ساختارشناسی جوکهای پارسی
شروین وکیلی
بهار 1394
Structural analysis of Persian jokes
Sherwin Vakili
Abstract
This survey is an application of “Theory of Manesh”, in which its potential as a creditable and useful theoretical approach towards cultural studies is evaluated. This theory is a way to analyze the dynamics of cultural elements, by expanding the methodology of Complex Systems Theory. In this research more than 800 Persian jokes which were popular in Tehran during the years 1996-2001 were archived, categorized and their content and structure analyzed. The tripartite structure of a cultural element (Manesh) as is predicted in Theory of Manesh have been discriminated as semantic corpus (story + punchline), order (laughing) and anchor (decreasing social stress).
Keywords
Complex Systems Theory, Theory of Manesh, cultural element, joke, semantic dynamism, symbolic structure, content categorization, stressful content
چکیده
پژوهش کنونی کاربستی میدانی از نظریهی منشهاست که کارآمد بودن و اعتبار این مدل نظری را برای تحلیل عناصر فرهنگی نشان میدهد. نظریهی منشها مدلی تحلیلی است از پویایی عناصر فرهنگی که با پشتوانهی نظریهی سیستمهای پیچیده، ساختار و کارکرد واحدهای برسازندهی فرهنگ را مورد بررسی قرار میدهد. در پژوهش کنونی کارآیی نظریهی منشها برای تحلیل جوکهایی که در فاصلهی سالهای 1375-1380 در تهران رواج داشتهاند، سنجیده شده است. در جریان این سالها بیش از هشتصد جوک به زبان پارسی گردآوری شد که با کمک این ابزار نظری کار ردهبندی محتوایی، خوشهبندی ساختاری، و تحلیل محتوایشان به انجام رسید. نتیجه، وجود یک زیرساخت مشترک و پایه را در تمام جوکها نشان داد که با ساخت عمومی منشها برابر است و بدنهی اطلاعاتی (داستانی دوپهلو+ کلید)، دستور (خنده) و قلاب (رفع تنش اجتماعی) را شامل میشود.
کلیدواژگان
نظریهی سیستمهای پیچیده، نظریهی منشها، عنصر فرهنگی، جوک، پویایی معنا، ساختار نمادین، ردهبندی محتوایی، مفهوم تنشزا،
طرح مسئله
نگارنده در سال 1380 در دانشگاه تهران از پایاننامهی کارشناسی ارشدش در رشتهی جامعهشناسی دفاع کرد. هستهی مرکزی پژوهشی که انجام گرفته بود، پیشنهاد دستگاهی نظری بود برای مدلسازی و صورتبندی پویایی سیستمهای فرهنگی. برای ارزیابی و محک زدنِ تجربیِ مدلی که برساخته شد و با نام نظریهی منشها شهرت یافت، به واحد پایهای در نظامهای فرهنگی نیاز بود تا به کمک پویایی و تحلیل آن پیشبینیهای تجربی مدل ارزیابی شود و دقت عملیاتیاش اثبات گردد. یعنی به سیستمی عام و فراگیر نیاز داشتیم که بتواند به عنوان مبنایی برای تحلیل کل دگرگونیهای فرهنگی به کار گرفته شود. چنین سیستم پایهای در آن تحقیق یافته و پیشنهاد شد و منش نام گرفت.
از آنجا که دغدغهی رسیدگیپذیر بودنِ مدل نظری در کار بود، زیرشاخهای ساده و آزمودنی از فرهنگ، یعنی نمونههایی از منشهای کوچک و ساده مورد نیاز بود تا راهبردهای آماری و میدانی بر آن به کار گرفته شود. منشها عبارتند از سیستمهای خودسازمانده و تکثیر شوندهای که حامل معنا هستند و در بستر رسانههای نمادین اندرکنش آدمیان را رمزگذاری کرده و در ضمن بر جمعیتهای انسانی همانندسازی میکنند. سادهترین منش در این مدل، شایعه است که نوعی انگلِ منشهای دیگر محسوب میشود. گذشته از آن، کوچکترین منشی که خودبسنده و کامل است و میتوان به عنوان محلی برای ارزیابی نظریهی منشها از آن بهره جست، جوک است. از این رو طی چند سال پژوهشی پردامنه بر جوکهای پارسی انجام گرفت که نتیجهاش هنگام دفاع از پایان نامه به عنوان پشتوانهی تجربی تایید نظریه مطرح شد.
پیشینهی پژوهش
پژوهش دربارهی جوک و خندیدن در دوران معاصر بیشتر به دست روانشناسان و روان-زبانشناسان انجام میپذیرد و بیشترین پژوهشها دربارهی جوکهای زبانهای اروپایی (به ویژه زبانهای انگلیسی، فرانسوی و آلمانی) انجام پذیرفتهاند. پژوهش بر جوکها با پشتوانهی نظریهی سیستمهای پیچیده اصولا پیشینهی چندانی ندارد و شمار پژوهشهای جدی در این زمینه از شمار انگشتان دست کمتر است. با این همه طی سالهای گذشته پژوهشهای جالب و مهمی در زمینهی رفتار جوکگویی و ساختارشناسی خودِ جوکها انجام پذیرفته است و سرمشقهایی نظری در این زمینه شکل گرفته است.
با وجود پیشینهی دیرپای گمانهزنی و نظریهپردازی دربارهی لطیفه و خنده در فرهنگ و تمدن ایرانی، در دوران مدرن پژوهش جدی و مدرن دربارهی جوکهای زبان پارسی انجام نپذیرفته و آثار نگارنده در این زمینه کمابیش بیپیشینه به نظر میرسند. نخستین کتاب در این زمینه «جامعهشناسی جوک و خنده» به قلم نگارنده است. با این همه در این کتاب هم بیشتر دستگاه نظریِ سیستمی پیشنهادی نگارنده دربارهی مفهوم جوک و رفتار خنده محوریت داشت و بحث دربارهی جوکهای پارسی به حاشیهای و پیوستی در کتاب تبدیل شده بود. در جریان انتشار نظریهی منشها نیز آنچه که (به حق) بیشتر مورد توجه قرار گرفت، خودِ دستگاه نظری بود و روششناسی تازهای که برای تحلیل امور فرهنگی پیشنهاد میکرد. بعد از آن مجموعهای از مقالهها در نشریهها و روزنامهها منتشر شد تا دستاوردهای این پژوهش با پژوهندگان و علاقمندان در میان نهاده شود، اما و باز در این میان بحثهای نظری به یافتههای تجربی میچربید. از این رو این نوشتار به طور خاص به یافتههای مربوط به جوکهای پارسی تمرکز یافته و هدفش بازگو کردن همان بسنده میشود. دوستانی که به چارچوب نظری پژوهش یا تعریف سیستمی نگارنده از مفهوم جوک علاقه دارند را به مطالعهی کتابها و مقالههای یاد شده فرا میخوانم. هرچند در حد لزوم چکیدهای از هردو را در این متن خواهم گنجاند.
چارچوب نظری
در پژوهش کنونی جوک در مقام نوعی منش، یعنی عنصری فرهنگی و سیستمی حامل معنا در سطح نرمافزارِ نظامهای اجتماعی مورد بررسی واقع میشود. چارچوب نظری پژوهش کنونی رویکرد سیستمهای پیچیده است و نسخهای ویژه از آن را در نظر داریم که توسط نگارنده صورتبندی شده و برای مدلسازی کلان عاملیت و نهاد کارکرد یافته است. در این بستر مفهومی دادههای نظری پایه دربارهی جوکها را میتوان به این ترتیب خلاصه کرد:
نخست: خنده، از منظر زیستشناسانه الف) یک الگوى رفتارى ثابت است که به صورت پیشتنیده در دستگاه عصبى آدمیان و سایر نخستىهاى عالى وجود دارد، و ب) از نظر تکاملى از رفتارهاى نمایانگر خشم و تهدید مشتق شده است؛ اما پ) به دلیل ارتباط با شرایط لذتبخش و خوشایند، با رفتار دیگرى که به شرایط خوشایند مربوط مىشود، پیوند خورده است. این رفتار دوم، لبخند است و تبار تکاملىاش بیشتر به حالات مربوط به آرامش و امنیت مربوط مىشود. در ضمن ت) خنده، نوعى برانگیختگى هیجانى است که در شرایط امن، و به دنبال شگفتىِ ناشى از برخورد با پدیدارى نامنتظره بروز مىکند.
دوم: خنده از دیدگاه روانشناختى الف) نوعى نمود رهایى از تنش روانى است، که به دنبال بازآرایى دادههاى مربوط به جهان خارج، و حل کردن مسئلهاى تنشزا عارض مىشود، ب) این رفتار ناشى از عملکرد ترکیبى و کلگراى نیمکرهى راست مخ است.
سوم: از نظر زبانشناسى الف) مجموعهاى از عناصر زبانى (جوکها) براى تولید خنده تخصص یافتهاند. ب) ارتباط زبانىِ مربوط به جوک، نوعى ارتباط غیرصادقانه و بازىگونه است و این خصلتِ آن توسط هردو سوى ارتباط پذیرفته شده است. پ) جوک متنى دوپهلو با چند معناست که کلید مفهومىِ آن، گذار از معناى هنجارین، معقول و معمولى به معناى نامعقول، ناهنجار و غیرمنتظره را ممکن مىسازد. ت) سطوح گوناگونِ سازمانیافتگى نشانگانِ زبانى مىتواند براى تولید ساخت چند معنا به کار گرفته شود.
