های زبانی بروز نمی‌کند. یعنی هنگامی که دو تن به گفتگو با هم مشغول هستند، نه شنونده در میانه‌ی کلام دیگری می‌خندد و نه گوینده در میانه‌ی جمله‌ای که بر زبان می‌راند خنده‌ای می‌نشاند. به این ترتیب این فرض به کرسی نشست که خنده یک ابزاری ارتباطی غیرکلامی است و موازی و همنشین با ابزارهای زبانی عمل می‌کند. پرواین پس از انتشار این پژوهش کتاب مشهوری درباره‌ی خنده نوشت و این رفتار را همچون یک ابزار ارتباطی غیرکلامی در پهنه‌ای گسترده از موقعیتهای اجتماعی مورد بررسی قرار داد.[45] بسیاری از پژوهشگران بر سویه‌ی ناخودآگاه خنده تاکید کرده‌اند و آن را نوعی جمع‌بندی و دریافت کل‌گرایانه‌ی معنامدار دانسته‌اند که برآیندی از محتواهای گزاره‌های زبانی را در نظر می‌گیرد و همچون نشانه‌ای عمل می‌کند که موافقت و خوشنودی شخص را از این جمع‌بندی اعلام می‌کند.

این نکته که بیماران مبتلا به اوتیسم به ویژه از تشخیص دلیلِ خندیدن دیگران عاجز هستند تا حدودی زیربنای ارتباطیِ پیش‌تنیده‌ی این رفتار را نشان می‌دهد.[46] از سوی دیگر مسری بودن خنده و نشت کردن غیرارادی‌اش از کسی به دیگری نیز تا حدودی حدی پرواین را تایید می‌کند که معتقد بود یک مدار تشخیص خنده و یک ماشین تولید خنده در مغز وجود دارد که اتصال کوتاهی به هم دارند و به شکلی ناخودآگاه و خودکار خنده را با خنده پاسخ می‌دهد.[47]

این نکته که خنده تنشهای گروهی را کاهش می‌دهد و روابط بینافردی را ترمیم می‌کند را همه پذیرفته‌اند، و کارکرد ارتباطی خنده در این مورد نمایان است. اما نکته‌ي جالب در اینجاست که خنده در ارتباط میان من و من هم نقشی ایفا می‌کند. یعنی کسانی که بیشتر می‌خندند و ساز و کارهای عصب‌شناختی تشخیص موقعیتهای خنده‌دار و تولید خنده در برابر آن را بهتر به کار می‌گیرند، در زندگی شخصی خویش نیز در برابر تنش‌ها مصونیت بیشتری دارند. پژوهش‌ها نشان می‌دهد که این افراد تنشی همسان با افراد دیگر را تجربه می‌کنند و در شرایط تنش‌زا همچون دیگران موقعیت خود را وخیم و دشوار ارزیابی می‌کنند، اما عوارض منفی ناشی از تنش را در سطوح زیستی و روانی خود نمایان نمی‌سازند.[48] گویی خنده ابزاری ارتباطی است که خوب بودن حال خودشان را به خودشان گوشزد می‌کند و از این رو ظهور چرخه‌های روان‌تنیِ آسیب‌زننده را مهار می‌سازد.

G:\pix\projects\laughter\F2.large.jpg

فعالیت مغز در سه وضعیت: راست: خندیدن زورکی و ارادی میان: کوشش برای نخندیدن هنگام قلقلک چپ: خندیدن به قلقلک

 

P:\pix\projects\laughter\srep05828-f4.jpg

فعالیت نواحی مربوط به پردازش بینانی و خلق و خو هنگام دیدن

کاریکاتورهای خنده‌دار (راست) و غیرخنده‌دار (چپ)

 

کتابنامه

وکیلی، شروین، پژوهشي درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي شوخي، کتاب ماه علوم اجتماعي، سال 7، شماره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي 6، فروردين، 1383.

وکیلی، شروین، مدلسازي تغييرات فرهنگي به کمک نظريه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي سيستمهاي پيچيده، انتشارات جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران، 1384.

وکیلی، شروین، جامعه شناسي جوک و خنده، انتشارات انديشه سرا و موسسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ي خورشيد، 1385.

وکیلی، شروین، روانشناسی خودانگاره، نشر شورآفرین، 1389.

وکیلی، شروین، جوک‌گویی در رسانه‌های نو، روزنامه‌ی دنیای اقتصاد، پنجشنبه 2/11/1393 (الف).

وکیلی، شروین، سخنی درباره‌ی رنگ جوکها، مصاحبه با روزنامه‌ی دنیای اقتصاد، پنجشنبه 14/12/1393 (ب).

Chan, Yu-chen, “Towards a neural circuit model of verbal humor processing: An fMRI study of the neural substrates of incongruity detection and resolution”, Elsevier 66, October 2012: 169–176.

