زلزلهای که در غرب ایران زمین روی داد، از زوایای گوناگون جای تأمل و اندیشه دارد، و مهمتر از همه در این میان دگردیسیایست که آشکارا در بافت کنش جمعی ایرانیان رخ نموده و حالا در واکنش به حوادثی از این دست نمودش را میبینیم. اغلب وقتی فاجعهای طبیعی از این دست رخ میدهد، متخصصانی که دستی در علوم انسانی دارند بنا به ضرورتهای حاکم بر اوضاع به اموری دمدستی مثل شیوههای یاریرسانی و راهبردهای احیای بافتهای اجتماعی آسیبدیده تمرکز میکنند، و به همین خاطر معمول نیست که الگوی رفتار یاری دهندگان، و شیوهی رویارویی «دیگری»های زلزله ندیده، با زلزله و زلزلهدیدگان مورد کنکاش قرار گیرد.
اما حقیقت آن است که زلزلهی اخیر باختر میدانی پرتکاپو از رفتارهای جمعی را در برابر چشمانمان گشود که جای توجه و تأمل دارد. این حقیقت که اعتماد مردم به نهادهای دولتی کمرنگ شده، از زمانی که زلزلهی بم رخ داد مشهود بود، و از این رو این که کمکهای مردمی امروز مسیری جدای از راهبردهای رسمی و قانونی را طی میکند، نقطهی اوجی در یک روند دیرپاست که چند دهه به درازا کشیده است. به همین ترتیب این که مردم گروه مرجع خود را برای رهبری رفتارهای جمعی از روحانیون (الگوی سنتی) یا ورزشکاران و هنرمندان (الگوی مدرن) به سمت دانشگاهیان و متخصصان چرخاندهاند هم از زلزلهی آذربایجان نمودهایی داشت و باز در اینجا نمود تمام و کمال روندی را میبینیم که دست کم یک دهه تداوم داشته است.
با این همه گذشته از این نظمهای دیرپا که تکرار شدناش برای چشمان تیزبین جای تعجب نداشت و قابل انتظار بود، در جریان یاریرسانیهای اخیر به مردم غرب کشور الگوهایی از رفتار جمعی نمایان شد که غافلگیر کننده و نامنتظره بود. اگر بخواهم سیاههای از برخی از این موارد به دست دهم، به چنین فهرستی میرسم:
نخست: به ویژه طی سالهای اخیر تبلیغات رسانههای نواستعماری و برخی از عوام دانشگاهی تصویری جداییطلب و کینهتوز از مردم شریف کردستان در ذهنها ایجاد کرده بود. به ویژه برنامهی شکست خوردهی استقلال اقلیم کردستان عراق هم بر این موج سمپاشیهای قومگرایان و نفرتپراکنیهایشان سوار شده بود و از این رو انتظار نمیرفت مردم ایران چنین سطحی از همبستگی ملی و همیاری مدنی را با هموطنان استانهای کردنشین نشان دهند، که دادند. و انتظار نمیرفت مردم کردستان چنین همبسته و زیبا قدرشناسی و همجوهریشان با سایر اقوام را بیان کنند و نشان دهند، که بیان کردند و نشان دادند.
دوم: پس از تجربههای زلزلههای اخیر، انتظار نمیرفت سازمانهای رسمی بتوانند در میدان عملیاتی اعتماد مردم را دوباره به خود جلب کنند. در جریان یاریرسانی به زلزله زدگان خوشبختانه نهادهایی مانند ارتش و هلال احمر متولی کار شدند و با انضباط و گشودگی چشمگیرشان این اعتماد را تا حدود زیادی ترمیم کردند.
سوم: حجم کمکهای مردمی به راستی از آنچه که انتظار میرفت فراتر بود، و سازمان یافتگی و هماهنگی رفتارهای جمعی هم بر آنچه که در سایر کشورها میبینیم بسیار برتری داشت.
این حرکت هماهنگ و همبسته و فراگیر برای یاریرسانی به زلزلهزدگان که آشکارا با جان و دل و با تمام بضاعت مردم انجام میشد، نشان داد که سه افسانهی بسیار تکرار شدهی رایج نادرست هستند: این که ایرانیان نظم و انضباطی در رفتارهای جمعیشان ندارند و نمیتوانند با هم «کار تیمی» کنند، این که ایران به مجموعهای از اقوام و گروههای زبانی و دینی جدا جدا و منفرد و بدخواهِ همدیگر تقسیم شده، و این که لزوما رهبری بالا به پایین و سلسله مراتبی مشخص برای رفتارهای جمعی کلان ضرورت دارد. ناگفته نماند که غلط بودنِ هر سهی این افسانهها هم در جریان زلزلهها و رخدادهای طبیعی اخیر و هم در تکامل آیینهای هویتبخشی مثل مراسم هفتم آبان در پاسارگاد یا راهپیمایی اربعین نمایان بود. اما در اینجا هم با تاکید و صراحتی بیشتر آشکار گشت.
در واقع در جریان این سانحهی طبیعی ایرانیان نشان دادند که بیاعتمادیشان به نهادهای دولتی یا طرد گروههای مرجع مرسوم و قدیمی را نه همچون رفتاری منفعلانه و واکنشی، که همچون مرحلهای گذرا از رفتاری پویا و کنشگرانه از سر گذراندهاند. یعنی کمرنگ شدن اعتمادشان به نهادهای رسمی، پیامدی داشته که همانا تمرکز اعتمادشان بر افراد خوشنام و فعالان منفرد اجتماعی بوده است، و مشارکت نکردنشان در روندهای یاریرسانی رسمی، با شکلدهی و گاه تاسیس رسمی نهادهای جایگزینی همراه بوده که به شکلی خودجوش و از پایین به بالا شکل گرفتهاند و اغلب ساختاری آزاد و مردمسالارانه و بافت نظارتی روشن و شفافی دارند.
در هر رخداد طبیعی فاجعهباری از این دست، با آشوبی روبرو هستیم که نظمهایی نو را در حاشیهی خود پدید میآورد. برای فهم این نظمها تنها کافی نیست که به آسیب دیدگان و شیوهی ترمیمشان بنگریم، یا بسنده نیست که نگاهمان را بر نهادهای متولی این یاریرسانی و ساز و کارهای رسمی و نمایان تبلیغاتی محدود سازیم. رخدادهای اصلی در جایی دیگر و چیزهای نوپدید در فضایی دیگر در حال شکلگیری هستند و چنان که از کردار جمعی مردمان بر میآید، چنین شیوههایی از تمرین رفتار جمعی با یکدیگر نویدبخش و امیدوار کننده هستند. چون از سویی دستاوردهایی ملموس و عینی را به بار میآورند و از سوی دیگر نرمافزاری دیرینه و درست یعنی مهر را در بطن خود دارند. خلاصه آن که در آنچه که گذشت و میگذرد، گوشزدی است و هشداری است به همگان. گوشزد کردن این نکته به شهروندان ایرانی، که میدانی نو و پرتکاپو و سازنده در حال خلق است، که هر گوشهاش را کسی در کنجی میآفریند، و هشداری به دولتمردان و «مسئولان»، که اگر ناکارآمدی، فساد سازمانی، و شلختگی انضباطی در نهادهای رسمی به سرعت درمان نشود، این ساختهای اجتماعی در انتخاب طبیعی آشکار و صریحی میدان را به نهادهایی غیررسمی واگذار خواهند کرد که با آزمون و خطاهایی منتشر و نظارتی همگانی کارآمدی و شفافیت و برکناری از فساد را میجویند و در نهایت مییابند. دور نیست اگر ببینیم هرآنچه طی دهههای گذشته دربارهی جایگزینی افراد مرجع برای مردم رخ داده، به زودی دربارهی جایگزینی نهادهای متولی نیز رخ نماید.