چهارم: جوکگویى از دید جامعهشناختى الف) نوعى کنش ارتباطى دوستانه است و بسته به سطوح گوناگون صمیمیت میان افراد درگیر، اشکال گوناگون پیدا مىکند. ب) شیوهاى غیرمستقیم براى اشاره به تنشهاى بینافردى است و با نمادین کردنِ کشمکش اجتماعى، اثر مختل کنندهاش را براى نظم اجتماعى کاهش مىدهد. پ) اشارهى جوکها به تابوهاى اجتماعى، شیوهاى از خنثاسازى مفاهیم تنشزاست و با جدیتزدایى از موضوعات و شرایط مسئلهزا، حضورشان را تحملپذیر مىسازد. از سوى دیگر، ت) جوک با گوشزد کردن پیامدهاى نقض تابوها، تحقیر افراد بیگانه و ستایش عناصر هویتبخش به گروهها، نظارت اجتماعى بر رفتارهاى فردى را تحکیم مىکند و هنجارسازى کنشها را ممکن مىسازد. ث) بر مبناى کارکردهاى اجتماعى جوک، نقشهاى اجتماعى و بازیهاى جا افتادهاى در هر جامعه پدید آمدهاند که با موقعیت افراد حافظ تابوها -کاهنان و افراد مقدس- پیوند دارند.
با این مقدمه مىتوان جوکها را منشهایى کوچک و عامیانه دانست که به دلیل ساخت معنایى خاصشان با سیستم پاداش-لذت پیوند خوردهاند و از این رو به عنوان واحدهاى انتقال لذت در مجارى ارتباطى عمل مىکنند. کارکردهاى جامعهشناختى جوکها را مىتوان در مقام پیامد این ساخت معنایى ویژه و پیوندِ خاص فهمید. در نظریهى منشها، هر عنصر فرهنگى )منش( به عنوان سیستمى اطلاعاتى در نظر گرفته مىشود که به صورت یک همانندسازِ یکپارچه در جریان کنش ارتباطى و در قالب نظامهاى نشانگانى/معنایى تکثیر مىشود. بر مبناى مدلى که از این عناصر اطلاعاتى در دست داریم، مىتوان منشهاى گوناگونِ متعلق به یک حوزهى فرهنگى خاص را به کمک شاخصهایى رسیدگىپذیر و تجربى ردهبندى کرد، و با تحلیل زیرواحدهاى نشانگانى و معنایىِ موجود در هریک، برداشتى دقیق و ساختارشناسانه در مورد آن پیدا کرد. بر مبناى این تحلیلها، دستیابى به پیشبینىهایى در مورد الگوى پویایى منش در سپهر فرهنگى ممکن مىشود، و مىتوان قواعد رفتار منش در زمینهى اجتماعىاش را بر اساس قوانین حاکم بر سیستمهاى پیچیدهى خودزاینده، استنتاج نمود. جوکها، به دلیل گره خوردنشان با کنش متقابل نمادین، فراگیر بودنشان در بخش عمدهى فضاهاى تبادل فرهنگى، و پیوند مستقیمشان با سیستم لذت/پاداش، بهترین نامزد براى وارسى تجربىِ نظریهى منشها هستند.
در پژوهش کنونى، با دو پرسش کلیدى به بررسى جوکهاى فارسى پرداختیم: کاربردهاى نظریهى منشها در تحلیل ساختار، ردهبندى و بررسى پویایى جوکها کدام است؟ و چگونه مىتوان از این تحلیل براى تعیین ساختار کمینهى یک منش بهره برد؟
پرسش نخست، ما را به تشریح ساختار جوکها وا مىدارد، و پرسش دوم ارتباط عناصر درونى جوکها را با عواملى مانند تابوهاى اجتماعى، مفاهیم تنشزا، قومیت و نقش اجتماعى مورد توجه قرار مىدهد.
مدلسازی جوک به مثابه نوعی منش
چنان که گفتیم، عنصر مشترک در تمام جوکها، وجود ساخت معنایى چندلایه، و کلیدى مفهومى بود که گذار از یکى از این لایهها به دیگرى را ممکن مىساخت. ساختار معنایى تک تک جوکهاى گردآورى شده مورد وارسى قرار گرفت و معناى هنجار، عادى، و پیشپا افتادهى متن جوک -که ابتدا به ذهن مخاطب خطور مىکرد- با عنوان معناى پایه در نظر گرفته شد. معنا(ها)ى ممکنِ دیگرى که به کمک کلید درک مىشد و رسیدن بدان باعث بروز خنده مىشد، با نام معناى هدف خوانده شد و در مواردى که بیش از یک معناى هدف وجود داشت، با شمارهاى در کنار عبارتِ هدف مشخص شدند. به این ترتیب هر جوک از متنى یکتا تشکیل شده بود که دست کم دو معناى پایه و هدف از آن استنتاج مىشد.
متن جوک، از مجموعهاى از نشانههاى حامل معنا تشکیل مىیافت که مىتوانست زبانى (واژگان، گزارهها، و…) یا پیرازبانى (حرکات بدن، شکلک در چهره و…) باشد. واژه، گزاره یا اشارهاى پیرازبانى که مخاطب را از معناى پایه به هدف راهنمایى مىکرد، به عنوان کلید در نظر گرفته شد. این راهها براى تشخیص کلید از سایر عناصر جوک به کار گرفته شد:
الف) کلید، بخشى از جوک بود که خنده بلافاصله پس از ارائه شدنش بروز مىکرد.
ب) کلید، آن بخشى است که اگر نا به جا -خیلى زود یا خیلى دیر- ارائه شود، از بروز خنده جلوگیرى مىکند.
پ) کلید، آن بخشى است که با حذف شدنش جوک به متنى عادى تبدیل مىشود.
ت) کلید، آن بخشى است که اگر -به دلیل بیانِ نامناسب یا بىتوجهى شنونده- فهمیده نشود، جوک بىمعنا جلوه خواهد کرد. در صورتى که این بخش با عبارتى دیگر به مخاطب ارائه شود، و این امر به فهمیده شدن کلید کمک کند، ممکن است خندهى به تعویق افتاده آزاد شود.
اگر جوک در خنداندن شنونده کامیاب مىشد و رسیدن از متن پایه به هدف را با شرایط برانگیزانندهى رفتار خنده همراه مىکرد، آن را موفق در نظر مىگیریم و در غیر این صورت آن را ناموفق مىخوانیم. در یک جوک موفق، به هنگام برخورد با کلید، تغییر حالتى ذهنى در شنونده ایجاد مىشود که باعث مىشود تا معناى پایه را رها کند و معناى هدف را درک کند. این پدیده را گذار معنایى خواندیم. شیوههاى گوناگونى از ساماندهى معنا در یک جوک مىتوانست گذار معنایى را پدید آورد. هریک از این راهبردها، به عنوان نوعى از جوک در نظر گرفته شدند. چنان که از نتایج آمارى برآمد، هریک از این انواع ساختارى ویژه و منحصر به فرد دارند.
ابزار و روش و میدان دادهها
براى پاسخگویى به پرسشهاى یاد شده، در دو سطح به بررسى جوکها پرداخته شد. نخست، مجموعهاى از جوکها رایج در زبان فارسى گردآورى شد، و خودِ جوکها به عنوان منشهایى تحلیلپذیر مورد وارسى قرار گرفتند. دوم آن که رابطهى جوکها با افراد حامل و تکثیر کنندهشان به کمک پرسشنامههایى سنجیده شد و پیشبینىهاى برآمده از نظریهى منشها به این ترتیب به محک تجربه گذاشته شد. براى گردآورى دادههاى مورد نیازِ نخستین بخشِ کار، از این منابع استفاده شد:
الف) مجموعهاى از جوکهاى فارسى که از ابتداى سال 1375 تا انتهاى سال 1380در تهران رایج بودند، به شیوهى مشاهدهى مشارکتى گردآورى و طبقه بندى شدند. یعنى نگارنده با افراد گوناگون -از طبقات و سنین مختلف- وارد کنش جوکگویى مىشد و در حلقههاى دوستانهى متنوعى، جوکها را گردآورى و ثبت مىکرد. موقعیت سنى و نقش اجتماعى نگارنده در طى این سالها به گونهاى بود که دسترسى به طیف وسیعى از این حلقههاى دوستانه را ممکن مىساخت. فضاهایى که نگارنده به آنها دسترسى یافت، عبارت بودند از محیطهاى دانشجویى، حلقههاى دوستانهى جوانان (شهرنشین و معمولا متعلق به طبقهى متوسط به بالا)، گروههاى دوستانهى دانشآموزى، محیطهاى دوستانهى چند-خانوادهاى و فضاهاى دوستانهى میان کارمندان یقه سفید. چند محیط متفاوت نمونه (حلقههاى دوستانهى جوانان خلافکار، گروههاى منسوب به طبقهى پایین اقتصادی یا فرهنگی، فضاهاى کارگرى، حاشیهنشینان، روستاییان) هم براى اطمینان از همزور و همگن بودن نوع جوکها مورد بررسى مورد قرار گرفت.