Chan, Yu-Chen; Chou, Tai-Li; Chen, Hsueh-Chih; and Liang, Keng-Chen, “Segregating the comprehension and elaboration processing of verbal jokes-an fMRI study”, Elsevier 61 (4), March 2012: 899–906.

Greengross, Gil, “Humor and aging-a Mini-Review”, Journal of Gerentology, 56, January 2013: 448–453.

Marinkovich, Ksenija, “Right hemisphere has the last laugh: neural dynamics of joke appreciation”, Springer, 11 (1), December 2010: 113–130.

McDonald B, Highley JR, Walker MA, et al. “Anomalous asymmetry of fusiform and parahippocampal gyrus gray matter in schizophrenia: A postmortem study”, American Journal of Psychiatry, 157 (1), January 2000: 40–47.

Moran, Joseph M; Wig, Adams; and Janata, Kelley, “Neural Correlates of humor detection and appreciation”, NeuroImage, 21 (3), October 2003: 1055–1060.

Nelson, Judith Kay, What Made Freud Laugh: An Attachment Perspective on Laughter, 2012.

Provine, Robert R. Laughter: A Scientific Investigation, Penguin Publishing Group, 2001.

Samson, Andrea, “Cognitive humor processing: Different logical mechanisms in nonverbal cartoons*an fMRI study”. Psychology Press. 2 3 (2), 2008: 125–140.

Samson, Andrea; Zysset, Stefan; and Huber, Oswald, “Cognitive Humor Processing: Different logical mechanisms in nonverbal cartoons-an fMRI study”, Journal of Social Neuroscience, 2 3 (2), 2008: 125–140.

Uekermann, Jennifer; Channon, Shelley; and Daum, Irene, “Humor processing, mentalizing, and executive function in normal aging”, Journal of the International Neuropsychological Society, 12 (2), 2006: 184–191.

Wildgen, Wolfgang, The Evolution of Human Language: Scenarios, principles, and cultural dynamics, Advances in Consciousness Research, Benjamins, Amsterdam, 2004.

Zigler, Edward; Levine, Jacob; and Gould, Laurence, “Cognitive processes in the development of children’s appreciation of humor”, Society for Research in Child Development, 37 (3), September 2013: 507–518.

 

 

  1. وکیلی، 1384.
  2. وکیلی، 1385 (نسخه‌ی الکترونیکی کتاب را به رایگان می‌توانید از تارنمای www.soshians.ir برگیرید.)
  3. وکیلی، 1383؛ وکیلی، 1393 (الف و ب).
  4. ventromedial prefrontal cortex
  5. Tegmentum
  6. Condillac
  7. Wildgen, 2004: 37-38.
  8. Propositional
  9. کلمه‌های ماشه و کلید را همچون برابرنهادی برای punchline به کار می‌گیرم، که به ترتیب با جوک و شوخی مربوط می‌شوند.
  10. Moran, Wig and Janata, 2003: 1055–1060.
  11. Nelson, 2012: 48-49.
  12. Zigler, Levine and Gould, 2013: 507–518.
  13. slapstick
  14. Greengross, 2013: 448–453.
  15. Uekermann, Channon and Daum, 2006: 184–191.
  16. درباره‌ی مدل سیستمی نگارنده از سطح روانی بنگرید به: وکیلی، 1389.
  17. Samson, Zysset andHuber, 2008: 125–140.
  18. anterior temporal
  19. inferior prefrontal
  20. Marinkovich, 2010: 113–130.
  21. middle frontal gyrus
  22. medial temporal gyrus
  23. Chan, 2012: 169–176.
  24. posterior middle temporal gyrus
  25. inferior frontal gyrus
  26. insular cortex
  27. amygdala
  28. incongruity-resolution theory
  29. comprehension-elaboration theory
  30. Chan et al., 2012: 899–906.
  31. dorsal inferior frontal gyrus, superior frontal gyrus
  32. ventral stratum
  33. ventromedial prefrontal gyrus
  34. parahippocampal gyrus
  35. Chan et al., 2012: 899–906.
  36. McDonald et al., 2000: 40–47.
  37. temporoparietal junction (TPJ)
  38. temporo-occipital junction
  39. posterior superior temporal sulcus
  40. posterior middle temporal gyrus
  41. inferior frontal gyrus
  42. extrastriate cortex
  43. precuneus
  44. Samson, 2008: 125–140.
  45. Provine, 2001.
  46. Nelson, 2012: 46-47.
  47. Provine, 2001: 149.
  48. Nelson, 2012: 49.

 

 

ادامه مطلب: رده‌ی سوم: یادداشتهای کوتاه: مسابقه‌ی تکاملی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب