طی روزهای گذشته دیدار رسمی دونالد ترامپ از عربستان سعودی و اسرائیل و واتیکان در کانون توجه مفسران سیاست بینالملل قرار داشت و نخستین سفر خارجی این رئیس جمهور غیرعادی ایالات متحده از زوایای گوناگون مورد توجه قرار گرفت. قرارداد تسلیحاتی بیسابقهی آمریکا و عربستان و برخی از اظهارات نسنجیده و شگفتانگیز ترامپ در اسرائیل بارها و بارها تفسیر شد و چندان جدی قلمداد شد که دولتمردان ایرانی که موضوع اصلی گفتمان جدلی ترامپ و متحدانش هم بودند، به طور رسمی دربارهاش اظهار نظر کردند.
در این میان در حاشیهی این ماجرا عکسهایی جالب توجه و تکههایی کوتاه از فیلمهای سرگرم کننده هم در شبکههای اجتماعی به چرخش درآمد که لحظههایی معنادار و غیرعادی و اغلب خندهدار از این سفر دیپلماتیک را ثبت میکرد. آنچه در این نوشتار کوتاه بدان خواهم پرداخت، همین دادههای حاشیهای، جسته و گریخته و نادیده انگاشته شده است که بیشک باید در کنار گفتمان رسمی و ثبت شدهی علنی نگریسته و فهمیده شود، اما محتوا و اهمیتی دارد که چه بسا معنای آن گفتمان رسمی را دگرگون سازد. در علوم انسانی به طور کلی، و در علم سیاست به طور خاص، این حاشیهها اهمیتی فراوان دارند و اگر به نگاهی سیستمی و کلنگر مسلح باشیم، چه بسا همین دادههای پراکنده الگوهایی معنادار و افشاگر دربارهی نظمهای پشت پرده به دست دهند.
دادههای حاشیهای که موضوع بحثمان هستند بیشتر در قالب عکس و بریدههای کوتاه فیلم میگنجند و همگی در مراسم عمومی و موقعیتهای رسمی شکار شدهاند. دادههایی آماری دربارهی بسامد کلیدواژههای به کار گرفته شده در سخن این و آن یا فایلهایی صوتی که لغزشهایی کلامی یا فراز و فرودهایی در لحن و صدا را نشان میداد هم به جای خود اهمیت دارند، اما چون در این ردهی تصویری نمیگنجند، کنارشان میگذارم و تنها بر برشهایی از تصویر-فیلم کوتاه تاکید میکنم که از این سفر برآمده و به طور خاص همچون امری خندهدار و شوخیوار در شبکههای اجتماعی به چرخش درآمده است. دلیل تاکید بر این رده از دادهها آن است که به مهمترین و سرراستترین حس یعنی بینایی مربوط میشوند و آشکارترین لایه از انگارهی ذهنی مرجع و تصویر تکامل یابندهی رئیس جمهور آمریکا در افکار عمومی را به دست میدهد.
عکس-فیلمهای مورد نظر طیفی به نسبت محدود از موقعیتها را در بر میگیرند که برخیشان حیرتانگیز و بیسابقه هستند. نمونهاش عکس شگفتانگیزی است که در آن رهبران چندین کشور در صحنهآراییای نزدیک به فیلم ارباب حلقهها، با دلالتی منفی و ضدقهرمانوار اطراف یک گوی بلورین نورانی جمع شدهاند. گذشته از این موارد، اغلب این دادهها به اندرکنش میان ترامپ با یا یا دو نفر دیگر مربوط میشود، و جالب آن است که دست در آن نقشی مرکزی ایفا میکند. از پس زده شدن دست ترامپ توسط همسرش، تا بیجواب ماندن دست دراز شدهی نتانیاهو که ترامپ با حواس پرتی فراموش کرد به او دست بدهد، یا تلاش برای دست دادن به سربازی که قصد راهنمایی ترامپ را دارد، تا پاپ که دستش را موقع برخورد با دست ترامپ کنار کشید.
بخش دیگری از ماجرا به متغیرهایی دیگر مربوط میشد. حالت چهرهی متفاوت پاپ موقعی که به خانوادهی ترامپ و خود ترامپ مینگریست، کوشش ترامپ برای جلو افتادن در هیأتها موقع حرکت دستهجمعی که پیامدهایی گاه توهینآمیز و گاه مضحک به دنبال داشت، و موارد ظریفتری مانند فاصلهي ایستادن و راه رفتن و نشستن و زبان بدن ترامپ و اطرافیانش که طی روزهای اخیر در فضاهای تخصصیتر مورد بحث قرار گرفته است.