ب) رسانههاى رسمىِ تولید و توزیع فرهنگ (رادیو و تلویزیون، مجلات، کتابهاى جوک) هم در این فاصله مورد مشاهده قرار گرفتند و جوکهاى رایج در آنها نیز ثبت و طبقهبندى شدند. بدیهى است که به دلیل قدرت تابوهاى فرهنگى، جوکهاى رایج در این لایه از نظر اشاره به تابوها پاکیزهتر از منبع قبلى بودند و در میان حلقههاى دوستانه رواج زیادى نداشتند. رسانههاى رسمى بسته به نوع مخاطبشان انواع خاصى از جوکها را تکثیر مىکردند و معمولا محصولاتشان خارج از آن حوزه برد چندانى نداشت.
پ) رسانههاى غیررسمى انباشت و توزیع جوک (سایتهاى اینترنتى) نیز مورد بررسى قرار گرفتند و جوکهاى ثبت شده بر آنها هم گردآورى شد. این سایتها با کاربرانى با سن، موقعیت اجتماعى، و سطح دانایىِ خاص مرتبط بودند. با توجه به توزیع اطلاعات مربوط به استفاده از رایانه در جامعه، مىتوان حدس زد که بیشتر کاربران را جوانان شهرنشینِ متعلق به طبقهى متوسط به بالا تشکیل مىدادهاند.
ت) منابع غیرفارسى، که مجلات، کتابها و سایتهاى اینترنتى را شامل مىشدند. به ویژه سایتهاى اینترنتىِ ویژهى جوک زیاد مورد وارسى قرار گرفتند و مجموعهى بزرگى از جوکهاى رایج در زبانهاى انگلیسى و فرانسوى گردآورى شدند. از آنجا که جوکهاى انگلیسى رواج بیشترى داشتند و از جوکهاى فاقدِ ایهام زبانى -که جوک را به زبان خاصى وابسته مىکرد،- نسخههاى انگلیسى هم وجود داشت، نمونههاى گردآورى شده براى تحلیلمان را به متون انگلیسى منحصر کردیم.
در بسیارى از موارد، چندین نسخهى مشابه از یک جوک رواج داشت. در چنین مواردى تنها به ثبت یکى از آنها بسنده شد و تنها زمانى نسخههاى دیگر هم ثبت گردید، که ساخت معنایى و نقاط ارجاع جوک با هم تفاوت معنادارى داشته باشد. علاوه بر این، در پانزده مورد جوکهاى فارسى ترجمهاى از جوکهاى انگلیسى بود که در این موارد تنها نسخههاى انگلیسى ثبت شد. در شش مورد، جوکهاى رایج در زبان فارسى عناصر زبانى انگلیسى را در خود داشت و در سه مورد این عناصر به زبان ترکى مربوط مىشد. در حالت اول جوکها با وجود ناشناخته بودن ریشهى انگلیسىشان، به دستهى انگلیسىزبانها منسوب شدند.
براى وارسى درجهى دقت در فرآیند گردآورى، درجهى کامل بودن مجموعهى جوکها در برخود با هر جوک جدیدىِ مورد بررسى قرار مىگرفت. یعنى در برخورد با جوکهاى نوظهورِ دستهى (الف) زمانِ شنیده شدنِ جوک از گوینده پرسیده مىشد. در صورتى که جوک بیشتر از یک ماه عمر داشت و در خزانهى دادههاى گردآورى شده وجود نداشت، امتیازى منفى براى دقت گردآورى محسوب مىشد. فرآیند گردآورى آنقدر انجام شد که این امتیاز به صفر میل کرد. یعنى در سه ماه پایانى سال 1380 تمام جوکهایى که براى بار نخست شنیده مىشدند و به مجموعه افزوده مىگشتند، کمتر از یک ماه عمر داشتند. با توجه به این شاخص، چنین مىنماید که کل جوکهاى رایج در تهران در سالهاى 1375-1380 تمامشمارى شده باشند.
جوکهاى دستهى (ب) و (پ) کاملا وابسته به دستهى (الف) بودند. رسانههاى عمومى به طور کلى از نظر تولید جوکها برجسته نبودند و بیشتر جوکهاى رایج در سطح جامعه را در شکل اصلى (پ) یا تابوزدایى شدهشان (ب) بازتولید مىکردند. به این ترتیب چنین مىنماید که ادعاى تمام شمارى جوکهاى رایج در تهران در این سالها، به رسانههاى عمومى فارسى زبان هم قابل تعمیم باشد.
در مقابل، تمام شمارىِ جوکهاى دستهى (ت) ناممکن بود. (در سال 1380) تنها دو هزار و صد سایتِ حاوى جوک به زبان انگلیسى بر روى اینترنت وجود داشت که وارسى تمامشان اصولا ناممکن بود. بنابراین در ردهى (ت) به گزینش تصادفى جوکها بسنده کردیم. از میان سایتهاى موجود بر شبکه، دهتایى که بیشترین بازدید کننده را داشتند انتخاب شدند و جوکهاى موجود بر آنها تمام شمارى شد. از این میان 130جوک به طور تصادفى انتخاب شد و مورد تحلیلهاى آمارى قرار گرفت و با جوکهاى فارسى مقایسه شد. در کل، 717جوک گردآورى شد که 587تایشان (% 9/81) فارسى و 130تا (% 1/18) انگلیسى بودند.
طبقهبندى دادهها
جوکها بر مبناى این شاخصها ردهبندى شدند:
الف) اندازه یا محتوای اطلاعاتی
در صد نمونه از جوکها که به صورت تصادفى انتخاب شده بودند، تعداد واژگان و حروفِ تشکیل دهندهى متن شمارش شد. روایتى عامیانه، خودمانى، و محاورهاى از جوک که در حالت عادى در مکالمات بین افراد رد و بدل مىشد به عنوان متنِ معیار در نظر گرفته شد. پس از شمارش، نشان داده شد که هر واژهى به کار گرفته شده در جوک به طور متوسط از چهار حرف تشکیل شده است. پس از این برآورد، شمارش تعداد واژگان به طور تصادفى آنقدر ادامه یافت تا از هر نوع جوک پنجاه نمونه شمارش شود. در این مرحله تعداد کل جوکهاى داراى تعداد واژگان معلوم به 411 تا بالغ شده بود. بر مبناى این عدد، بررسى محتواى اطلاعاتى جوکها انجام گرفت
با توجه به این که زبان فارسى از 32حرف الفبا تشکیل شده است، و25 = 32 بر مبناى معادلهى شانون محتواى اطلاعاتى هر حرف الفبا برابر با 5 بیت محاسبه مىشود. در مورد زبان انگلیسى هم به همین ترتیب عمل شد. با که در این حالت محتواى اطلاعاتى آن رخداد n بیت خواهد شد. ناگفته پیداست که تعمیم این فرض به ساختهاى زبانى بسیارى ساده انگارانه است و در اینجا فقط براى سادگى محاسباتمان مورد پذیرش قرار گرفته است. در واقع، عواملى مانند حشو و نوفه و اطلاعات زمینهاى باید در این معادله وارد شوند، که پرداختن به آنها از بحث ما خارج است. توجه به کمتر بودن تعداد حروف در زبان انگلیسى، و نوشته شدن مصوتهاى کوتاه در این زبان، مىتوان با تخمین خوبى محتواى اطلاعاتى هر واژه از زبان انگلیسى عامیانه را با یک واژهى عامیانهى فارسى برابر گرفت.
توضیح آنکه در اینجا هم مانند جوکهاى فارسى از سادهترین روشِ تعیین محتواى اطلاعاتى یک دستگاه نشانگانى -یعنى تجزیهى آن به دنبالهاى از انتخابهاى دوارزشى- استفاده شده است. یکى از 26حرف زبان انگلیسى را -مانند یکى از 32حرف فارسى- با پنج انتخاب دودویى مىتوان مشخص کرد. با توجه به این که محتواى هر حرف انگلیسى به این ترتیب کمى کمتر از پنج بیت مىشود، و اندازهى هر واژهى این زبان هم کمى (یک حرف) بزرگتر از واژگان فارسى مىشود، مىتوان برابر دانستن محتواى اطلاعاتى یک واژهى فارسى و انگلیسى را به عنوان تخمینى نادقیق ولى کاربردى پذیرفت. به این شکل محتواى اطلاعاتى تقریبى هر واژه در متنِ جوک، 20 بیت مىشد. با این فرض، محتواى اطلاعاتى 411 جوک محاسبه شد و محتواى اطلاعاتى آن در پردازش آمارى شرکت داده شد.
خوشهبندى دادهها در نرمافزار SPSS نشان داد که به طور کلى جوکها در دو دستهى بلند و کوتاه جاى مىگیرند. جوکهاى بلند، ساختارى داستانگونه دارند و معناى پایه و هدفشان شرایطى منسجم و یکپارچه را در بر مىگیرد که از نوعى سازگارى معنایىِ درونى برخوردار است. در مقابل، جوکهاى کوتاه تنها از چند گزاره تشکیل مىشوند، ساختار داستان گونه ندارند و بیشتر به توصیف مختصرِ شرایطى منحصر مىشوند که رخدادِ مربوط به کلید در آن تجربه مىشود. ساخت معنایى هدف در این جوکها آشفته، متعارض و داراى ناسازگارى درونى است و معمولا باطلنمایى را در خود دارند.
ب) نوع
هر جوک، ساختارى زبانى است که به دلیل چندپهلو بودن و حضور کلید، نوعى نوسان معناشناختى بین معانى پایه و هدف را ممکن مىسازد. در کل پنج الگوى اصلى در این ساختار تشخیص داده شد. هر الگو، شیوهى خاصى از نوسان معنایى یاد شده را پدید مىآورد. بنابراین مهمترین شاخصى که مىتوانست براى دسته بندى جوکها مورد استفاده قرار گیرد، چگونگى تبدیل معناى پایه به هدف بود. این پنج الگو عبارت بودند از:
نخست) بازآرایى: عامترین و رایجترین شیوهى تبدیل معناى پایه به هدف، این بود که اطلاعات داده شده در متن به کمک کلید به شکلى جدید با هم مفصل شوند و کلیتى نوظهور را پدید آورند. این بازآرایى در شرایطى رخ مىداد که عناصر سازندهى جوک تغییر معنا نمىدادند و تنها ترکیبشان بود که به شکلى جدید بازتفسیر مىشد. تمایز معناى هدف و پایه به خوبى در این جوکها دیده مىشد، به طورى که تفسیرِ هنجار، عقلانى، معمولى، و آشنا )پایه( به عنوان زمینهاى براى رسیدن به برداشتى ناهنجار، نامعقول، ناممکن و غریبه )هدف( طرح مىشد و تضاد بین این دو با شدت خندهى تولید شده، نسبت مستقیم داشت. معناى هدف معمولا به تابوهاى اجتماعى مربوط مىشد، شرایطى غیرعقلانى و ناممکن را توصیف مىکرد، و در بسیارى از موارد به شکلى اغراقآمیز بر صفت خاصِ قهرمان -که معمولا به قومیت وى مربوط مىشد- تأکید مىکرد.
دوم) قیاس : در جوکهاى این دسته، تعمیمِ معناى یکى از عناصر موجود در متن به کلید، گذار از معناى پایه به هدف را ممکن مىکرد. این تعمیم مىتوانست به عناصر آوایى موجود در متن، یا ساخت مفهومى آنها ارجاع شود. در این جوکها، شباهت بین یک عنصرِ خاص از شرایط توصیف شده در معناى پایه و هدف، به گذار معنایى مىانجامید. ساخت منطقى این جوکها از حالت پیشین پیچیدهتر است و معمولا تعمیمها و استنتاجهایى را در درون متن شامل مىشود. در تمام موارد، این تعمیمها به پیوند خوردن دو موضوعِ بىربط منتهى مىشوند. بیشترین تفاوت میان سازگارى معناى پایه و هدف را در این جوکها مىتوان یافت. در این دسته جوکهایى وجود داشتند که معناى هدفشان تعمیمى از معناى پایه در شرایط غیرعادى بود، و جوکهاى دیگرى هم بودند که معناى هدفشان هیچ ارتباط معنادارى با معناى پایه نداشت. معمولا این انطباق زیاد و کم بین معناى پایه و هدف، به ترتیب در جوکهاى بلند و کوتاه دیده مىشد. بعضى از جوکهاى این رده صرفا بر مبناى شباهتى ریختى یا آوایى ساخته شده بودند و بنابراین خیلى کوتاه بودند، و معناى هدف در آنها حالتى تکه پاره و ناممکن داشت.
سوم) ایهام: در این دسته از جوکها، عنصرى زبانى با دو یا چند معنا به کار گرفته مىشد و کلید تبدیل معناى پایه به هدف نیز همین عنصر بود. عنصرِ داراى ایهام مىتوانست واژه، صوت، گزاره، یا (به ندرت) مجموعهاى از گزارهها باشد. در این مجموعه هم هر دو دسته از جوکهاى بلند و کوتاه وجود داشتند.
چهارم) باطلنما: جوکهاى داراى باطلنماى منطقى بر مبناى تأکید بر عنصرى خاص از متن شکل مىگیرند. در این جوکها معناى پایه و هدف واگرایى چندانى را از خود نشان نمىدهند و با هم همخوان و در هم تنیده هستند. معناى هدف، در واقع دنباله و مشتقى خاص از معناى پایه است، که باطلنمایى را در خود حمل مىکند. معمولا این باطلنما با تأکید بر یکى از مفاهیم متن پدید مىآید و همین مفهوم را مىتوان به عنوان کلید در نظر گرفت.
پنجم) تسلسل منطقى: این جوکها از نظر تعداد کمترین و از نظر پیچیدگى جالبترین گروه را تشکیل مىدادند. مهمترین نکته در موردشان، آن بود که واگشایىشان کارى دشوار بود و از عهدهى همهکس بر نمىآمد. به همین دلیل هم این جوکها چندان رایج نبودند و تنها در گروههاى خاصى از قشر داراى تحصیلات بالا شیوع داشتند. ساخت این جوکها، یک حلقهى خودارجاعِ معنایى را در بر مىگیرد. یعنى در این جوکها ادعا یا مفهومى طرح مىشود (معناى پایه) و پس از آن در جریان یک حلقهى بستهى استنتاجى، توسط استناد به خودش تأیید مىگردد. نکتهى جالب در مورد این جوکها آن است که کلیدِ مشخصى ندارد. یعنى واپسین جملهى آن به تنهایى نمىتوان به عنوان کلید در نظر گرفته شود. چرا که این جملهى آخر معمولا تکرار بخشهاى آغازین جوک است.
گوشزد: ایهام و قیاس را مىتوان به عنوان نوعى تخصص یافته از بازآرایى در نظر گرفت. به عبارت دیگر، این دو دسته، زیرواحدهایى ویژه از بازآرایى هستند. چرا که ساختار تک محورىِ اتصال معناى پایه به هدف -یعنى کلیدى مشخص- را دارا هستند. جوکهاى داراى تسلسل منطقى و باطلنما را هم مىتوان به عنوان نوعى جوکِ داراى بازنمایى مورد توجه قرار داد، اما علت بروز خنده در این موارد، بیش از گذار معنایى، ساخت منطقى جوک است.
پس مىتوان الگوى بازآرایى را عامترین و رایجترین شکل از گذار معنایى در نظر گرفت. ایهام و قیاس دو شکل تخصص یافته -ولى سازگار- از این الگو هستند. تسلسل و باطلنما هم مىتوانند به عنوان مشتقاتى از الگوى بازآرایى در نظر گرفته شوند، اما در این جوکها ساخت معنایى جوک به قدرى تخصصى شده است که چیزى علاوه بر گذار معنایى پدید آمده است، که ساختار متناقض یا «زیادى» همسازگارِ معناى جوک است.
یکى از ویژگیهایى که از دیرباز در تحلیل جوکها محوریت داشته است، ارجاعات بىپرده و صریحشان به تابوهاى اجتماعى است. بر این مبنا، تابوى مورد ارجاع در جوکها به این دستهها تقسیم شدند:
نخست: تابوهاى جنسى: این رده از تابوها بیش از بقیه در جوکها مورد اشاره قرار مىگرفتند. در این جوکها شکلى از ارجاع به دستگاه تناسلى وجود داشت. تمام اشکالِ رابطهى جنسى و حالات اغراقآمیز یا غیرطبیعىِ مربوط به این موضوع در این جوکها وجود داشت.
دوم: تابوهاى مربوط به دستگاه گوارش: در این دسته از جوکها، کارکردهاى زیستىِ مربوط به دفع ادرار و مدفوع مورد اشاره واقع مىشد.
سوم: تابوهاى دینى: در این تابوها مفاهیم مربوط به نمادهاى مقدس، محرمات دینى، یا مناسک مذهبى مورد اشاره قرار مىگرفت.
چهارم: تابوهاى سیاسى: در این جوکها به شخصیتهاى سیاسى، رخدادهاى اجتماعى/سیاسى، یا نمادهاى حکومتى اشاره مىشد.
ت) ارجاع به مفهوم تنشزا
در بخش عمدهى جوکها، محور متصل کنندهى معناى پایه به هدف، و کلید جوک به مفهومى تنشزا اشاره مىکردند. ناگفته پیداست که به دلیل پیوند خوردن مفاهیم تنشزا با تابوهاى اجتماعى، بخش مهمى از این جوکها به تابوهاى مربوط به آن مفهوم تنشزا هم ارجاع مىکردند. در واقع، نقطهى اصلىارجاع جوک مفهومى تنشزا بود. اما به این دلیل که این مفاهیم در نهادهاى هنجارساز اجتماعى سانسور مىشوند و در قالب تابوهایى از فضاى مجاز اندیشه خارج مىشوند، اشاره بدانها خود به خود تابوهاى مربوط به آنها را نیز خدشهدار مىکرد. مفاهیم تنشزا، توسط نهادهاى قدرت در جامعه سرکوب و بىاثر مىشوند و به صورت تابوهایى در پیکرهى اطلاعاتىِ ساختهاى قدرت رسوب مىکنند. جوکها به عنوان منشهایى که محورشان مفاهیم تنشزاست، خواه ناخواه به این تابوها و آن نهادهاى قدرت نیز گوشه و کنایه هایى مىزدند.