از کل این دادهها به نظرم سه نتیجه میتوان گرفت و این هر سه به ویژه برای ما ایرانیان که در معرض خطری سیاسی قرار داریم، اهمیتی به سزا دارد: نخست) دونالد ترامپ توانایی یا میل به رعایت آداب معاشرت و هنجارهای حاکم بر روابط دیپلماتیک رسمی را ندارد. ولنگاری او در این زمینه را میتوان تا حدودی به سن و سال بالایش و فراموشکاری یا خستگی سفر نسبت داد، و بخشی دیگر از آن به ساخت شخصیتی ویژهاش باز میگردد. به هر صورت آشکار است که او توانایی یا میل رعایت هنجارهای مرسوم موقع ارتباط سیاستمداران و دولتمردان با هم را ندارد. این بدان معناست که انضباط شخصی و توانایی ناوبری کالبد در ترامپ کمتر از افراد عادی است. در نتیجه بخشی از لوازم تضمین کنندهی جایگاه و شأن ترامپ در مقام ریاست مقتدرترین دولت روی کرهی زمین، آشکارا از میانه غایب هستند. به همین خاطر در سطح شخصی و انسانی، و مهمتر از آن در سطح انگارهسازیهای بینالمللی از شخصیتی که نمایندهی دولتی نیرومند است، با نوعی اغتشاش و ناسازوارگی سر و کار داریم که اهمیت دارد.
دومین نکته که اثرگذاریای بیشتر دارد آن است که این ولنگاری و بیتوجهی در ضمن حالتی پرخاشگرانه و توهینآمیز هم داشت و این خواه ناخواه به پیامدهایی سیاسی میانجامد. یعنی جدای از آن که نقش رسمی دولتمردان و رهبران سیاسی حفظ و گسترش منافع ملی کشورشان است، باید به این نکته هم توجه داشت که هریک از ایشان انسانی عادی با خودانگارهای معمولی هستند که به خودخواهیها و میلها و عواطف و هیجانات گوناگون چفت و بست شده است. همچنان که پاپ نتوانست حالت چهرهاش را هنگام نگریستن به ترامپ کنترل کند، احتمالا بسیاری از دولتمردان که مورد بیتوجهی و اهانت قرار گرفتهاند در دراز مدت نخواهند توانست هیجانها و احساسات برخاسته از این موقعیتها را نادیده بینگارند. به بیان دیگر، شیوهی رفتار ترامپ تنها اختلالی در ناوبری تن و مدیریت کنش متقابل انسانی نیست، که عبور پیاپی از خط قرمزهایی ارتباطی و خدشهدار کردن مستمر پروتکلهایی جا افتاده در دیپلماسی عمومی هم هست.
سومین نکته که از دو مورد پیشین بر میآید، آن که دونالد ترامپ در کل سیاستمداری غیرعادی است که با پشتوانهی نهادهایی که بیشترشان را خود آفریده به قدرت رسیده است. نهادهایی که اثرگذارترینهایشان در ردهی صنعت سرگرمی و تفریح (هتلداری، توریسم، شبکههای تلویزیونی) میگنجند. یعنی ترامپ بر خلاف رقیبانی که در زمان انتخابات ریاست جمهوری داشت، جایگاهی محکم و مشخص در احزاب موجود و پیشینهای دیرپا و تجربهای استوار در فعالیت سیاسی ندارد و از این جایگاه نهادیناش در ماشین سیاسی آمریکا تا حدودی تعریف نشده و چالشبرانگیز است. به همین خاطر غیاب انضباط شخصی در این سطح و با این جلوههای آشکار، در شرایطی که غولهای رسانهای اصلی کشورش دشمن قسمخوردهاش هستند و بخشی از طبقهی فرهیخته و متخصص آمریکایی از حضورش در این مقام شرمسارند، پیامدهایی پیشبینیناپذیر در درازمدت به بار خواهد آورد. چنین اختلالی در فناوری کنترل کردار احتمالا عاملی تشدید کننده در بیگانهسازی بیش از پیش ترامپ و نهادهای زیر فرمانش خواهد بود.
بر مبنای این سه داده، دو حدس میتوان زد: نخست آن است که (اگر زور دیوانسالاری آمریکا بر ماجراجوییهای شخصی ترامپ بچربد) این نخستین سفر ترامپ یکی از آخرین سفرهای رسمیاش هم باشد. یعنی قاعدتا ماشین دیپلماتیک ایالات متحده کوشش خواهد کرد تا با دور نگه داشتن رئیس جمهور ندانمکارشان، بستر روابط بینالملل گستردهی پیرامون آمریکا را ترمیم کنند. از سوی دیگر شواهدی هست که نشان میدهد سفر به مراکز سه دین بزرگ ابراهیمی برای ترامپ سرگرم کننده و مفرح بوده و بعید نیست مهار شاهکارهایی مشابه قدری دشوار باشد.
دومین حدس آن است که به زودی صفآراییهایی را در صحنهی روابط بینالملل ببینیم که بخشی از آن خارج از مدارهای مرسوم قدرت و بیرون از حساب و کتابهای دیپلماتیک و بر اساس روابط شخصی میان دولتمردان پیکربندی شود. مشابه این وضعیت را پس از جنگ جهانی دوم نداشتهایم و حتا در جریان جنگ سرد هم روابط منطقی و حساب و کتابهای مبتنی بر منافع بلوکهای رقیب تعیین کنندهی اصلی سوگیریهای دیپلماسی جهانی بوده است. احتمال دارد الگوهایی از رها شدن عواطف و هیجانها را که برای دیرزمانی در سطح روابط بینالملل نوپای مدرن ندیدهایم، پس از این شاهد باشیم.