بر مبناى نوع این ارجاعات، هشت نوع مفهوم تنشزا در میان جوکها تشخیص داده شد، که به ترتیبِ فراوانى عبارت بود از:
جنسیت، اختلال در کنش متقابل هنجار، خشونت، مرگ، گناه/جرم، بیمارى، عقلانیت، و تغذیه.
ث) قومیت قهرمان
قومیت قهرمان جوک، در بیشتر موارد مورد اشاره قرار مىگرفت. چنین مىنماید که اشاره به قومیتى خاص و جوک ساختن براى مردمِ اهلِ شهرى ویژه، نوعى واکنش ناخودآگاهانهى مردمِ جامعهاى باشد که با خرده فرهنگِ متمایزِ مهاجرانى از آن قومیت روبرو شده است. رواج جوکهاى مربوط به رشتىها، قزوینىها، ارمنىها، ترکها در تهران و عربها و آبادانیها در شیراز، نمودى از این پدیده است. حضور اقلیتى از یک قومیت خاص در شهرى میزبان، به معناى به نمایش گذارده شدنِ منشهایى بیگانه و ناآشناست که به سرعت به پیدایش مرزبندى میان ما/دیگران مىانجامد. یکى از ملایمترین نمودهاى بروز این واکنش ایمنىِ فرهنگ میزبان، تولید جوکهایى است که این منشهاى بیگانه را مورد تمسخر قرار دهد، و به شکلى دوستانه ناهمخوانى با آن را بىاثر سازد. چنین چیزى به روشنى در جوکهاى رایج در تهران دیده مىشد.
هشت قومیت اصلى در جوکهاى گردآورى شده تشخیص داده شد که به ترتیبِ فراوانى عبارت بودند از:
ترک، رشتى، قزوینى، عرب، اصفهانى، آبادانى، سرخپوست، ارمنى.
ج) نقش اجتماعى قهرمان
معیار دیگرى که مىتوانست براى دسته بندى قهرمانان جوکها مورد استفاده قرار گیرد، جایگاه اجتماعى و نقش جامعهشناختىِ ایشان بود. بر این مبنا سى و دو جایگاه اجتماعى متفاوت در میان قهرمانان تشخیص داده شد که عبارت بودند از:
ورزشکار، دزد، خریدار، فروشنده، عاشق/معشوق (دوست پسر/دختر یا زن/شوهر)، خواستگار، زائو، زن خانهدار، مرد خانهنشین، پیرزن، کودک، دیوانه/ناقص العضو، بیمار، پاسخگو )در برابر پرسشگرى فرضى(، دیندار، متخصص فنى، دانشمندِ سخنگو یا سخنران، پزشک، مسافر، مسئول دادگاه/متهم، دانشآموز/دانشجو، روستایى، دروغگو، استفاده کننده از توالت، چاقوکش/هفتتیرکش، پیشخدمتِ رستوران، راننده/خلبان، شکارچى، کارگر، مقامات دولتى، نظامى، جانور یا موجود غیرانسان.
نکتهى جالب در این سى و دو مورد آن است که در آنها برخى به موقعیتهاى شغلى (پزشک، شکارچى)، بعضى به ساخت بدنى (کودک، بیمار، پیرزن)، تعدادى به شکل کنش متقابل (عاشق/ معشوق، دروغگو) و برخى از کارویژهى تخصصى ویژهاى (استفاده از توالت یا خواستگارى رفتن) تعلق داشتند. به عبارت دیگر برشهایى که از نقش اجتماعى افراد گرفته شده بود، تنها در سطح شغلشان نبود و تا لایههاى جزئىترى در زندگى روزانهشان هم پیش مىرفت. همهى اعضاى یک جامعه، مستقل از شغلشان، به هنگام رفتن به دستشویى یا هنگامى که در خانه تنها هستند الگوى ویژهاى از رفتار و انضباط بدن را به نمایش مىگذارند، و جوکها آنقدر ریزبینانه طراحى شدهاند که این الگوها را هم مىبینند و به عنوان دستمایهى خنده مورد استفاده قرار مىدهند.
چ) وابستگى به زمینه
برخى از جوکها به حوادث خاص اجتماعى، اتفاقات مشهور، یا وقایع زودگذر و محلى وابسته بودند. به عنوان مثال، بعد از بسیارى از رخدادهاى سیاسىِ مهم، مجموعهاى از جوکها براى دولتمردان درگیر ساخته مىشود که تنها با دانستن آن رخداد و در زمینهى اطلاعاتىِ آن معنا مىیابد. یک نمونهى دیگرى از اتفاقاتى که منجر به ساختن جوکهاى زیادى شد، واقعهى بیستم شهریور (یازده سپتامبر) سال گذشته بود. در بسیارى از مواقع، یک فیلم یا سریال محبوب هم مىتواند به عنوان محملى براى تولید جوک عمل کند. به عنوان مثال پس از پخش سریال امام على و نمایش فیلم تایتانیک جوکهاى زیادى در مورد رخدادهاى مربوط به این نمایشها ساخته شد. در این موارد، جوک منشى است که بر زمینهى معنایىِ منشهایى بزرگتر و موفقتر سوار مىشود و به همراه آنها خود را تکثیر مىکند. در کل، جوکها را بر مبناى وابسته بودن یا نبودنشان به زمینههاى خاص، مىتوان به دو گروه وابسته به زمینه و مستقل از آن تقسیم کرد.
ح) اشارهى پیرازبانى
فهم برخى از جوکها به اشارههایى پیرازبانى وابسته است. معمولترین نشانههاى به کار گرفته شده در جوکها، شکلک و تغییر حالت چهره است، اما مواردى که به شیوهى راه رفتن، حرکات بدن، و اشارات دست مربوط باشند هم وجود دارند. جوکها را بر مبناى حضور یا عدم حضور این عناصر پیرازبانى مىتوان به دو رده تقسیم کرد. در میان جوکهاى داراى اشارهى پیرازبانى، دو گروه عمده را مىتوان تشخیص داد. نخست، آنهایى که اشاره به عنوان مکمل بیان مطلب به کار گرفته مىشود، و معناى حمل شده توسط اشاره براى بروز رفتار خنده کافى نیست (هرچند شاید کافى باشد). موارد دیگرى هم وجود دارند که اشاره در آنها نقشى لازم و کافى را بر عهده دارد و براى آزاد شدن رفتار خنده اجراى درستشان ضرورت دارد. این جوکها آنهایى هستند که اشارهى پیرازبانى بخشى از کلیدشان است. در برخى موارد کل کلید به چنین اشارهاى منحصر مىشد.
د) وابستگى به اندرکنش با مخاطب
برخى از جوکها با گزارهاى پرسشى شروع مىشد و پس از پاسخِ قابل پیشبینىِ شنونده ادامهى جوک ارائه مىشد. جوکهاى داراى این ساختار، نباید با گزارهى رایجِ «جوک اون یارو…. رو شنیدى که….؟» اشتباه گرفته شود. این گزارهى اخیر در ابتداى بسیارى از ارتباطهاى جوکگویى مىآید، اما هدف از پرسیدنش آن است که گوینده در مورد خندهدار بودن جوکى که مىگوید، اطمینان خاطر پیدا کند. در این موارد اگر این گزاره حذف شود، لطمهاى به جوک وارد نمىشود. ولى در جوکهاى داراى اندرکنش واقعى، جملهى پرسشىِ آغازین بخشى از محتواى معنایى جوک را حمل مىکند و حذف آن اثر جوک را از بین مىبرد.
یافتههای آماری
الف) فراوانیها
از نظر نوع، رایجترین جوکها، آنهایى بودند که با شیوهى بازآرایى معناى پایه را به هدف تبدیل مىکردند. 430 مورد از 717جوک (%60) به این رده متعلق بودند. تعداد جوکهاى این دسته را مىتوان با در نظر گرفتن عناصر گروههاى دیگر بیش از این هم دانست، اما در اینجا با توجه به این که ردهبندى بر مبناى نوع مبناى تقسیمبندى ما را تشکیل مىداد، طبقات مورد نظرمان را جامع و مانع در نظر گرفتیم و جوکهاى داراى قیاس و ایهام را در میان عناصر داراى بازآرایى نشمردیم. هرچند چنان که گذشت، این دو حالت را مىتوان اشکالى تخصص یافته از بازآرایى دانست.
با این توضیح، جوکهاى داراى قیاس، با 127نمونه (%7/17) در مرتبهى بعدى قرار داشتند و پس از آن به ترتیب جوکهاى داراى ایهام (95مورد- %2/13)، داراى باطلنما (53 مورد- % 4/7) و داراى تسلسل منطقى (12مورد- % 7/1) قرار مىگرفتند.
از نظر اندازه، دامنهى طول جوکها بین 5-179 واژه بود، که با 100-3580 بیت اطلاعات برابر مىشود. میانگین تعداد واژگانِ یک جوک، 51کلمه (حدود 1000بیت) بود. تعداد کلمات کلید 0-20 تا بود. از آنجا که تخمینِ چهار حرف به ازاى هر واژه در مورد کلمات کلید هم صادق بود، مىتوان دامنهى تغییراتِ اندازهى کلید را 0-400 بیت دانست. یادآورى این نکته لازم است که عدد صفر در این محاسبه بدان معناست که کلید جوک توسط نمادهاى زبانى ارائه نمىشد و تنها علامت حرکتى دست و چهره آن را منتقل مىکرد. چنان که مىبینید، دامنهى تغییرات محتواى اطلاعاتى کلید نسبت به کل متن جوک بسیار کمتر است، و مىتوان طول کلید را مقدارى کمابیش ثابت فرض کرد. این مقدار برابر است با 110 بیت اطلاعات که میانگین حجم اطلاعاتى کلیدها بود.
خوشهبندى دادهها بر مبناى تعداد واژگانِ به کار گرفته شده در هر جوک، دو گرانیگاه را در حد 30 و 89 واژه (609و 1778بیت) نشان مىدهد. به این ترتیب جوکهاى کوتاه و بلند را مىتوان به طور متوسط داراى 30و 90 واژه (یعنى حدود 600و 1800بیت) دانست. از میان 411 جوکى که اندازهشان مشخص شد، 143تا بلند و 268 تا کوتاه بودند. یعنى به طور متوسط یک سوم کل جوکها را مىتوان بلند و باقى را کوتاه در نظر گرفت.
اگر عمل خوشهبندى را در مورد کلید جوکها هم انجام دهیم، به نتایج جالبى مىرسیم. خوشهبندى دادهها نشان مىدهد که کلیدها هم دو اندازهى متمایزِ چهار و ده واژهاى دارند. یعنى دو نقطهى ثقل براى اندازهى کلیدها وجود دارد که با 205 و 82 بیت برابر است. از 411 جوک مورد نظرمان، 96 تا از نظر کلیدى، بلند و بقیه (315 تا) کوتاه بودند. چنان که گفتیم، اندازهى کلیدها به طور کلى پایدارتر از اندازهى کل جوک است، و این امر را مىتوان به خوبى در نزدیکى دو گرانیگاه یاد شده، دید. با توجه به اهمیت بیشترِ اندازهى جوک، و فراختر بودن دامنهى تغییراتِ آن، لازم دیدیم تا خوشهبندى اندازهى کلید را بر مبناى اندازهى جوک هم انجام دهیم. وقتى دادههاى مربوط به اندازهى کل جوک و کلید با هم ترکیب شدند، گرانیگاه اندازهى کلید به هم نزدیکتر شد و به 5و 7واژه ) 98و 135بیت( رسید. این امر حدس ما را در ثبات اندازهى کلید تأیید مىکند. یعنى انگار تغییرات اندکِ اندازهى کلید، از تغییرات اندازهى کل جوک تبعیت نمىکند و در ترکیب با آن، اندازهى پایهاى (در حد 110بیت) را براى کل کلیدها به دست مىدهد.
با این وجود دامنهى اندازهى کلید نسبت به کل جوک به شکل تعجب آورى ثابت بود. یعنى با وجود نوسان اندازهى جوک، کلید همواره اندازهاى نسبتا یکسان داشت. دامنهى اندازهى کلید در جوکها، از صفر تا بیست واژه (0-400 بیت) متغیر بود.
از نظر اشاره به تابوها، ارجاعات جنسى بیشترین تعداد را داشتند. چنین ارجاعاتى در 295جوک ( % 1/41) مشاهده شد. پس از آن به ترتیب ارجاعاتِ مربوط به دستگاه گوارش (59مورد- % 2/8) تابوهاى دینى (28 مورد- 9/3) و اشارههاى سیاسى (14مورد- % 2) قرار مىگرفتند. توضیح این نکته لازم است که در شمارش خود، مواردى را که به بیش از یک تابو اشاره مىکردند ساده کردهایم و تنها اشارهى برجستهتر را -که با کلید پیوند نزدیکترى داشت- در نظر گرفتهایم.
از نظر مفاهیم تنشزا، بیشتر جوکها با جنسیت ( 99 مورد- (% 7/13) کنش متقابلِ مخدوش شده (73 مورد- % 2/10) و هویت فردى (71 مورد- %9/9) ارتباط داشتند. کمترین اشارهها به تغذیه (17 مورد- % 2/3) مربوط مىشد.
از نظر قومیت قهرمان، بیشترین اشارهها به قومیت ترک بود (239 مورد- 3/33٪) پس از آن به ترتیب رشتىها ( 47 مورد- % 6/6)، قزوینىها (26 مورد- % 6/3)، عربها (17 مورد- % 4/2)، اصفهانىها (12 مورد- %6/1)، ارمنىها و آبادانیها (چهار مورد – % 6/0) و سرخپوستها (3 مورد- % 4/0) قرار مىگرفتند.
از نظر اندرکنش با شنونده، تنها % 4/2جوکها (17مورد) کلیدى را در بر مىگرفتند که به گفت و گو با شنونده وابسته بود. بقیه بدون دخالت فعال شنونده هم قابلتعریف بودند.
از نظر وابستگى به زمینه، تنها %8/8 از جوکها (63مورد) به رخدادهاى خاصِ محیطى وابسته بودند. مهمترینِ این موارد عبارت بودند از جذب کنندههاى معنایى همهگیرى مانند وقایع سیاسى (انتخابات، واقعهى بیستم شهریور/ یازده سپتامبر)، سریالهاى تلویزیونى و فیلمها، و مسابقات ورزشى (به ویژه فوتبال).
از نظر حضور نشانههاى پیرازبانى و غیرکلامى، % 2/14 از جوکها (102مورد) چنین علایمى را داشتند. تمام نشانههاى پیرازبانى -مانند تقلید لهجه، حرکات دست و پا، و حالت چهره- در این رده گنجانده شدند. از میان این جوکها، در 28 مورد (% 9/3) نشانهى پیرازبانى -که معمولا حالتى در چهره به همراه حرکت دست بود- به عنوان کلید عمل مىکرد و جوک فاقد کلید زبانى بود.
ب) مقایسه و همبستگى
1) زبان و ملیت
جوکهاى فارسى و انگلیسى تفاوت چندانى از نظر ساختار و نوع نداشتند. اصول حاکم بر ردهبندى ساخت معنایىِ جوکهاى فارسى عینا براى جوکهاى انگلیسى و فرانسوى هم قابل تعمیم بودند و حتى نسبت جوکهایى که از هر نوع وجود داشت، در گذار از مرزهاى زبانى دست نخورده باقى مىماند. با این وجود، جوکهاى فارسى و انگلیسى از چند نظر با هم تفاوت داشتند.
الف) اندازهى پایهى جوکهاى فارسى (972 بیت) کمتر از انگلیسى (1265 بیت) بود. همچنین کلیدهاى جوکهاى فارسى (107 بیت) هم کوتاهتر از همتاهایشان در زبان انگلیسى (133 بیت) بودند. یکى از دلایلى که مىتواند این تفاوت اندازه را توجیه کند، فاصلهى بیشترِ زبان عامیانه و رسمى در فارسى است. چنان که مىدانیم، جوکها در عمل همواره در گویشى عامیانه و خودمانى تعریف مىشوند. موارد استثنایى که این بر این قاعده وارد است (مثل مجلات و کتابهاى جوک) بیشتر به عنوان مخزنى براى تغذیهى رفتار جوکگویى عمل مىکنند، تا روندى موازى با آن. یکى از دلایل مشخص این تفاوت، کمتر بودنِ احتمال “در تنهایى خندیدن به متن نوشته شدهى جوک”، نسبت به زمانى است که این جوک در جمعى دوستانه تعریف مىشود.
به هر صورت، حتى در مجلات و کتابها -و به تازگى سایتهاى- داراى جوک هم تلاش مىشود تا متن جوک با زبانى نزدیک به گویش عامیانه نوشته شود.
زبان فارسى و انگلیسى از نظر چگونگى فشرده سازى اطلاعات در ساختهاى زبانى با هم تفاوتهایى دارند. مهمترینِ این تفاوتها، به فاصلهى زبان عامیانه و رسمى در این دو زبان مربوط مىشود. در زبان انگلیسىِ معیار، تفاوت بین گویش رسمى و عامیانه بسیار کمتر از فارسى است. شکسته شدن حروف و ادغام واژگان در زبان فارسى، آنقدر پیش رفته است که فهم زبان گفتارى ما را براى یک فرد آشنا به فارسىِ نوشتارى و رسمى دشوار مىسازد. البته در زبان انگلیسى هم زبانهاى عامیانهاى با همین درجه از فشردگى وجود دارد، اما آنها را بیشتر در میان اقلیتهاى قومى و به ویژه زبان کوچهى سیاهان آمریکایى مىبینیم. در هر صورت، امکان دارد که نزدیکى زبان انگلیسىِ رسمى با زبان عامیانه، دلیل بیشتر بودن محتواى اطلاعاتى جوکهاى انگلیسى باشد. در پژوهش کنونى، تمام جوکهاى انگلیسى و بخشى از جوکهاى فارسى از شبکهى اینترنت برداشت شدند. براى پرهیز از تداخل متون نوشتارى و گفتارى، به هنگام شمارش نمادهاى به کار گرفته شده در هر جوک، تمام جوکها به زبانى عامیانه -فارسى یا انگلیسى- براى شنوندگانى تعریف شدند و بعد عمل شمارش بر روى این نسخهى زنده و فعال انجام گرفت.
ب) از نظر تابوهاى مورد اشاره، جوکهاى فارسى و انگلیسى مشابه بودند. اما مفاهیم تنشزاى به کار گرفته شده در این دو زمینه تفاوتهاى چشمگیرى را از خود نشان مىدادند. چنان که از نمودار میلهاىِ توزیع مفاهیم تنشزا بر محور زبانِ جوکها بر مىآید، جوکهاى فارسى در این موارد با نمونههاى انگلیسى تفاوت دارند:
نخست: اشاره به مسئلهزا بودن عقلانیت در جوکهاى فارسى بسیار بیشتر دیده مىشود. عقلانیت به عنوان موضوعى که خدشهدار شدنش محور موضوعىِ جوکها باشد، در زبان انگلیسى رواج ندارد، اما در فارسى چنین محورى به روشنى دیده مىشود.
دوم: در جوکهاى فارسى به مرگ بیشتر پرداخته شده است. ماجراى بسیارى از جوکهاى فارسى، ارجاعى مستقیم به مفهوم مرگ دارد و این در حالى است که چنین مفهومى با این فراوانى در جوکهاى انگلیسى تکرار نمىشود.
سوم: اشاره به گناه و جرمهاى مدنى، در جوکهاى انگلیسى بسیار بیش از نمونههاى فارسى دیده مىشود. این امر مىتواند ناشى از نهادینه شدن قانون و پایدارى بیشتر اخلاق مدنى در آن کشورها باشد.
پ) با توجه به شیوهى گردآورى جوکهاى انگلیسى، نمونههایى که کلیدشان به اشارههاى پیرازبانى منحصر باشد، در مجموعهى ما وجود نداشت. این امر ناشى از ناممکن بودن ثبت این جوکها در قالب نوشتار بود، وگرنه جوکهاى داراى عناصر پیرازبانىِ غیرکلیدى در نمونههاى انگلیسى و فارسى با بسامدى کمابیش یکنواخت مشاهده شد.
2) نوع و رده
مهمترین معیار براى ردهبندى جوکها، نوع آنهاست.
الف) از نظر تابوها، بیشترین اشاره به تابوهاى جنسى در جوکهاى نوعِ بازآرایى دیده شد، که بزرگترین رده را نیز تشکیل مىدادند. این بدان معناست که به طور آمارى، بیشتر جوکها را مىتوان از نوع بازآرایى و داراى تابوى جنسى دانست. الگوى دیگرى که وجود داشت، غیاب جوکهاى داراى مضمون سیاسى در میان جوکهاى داراى باطلنما بود.
نکتهى خیلى جالب، آنکه جوکهاى داراى تسلسل منطقى فاقد تابو بودند.
ب) فراوانى اندرکنش با شنونده در میان انواع گوناگونِ جوک، متفاوت بود. جوکهاى داراى ساختار قیاسى و تسلسل منطقى فاقد اندرکنش بودند، و در جوکهاى داراى بازآرایى هم نمونههاى فاقد اندرکنش بیشتر از آنهایى بود که با شنونده اندرکنش داشتند. در جوکهاى داراى ایهام و باطلنما، وجود اندرکنش شایعتر از غیابش بود.
پ) اشارههاى پیرازبانى در جوکهاى داراى قیاس بیشینه بود. تعداد خیلى زیادى از این جوکها داراى چنین اشارههایى بودند، و بخش عمدهى جوکهایى که کلیدشان غیرکلامى و علامتى بود هم در این رده مىگنجیدند. بخشى از این جوکها هم به ردهى جوکهاى داراى بازآرایى تعلق داشتند. تعداد کمى از جوکهاى داراى ایهام چنین اشارههایى را -بیشتر به عنوان اطلاعات فرعى و نه کلیدى- دارا بودند. جوکهاى داراى باطلنما و تسلسل منطقى فاقد چنین اشارههایى بودند.
ت) جوکهاى داراى بازآرایى بیشترین تعداد و نسبت از جوکهاى وابسته به زمینه را در بر مىگرفتند. با این وجود، جوکهاى داراى ایهام نسبت به تعدادشان بخش بزرگترى از این جوکها را در خود جاى مىدادند. جوکهاى داراى تسلسل منطقى فاقد وابستگى به زمینه بودند و این شاخص در جوکهاى داراى باطلنماى منطقى نیز بسیار پایین بود.
ث) از نظر محتواى اطلاعاتى، جوکهاى نوعِ بازآرایى بزرگترین و نوعِ ایهام کوچکترین دسته را تشکیل مىدادند. بیشترین پراکندگى از نظر اندازه در جوکهاى داراى تسلسل دیده مىشد، و متراکمترین و کمدامنهترین توزیع اندازه در جوکهاى داراى بازآرایى وجود داشت.
ج) جوکهاى نوع بازآرایى بیشترین صراحت را در مورد قومیت قهرمان ابراز مىکردند. بیشترین ارجاعات به تمام قومیتها در این گروه دیده مىشد. هنگامى که درصد ارجاع به قومیتها بر حسب تعداد هر دسته از جوکها محاسبه شد، جوکهاى داراى قیاس هم از نظر ارجاع به قومیت ترک و قزوینى اهمیت یافتند.
چ) از نظر توزیع مفاهیم تنشزا هم ارتباط مشخصى در میان انواع گوناگون جوک دیده مىشد. نکتهى چشمگیر، فراوانىِ ارجاع به عقلانیتِ مخدوش در جوکهایى بود که باطلنما داشتند. پس از این دسته، جوکهاى داراى قیاس/تعمیم چنین ارجاعاتى داشتند و در سطحى بسیار پایینتر، جوکهاى داراى تسلسل منطقى هم به این موضوع اشاره مىکردند. عقلانیت در جوکهاى داراى ایهام و بازآرایى مورد اشاره واقع نمىشد.
خشونت، از الگویى معکوس تبعیت مىکرد. یعنى در نوع بازآرایى و ایهام فراوان بود و با نسبتى بسیار کمتر در جوکهاى داراى قیاس یافت مىشد. این موضوع در جوکهاى داراى تسلسل و بازطلنما مورد اشاره واقع نمىشد.
اشاره به بیمارى و گناه/جرم در جوکهاى نوع بازآرایى از همه بیشتر دیده مىشد، و جوکهاى داراى قیاس هم به نسبتى کمتر این عناصر را در خود داشتند. در جوکهاى داراى تسلسل و باطلنما عنصر گناه/جرم مورد اشاره واقع نشده بود.
مرگ، بیش از همه در جوکهاى داراى باطلنما دیده مىشد. این عنصر در ردهى بازآرایى با نسبتى کمتر حضور داشت و در جوکهاى داراى تسلسل وجود نداشت. اشاره به موضوع تغذیه و تابوهاى خوراکى در جوکهاى داراى ایهام رایج بود و در نوع داراى تسلسل غایب بود.
ح) به طور کلى بیشترین ارجاع به نقش اجتماعى قهرمانان در جوکهاى داراى بازآرایى و کمترین اشاره به این موضوع در جوکهاى داراى تسلسل منطقى دیده مىشد. قهرمانان بیشتر به گروه افراد مذهبى، مسافران، کودکان و بیماران منسوب مىشدند، و بیشترین کنش اجتماعىِ مورد اشاره، رابطهى عاشقانه یا زناشویى بود.
3) اندازه
چنان که گفتیم، برخى از جوکها به همراه کلیدِ کلامى، از کلیدهاى پیرازبانى نیز استفاده مىکردند و نشانههاى حرکتى را دستمایهى ایجاد گذار از معناى پایه به هدف قرار مىدادند. یعنى شکل صورتبندى معناى کلید در آنها با بقیه متفاوت است و علاوه بر علایم گفتارى، در نظامهاى نشانگانى غیرزبانى تمرکز یافته است. با توجه به آنچه که در مورد اندازهى ثابتِ کلید گفتیم، باید قاعدتا انتظار داشته باشیم که اندازهى کلیدهاى زبانى در این جوکها کمتر از جوکهاى فاقد علایم پیرازبانى باشد. از سوى دیگر، با توجه به شفافیت کمترِ این نوع علایم، و با توجه به قواعد یاد شده در نظریهى منشها، انتظار داریم که ابهام و شکست تقارن معنایى در این جوکها کمتر از جوکهاى عادى باشد. پس پیشبینى مىکنیم که اندازهى کل چنین جوکهایى باید کمتر از جوکهاى دیگر باشد. این بدان معناست که نوعى همبستگى منفى میان حضور عناصر پیرازبانى و اندازهى جوک و کلید مورد انتظار است. شواهد آمارى نشان داد که چنین پیشداشتى درست است و همبستگى بین حضور عناصر پیرازبانىِ حاضر در کلید با حجم کلى جوک (136/0) و حجم کلید (312/0) در سطح 01/0 خطا معنادار است.
جمع بندی: اهمیت جوکها از دید نظریهى منشها
جوک، از زاویهى دید نظریهى منشها، شکلى بسیار ویژه از عناصر فرهنگىِ تکثیر شونده است. آنچه که جوک را به عنصر فرهنگى (منش) خاصى تبدیل مىکند، این ویژگیهاى آن است:
الف) جوک متنى خودبسنده و مستقل از زمینهى معنایى پیرامون خویش است، این استقلال از محیط در دو بعد معنا دارد:
نخست: جوکها به لحاظ پاداشى که به مخاطب انسانىشان منتقل مىکنند، خودبسندهاند. یعنى بر خلاف خبرهاى مهم، نظریههاى علمى، و منشهاى مربوط به عملکردها و فنون، جوک به چیزى خارج از خود اشاره نمىکند. چنان که گذشت، % 2/91) از جوکها بدون این که با رخدادهاى محیطى مربوط باشند، مىتوانند تعریف شوند. این بدان معناست که این جوکها تاریخ مصرف ندارند و به اتفاقات گذرا و خاصى در جهان خارج اشاره نمىکنند.
از سوى دیگر، پاداشدهنده بودن جوک به امکاناتى که براى تغییر جهان و تسلط بر من/دیگرى/جهان ایجاد مىکند بستگى ندارد. هیچ کس جوک را براى آن که بعدها استفادهاى عملى از آن بکند یاد نمىگیرد، و به سوداى آنکه روزى به درد مخاطب بخورد آن را منتقل نمىنماید. ما به سادگى براى این جوک مىشنویم که بخندیم، و براى آن جوک مىگوییم که دیگران را بخندانیم. این خندیدن و خنداندن، جداى از کارکردهاى جامعهشناختىِ پیچیدهاى که برشمردیم، بر حضور نوعى اتصال کوتاه میان سیستم پاداش/لذت و دستگاه رمزگشایى معنایىِ ما دلالت دارد. جوک منشى است که بلافاصله باعث سرخوشى و خنده مىشود. بنابراین تأثیر آن فورى و بى درنگ است، و به نقطهى نامعلومى در آینده وکاربردى نامشخص در شرایطى خاص اشاره نمىکند.
دوم: جوک از نظر ساخت معنایى هم خودمختار است. البته هر جوکى در زبانى ویژه و در زمینهاى از اطلاعات پایه و دانستههاى اولیه معنا مىشود، اما آنچه که یک منش را به جوک تبدیل مىکند، چرخهاى بسته از ارتباطات معنایى است که به درون خودِ جوک منحصر مىشود. معناى پایه و هدف، مانند یین و یانگى سرخوشانه در هم تنیده مىشوند و از دیالکتیک این دو خنده زاده مىشود. دانستههاى زمینهاىِ شرکت کنندگان در جوکگویى، بسترى را فراهم مىکند که این رخدادِ معنایى ممکن شود، اما صورت و ساخت آن را معین نمىکند.
به این ترتیب، جوک منشى است که نظامى خودارجاع از ارتباطات معنایى را در دل خود نهفته است و در تار و پود همین شبکهى ارجاعات است که گذار از معناى پایه به هدف ممکن مىگردد.
ب) جوک منشى کوتاه است. چنان که گفتیم، اندازهى متوسط آن حدود هزار بیت است که یک دهم این مقدار به کلید تعلق دارد. منشهاى دیگرى که بتوانند همچون جوکها مستقل و فارغ از زمینههاى اطلاعاتىِ پیرامونى تکثیر شوند و با موفقیت جوک مرزهاى سنى، طبقاتى، و جمعیتى را درنوردند، بسیار اندکند. تنها منشهاى مشابه دیگرى را که مىشناسیم، شایعه، و در سطوحى پایینتر، نامههاى زنجیرهاى هستند.
اما در مورد شایعه و اندازهى آن شرح چند نکته ضرورى است.
چنین مىنماید که کوتاهترین منشهاى موجود در سپهر فرهنگى، شایعهها باشند. شایعهها عناصر فرهنگى بسیار کوچکى هستند که مرتبا در زمینهى تحولات فرهنگى زاده مىشوند و پس از مدتى کوتاه منقرض گشته و جاى خود را به نسخههایى جدید و نوظهور مىسپارند.
به هر برش زمانى از هر نظام اجتماعى که بنگریم، مجموعهاى از منشها را باز مىیابیم که در اطراف رخدادهاى تعیین کنندهى توزیع لذت و قدرت در آن جامعه تمرکز یافتهاند. آن رخدادها، جذب کنندههاى پویایى سیستم را در برش زمانى مورد نظر ما تشکیل مىدهند. یعنى گرانیگاه رفتارىِ سیستم اجتماعى در آن لحظهى خاص، در این رخدادها خلاصه مىشود. این جذب کنندهها، مانند آنچه که در هر سیستم پیچیدهاى رواج دارد، در طول زمان تغییر مىکنند و متحول مىشوند، اما همواره الگویى قانونمند و نظامى با قاعده از تحولات را رقم مىزنند. توجه داشته باشید که این قواعد و آن قوانین مىتوانند در چشم افراد عادى آشوبگونه و هرج و مرج گونه بنمایند. این در حالى است که آشوب هم قواعد خاص خود را دارد.
منشهاى متصل به این رخدادها، تفسیرهایى متنوع و معمولا متعارض را شامل مىشوند که معناى منسوب به آن رخدادِ مهم را به شیوهاى رقابتى در ذهن اعضاى آن جامعه تعیین مىکند. اخبار، تحلیلهاى علمى و اظهار نظرهاى رسمى، مشهورترین منشهاى سازمان یافته در اطراف این رخدادها هستند.
شایعه منشى کوتاه است که معمولا ساختار معنایىاش به قطب علمى نزدیکتر است و معناهایى روشن و دقیق )و معمولا نادرست( را منتقل مىکند. شایعهها به شکلى پیوسته و همیشگى در اطراف جذب کنندههاى معنایىِ یک نظام فرهنگى تولید مىشوند و با تغییر مکان این جذب کننده اهمیت و ارزش خود را از دست مىدهند. شایعه، در واقع نوعى انگل نرم اطلاعاتى است که در زوایاى نادیده انگاشته شدهى سپهر دانایى افراد نشو و نما مىکند و گسستها و شکافهاى ناشى از نادانى افراد دربارهى مسائل مهم را پر مىنماید. پویایى شایعه را با ابزارهاى نظرى گوناگونى مورد بررسى قرار دادهاند. به کمک نظریهى منشها مىتوان بسیارى از الگوهاى یافت شده در این مدلها را به شکلى کاربردىتر بازتعریف کرد. از آنجا که بحث ما در اینجا به شایعهها مربوط نمىشود. تنها در مقام مقایسه به گوشزد کردن این نکته بسنده مىکنیم که کوچک بودن شایعهها از این وابستگىشان به گرانیگاههاى معنایى و سوار شدنشان بر اخبار رسمى ناشى مىشود، و مانند جوکها ساختى خودبسنده، چندپهلو و خودارجاع ندارند.
این دو ویژگى، یعنى خودبسندگى و کوچکى، شاخصهایى هستند که جوکها را به موضوعى بسیار مناسب براى تحلیلهاى فرهنگى تبدیل مىکنند. نظریهى منشها، مدلى سیستمى از پویایى فرهنگ است که عناصر فرهنگى )منشها( در آن نقشى کلیدى را ایفا مىکنند. براى وارسى تجربىِ کاربرد این مدل، به ساختارى پایه و کمینه از عناصر اطلاعاتى نیاز داریم تا به کمک آن مفهوم منش را تعریف کنیم و باقىِ تحلیلهاى خود را بر مبناى آن طرحریزى نماییم. به این ترتیب نیاز به ردهاى از عناصر فرهنگى داریم که بتوان با تحلیل کردنشان به این ساختار کمینه دست یافت.
دو ویژگىِ به ظاهر متناقضِ جوک، آن را به نامزدى شایسته براى این کار تبدیل مىکند. جوک از سویى آنقدر پیچیده است که بتواند به عنوان واحد همانندسازى مستقل عمل کند و سوى دیگر چنان ساده است که به سادگى مىتواند مورد وارسى و تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
کتابنامه
آلپورت،گ. و پستمن، ل. روانشناسى شایعه، ترجمهى ساعد دبستانى، مرکز تحقیقات مطالعات و برنامهریزى صدا و سیماى جمهورى اسلامى، انتشارات سروش، 1372.
پژوهشی درباره¬ی شوخی، کتاب ماه علوم اجتماعی، سال 7، شماره¬ی 6، فروردین، 1383.
وکیلی، شروین، جامعهشناسی جوک و خنده، انتشارات اندیشهسرا، 1385.
وکیلی، شروین، نظریهی منشها، نشر شورآفرین، 1389 (الف).
وکیلی، شروین، نظریهی سیستمهای پیچیده، 1389 (ب).
جوکگویی در رسانههای نو، روزنامهی دنیای اقتصاد، پنجشنبه 2/11/1393 (الف).
سخنی دربارهی رنگ جوکها، مصاحبه با روزنامهی دنیای اقتصاد، پنجشنبه 14/12/1393 (ب).
Freud, S. Jokes and Their Relations to Unconscious, Norton Pub., 1960.
Wolff, H. A., Smith, C. E. & Murray, H. A. The Psychology of Humor I; A Study of Responses to Rece-Disparagement Jokes. Journal of Abnormal and Social Psychology, No. 28, 1934.
Goldstein, J. H.& McGhee, P. E. (eds.) The Psychology of Humor; Theoretical Perspectives and Empirical Issues, Academic Press, 1972.